در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
جایگاه مسئله مهدویت در اسلام را برایم توضیح بدهید؟
پاسخ:

مسأله مهدویّت در اسلام- و بالاخص در تشیّع- یک فلسفه بزرگ است، اعتقاد به ظهور منجی است، نه در شعاع زندگی یک قوم و یک ملّت و یا یک منطقه و یا یک نژاد بلکه در شعاع زندگی بشریّت. مربوط به این نیست که یک منجی بیاید و مثلا شیعه را یا ایران را یا آسیا را یا مسلمانان جهان را نجات دهد، مربوط به این است که یک منجی و مصلح ظهور کند و تمام اوضاع زندگی بشر را در عالم دگرگون کند و در جهت صلاح و سعادت بشر تغییر بدهد.

ممکن است افرادی خیال کنند که دلیلی ندارد در عصر علم و دانش، در عصری که بشر زمین را در زیر پای خود کوچک می‏بیند و آهنگ تسخیر آسمانها را دارد، تصوّر کنیم که خطری بشریّت را تهدید می‏کند و بشریّت نیازی به چنین مدد غیبی دارد. بشریّت روز به روز مستقل‏تر و بالغ‏تر و کامل‏تر می‏شود و طبعاً نیازمندی‏اش به کمکها و مددهای غیبی (به فرض قبول آنها) کمتر می‏گردد. عقل و علم تدریجاً این خلأها و نیازها را پر می‏کند و از میان می‏برد. خطر، آن زمان بشریّت را تهدید می‏کرد که جهالت و نادانی حکمفرما بود و افراد بشر به موجب جهالت و نادانی موجبات نیستی خود را فراهم می‏کردند، تعادل و توازن را در زندگی به هم می‏زدند؛ امّا پس از روشن شدن فضای جهان به نور علم و دانش دیگر خطری نیست.

متأسّفانه این خیال، خیال باطلی است. خطراتی که به اصطلاح در عصر علم و دانش برای بشریّت است از خطرات عصرهای پیشین کمتر نیست، بیشتر است و عظیم‏تر است. اشتباه است اگر خیال کنیم منشأ انحرافات بشر همیشه نادانی بوده است.

علمای اخلاق و تربیت همواره این مسأله را طرح کرده و می‏کنند که آیا تنها منشأ انحرافات بشر نادانی است و بنابراین «تعلیم» کافی است برای مبارزه با انحرافات، و یا اینکه نادانی یکی از علل انحرافات بشر است؛ انحرافات بشر بیشتر از ناحیه غرایز و تمایلات مهار نشده است، از ناحیه شهوت و غضب است، از ناحیه افزون طلبی، جاه طلبی، برتری طلبی، لذّت طلبی و بالاخره نفس پرستی و نفع پرستی است؟ بدون شک نظریّه دوم صحیح است.

اکنون ببینیم در عصر ما که به اصطلاح عصر علم و دانش است، غرایز بشر، شهوت و غضب بشر، حسّ جاه‏طلبی و برتری طلبی بشر، حسّ افزون طلبی بشر، حسّ استخدام و استثمار بشر، نفس پرستی و نفع پرستی بشر و بالاخره ستمگری بشر در چه حالی است؟ آیا در پرتو علم همه اینها ساکن و آرام شده و روح عدالت و تقوا و رضا به حقّ خود و حدّ خود و عفاف و راستی و درستی جایگزین آن شده است؛ یا کار کاملًا بر عکس است، غرایز بشر بسی دیوانه‏تر از سابق گشته است و علم و فن، ابزار و آلت کاری‏ای شده در دست این غرایز، فرشته علم در خدمت دیو شهوت قرار گرفته، دانشمندان و عساکر علم خادمان سیاستمداران و عساکر جاه طلبی و مدّعیان «انَا رَبُّکُمُ الاعْلی‏»[1] گشته‏اند؟!

گمان نمی‏کنم بتوان کوچکترین تردیدی در این مطلب روا داشت که پیشرفتهای علمی کوچک‏ترین تأثیری روی غرایز بشر نکرده است، برعکس بشر را مغرورتر و غرایز حیوانی او را افروخته‏تر کرده است و به همین جهت خود علم و فن، امروز به صورت بزرگترین دشمن بشر در آمده است، یعنی همین چیزی که بزرگترین دوست بشر است بزرگ‏ترین دشمن بشر شده است. چرا؟

علم چراغ است، روشنایی است. استفاده از آن بستگی دارد که بشر این چراغ را در چه مواردی و برای چه هدفی به کار ببرد؛ به قول سنایی برای مطالعه یک کتاب از آن استفاده کند و یا برای دزدیدن یک کالا در شب تاریک و «چو دزدی با چراغ آید گزیده‏تر برد کالا».

بشر علم را همچون ابزاری برای هدفهای خویش استفاده می‏کند، امّا هدف بشر چیست و چه باید باشد؟ علم دیگر قادر نیست هدفهای بشر را عوض کند؛ ارزشها را در نظرش تغییر دهد، مقیاسهای او را انسانی و عمومی بکند. آن دیگر کار دین است، کار قوّه‏ای است که کارش تسلّط بر غرایز و تمایلات حیوانی و تحریک غرایز عالی و انسانی اوست. علم همه چیز را تحت تسلّط خویش قرار می‏دهد مگر انسان و غرایز او را. انسان علم را در اختیار می‏گیرد و در هر جهت که بخواهد آن را به کار می‏برد؛ امّا دین انسان را در اختیار می‏گیرد، جهت انسان را و مقصد انسان را عوض می‏کند.

ویل دورانت در مقدّمه لذّات فلسفه درباره «انسان عصر ماشین» می‏گوید: «ما از نظر ماشین توانگر شده‏ایم و از نظر مقاصد فقیر.»[2]

انسان عصر علم و دانش با انسان ما قبل این عصر در اینکه اسیر و بنده خشم و شهوت خویش است هیچ فرق نکرده است. علم نتوانسته است آزادی از هوای نفس را به او بدهد. علم نتوانسته است ماهیّت حجّاجها، چنگیزها، نادرها، ابو مسلم‏ها، سزارها را عوض کند. آنها با همان ماهیّت بعلاوه مقدار زیادی نفاق و دورویی و تظاهر بر جهان حکومت می‏کنند با این تفاوت که علم دست آنها را درازتر کرده است، تیغ یک ذرعی‏شان تبدیل شده به موشک بمب‏افکن قارّه پیما. [3]

منبع :

 انجمن شهید مطهری



[1] - نازعات/ 24.

[2] -  لذّات فلسفه، بخش دعوت، پاراگراف آخر

[3] -مجموعه‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏3، از صفحه 356 الی 358


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است