..از کلمه «جهانبینی» که ماده دیدن در آن به کار رفته است نباید به اشتباه بیفتیم و جهانبینی را به معنی «جهان احساسی» تلقی کنیم. جهانبینی به معنی جهانشناسی است و به مسئله معروف «شناخت» مربوط میشود. شناخت از مختصات انسان است، برخلاف احساس که از مشترکات انسان و سایر جانداران است؛ لهذا جهانشناسی نیز از مختصات انسان است و به نیروی تفکر و تعقل او بستگی دارد.
بسیاری از حیوانات از نظر جهان احساسی از انسان پیشرفتهترند، یا از نظر اینکه مجهز به بعضی حواساند که انسان فاقد آن حس است آنچنان که گفته میشود برخی پرندگان از نوعی حس رادار برخوردارند، و یا در حواس مشترک با انسان از انسان بسی حساسترند آنچنان که در باصره عقاب، شامه سگ یا مورچه و سامعه موش گفته میشود. برتری انسان از سایر جانداران، در شناخت جهان یعنی نوعی بینش عمیق درباره جهان است. حیوان فقط جهان را احساس میکند، اما انسان علاوه بر آن، جهان را تفسیر میکند.
یک مسلک و یک فلسفه زندگی خواه ناخواه بر نوعی اعتقاد و بینش و ارزیابی درباره هستی و بر یک نوع تفسیر و تحلیل از جهان مبتنی است.
نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره جهان و هستی عرضه میدارد، زیرساز و تکیهگاه فکری آن مکتب به شمار میرود. این زیرساز و تکیهگاه اصطلاحاً «جهانبینی» نامیده میشود.
همه دینها و آیینها و همه مکتبها و فلسفههای اجتماعی متکی بر نوعی جهانبینی بوده است. هدفهایی که یک مکتب عرضه میدارد و به تعقیب آنها دعوت میکند و راه و روشهایی که تعیین میکند و باید و نبایدهایی که انشاء میکند و مسئولیتهایی که به وجود میآورد، همه به منزله نتایج لازم و ضروری جهانبینیای است که عرضه داشته است.
جهانبینی یا جهانشناسی، به عبارت دیگر تعبیر و تفسیر انسان از جهان، به طور کلی سهگونه است یعنی از سه منبع ممکن است الهام شود: علم، فلسفه، دین.
پس جهانبینی سهگونه است: علمی، فلسفی، مذهبی.[1]
[1] - مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج2، از ص 78 تا 80