در
مشارکت کنید
برای ارسال سوال کلیک کنید
 
پرسش:
با سلام و احترام چرا در کتاب قرآن کریم اشاره شده است که در دین هیچ اجباری نیست ولی مجدد دین اسلام پیشنهاد گردیده است ؟
پاسخ:

همانطور که اشاره کردید؛ قرآن می فرماید: لا اکراهَ فِی الدّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ «بقره/ 256»یعنی هیچ اجباری در پذیرش دین وجود ندارد. اکنون با توجه به مجموعه آثار استاد مطهری به بیان این موضوع می پردازیم؛ ایشان در بیانات خود می فرماید:

...اساسا ایمانی که اسلام می‏ خواهد قابل اجبار کردن نیست، امکان اجبار ندارد. مگر می ‏شود کسی را آن طوری که اسلام از او ایمان می ‏خواهد مجبور کرد؟ اگر ممکن باشد که بچه‏ ای را به فلک ببندند، اینقدر چوب به او بزنند تا یک مسئله را حل کند، چنین چیزی نیز ممکن است. زیر چوب کسی نمی‏تواند مسئله حل کند. او را باید آزاد گذاشت، فکرش را باید آزاد گذاشت تا مسئله را حل کند. عقیده اسلامی یک چنین چیزی است. [1]

اما اینکه چرا دین اسلام، پیشنهاد گردیده باز هم با اقتباس از آثار شهید مطهری اینگونه بیان می کنیم که:

...دین حق در هر زمانی یکی بیش نیست و بر همه کس لازم است از آن پیروی کند.

این اندیشه که میان برخی از مدعیان روشنفکری، اخیرا رایج شده است که می ‏گویند همه ادیان آسمانی از لحاظ اعتبار در همه وقت یکسانند اندیشه نادرستی است.

البته صحیح است که میان پیامبران خدا اختلاف و نزاعی وجود ندارد. پیامبران خدا همگی به سوی یک هدف و یک خدا دعوت می‏ کنند. آنان نیامده‏اند که در میان بشر فرقه‏ها و گروه های متناقضی بوجود آورند.

ولی این سخن به این معنی نیست که در هر زمانی چندین دین حق وجود دارد و طبعا انسان می ‏تواند در هر زمانی هر دینی را که می ‏خواهد بپذیرد؛ بر عکس، معنای این سخن این است که انسان باید همه پیامبران را قبول داشته  باشد و بداند که پیامبران سابق مبشّر پیامبران لاحق خصوصاً خاتم و افضلشان بوده ‏اند و پیامبران لاحق مصدّق پیامبران سابق بوده‏اند؛ پس لازمه ایمان به همه پیامبران این است که در هر زمانی تسلیم شریعت همان پیامبری باشیم که دوره او است و قهراً لازم است در دوره ختمیه به  آخرین دستورهایی که از جانب خدا به وسیله آخرین پیامبر رسیده است عمل کنیم و این، لازمه اسلام، یعنی تسلیم شدن به خدا و پذیرفتن رسالتهای فرستادگان او است.

بسیاری از مردم زمان ما طرفدار این فکر شده ‏اند که برای انسان کافی است که خدا را بپرستد و به یکی از ادیان آسمانی که از طرف خدا آمده است انتساب داشته باشد، دستورهای آن را بکار بندد، شکل دستورها چندان اهمیتی ندارد؛ حضرت مسیح هم پیغمبر است، حضرت محمد هم پیغمبر است، اگر طبق آئین مسیح عمل کنیم‏ و هفته‏ای یک بار به کلیسا برویم صحیح است و اگر هم طبق آئین حضرت خاتم الانبیاء عمل کنیم و هر روزی پنج بار نماز بگزاریم درست است. اینان می‏ گویند مهم این است که انسان به خدا ایمان داشته باشد و طبق یکی از برنامه ‏های خدایی عمل کند.

جرج جرداق صاحب کتاب «الامام علی (ع)» و جبران خلیل جبران نویسنده معروف مسیحی لبنانی و افرادی مانند آنان دارای چنین ایده‏ای می‏باشند. [2] این دو نفر نسبت به حضرت رسول اکرم و حضرت امیر- و مخصوصا حضرت امیر- مانند یک مؤمن معتقد به آنها سخن می‏ گویند.

بعضی می  ‏پرسند چگونه این افراد با وجود اعتقاد به امیر المؤمنین (علیه السلام) و پیغمبر اکرم (ص) باز هم مسیحی هستند؟ اینها اگر راستگو بودند، مسلمان شده بودند؛ چون مسلمان نشده‏اند پس معلوم می‏ شود زیر کاسه، نیم کاسه ‏ای است، نیرنگ می ‏زنند؛ پس اینها در اظهار علاقه و عقیده به پیغمبر و علی صداقت ندارند.

پاسخ این است که اینان در اظهار علاقه و عقیده ‏شان به پیغمبر و امیر المؤمنین بی‏ صداقت نیستند اما طرز تفکر خاصی در التزام به ادیان دارند.

این افراد عقیده دارند که انسان به دین خاصی ملزم نیست، هر دین از ادیان را داشته باشد کافی است. لهذا اینان در عین مسیحی بودن، خود را دوستدار و مقرّب نزد علی (ع) می ‏دانند و حتی معتقدند که آن حضرت نیز همین ایده آنان را داشته است.

جرج جرداق می ‏گوید: «علی بن ابی طالب اباء دارد از اینکه بر مردم لازم کند که حتما دین خاصی را بپذیرند». [3]

ولی ما این ایده را باطل می ‏دانیم. درست است که در دین، اکراه و اجباری نیست: «لا اکراه فی الدّین» [4] ولی این سخن به این معنی نیست که دین خدا در هر زمانی متعدد است و ما حق داریم هر کدام را که بخواهیم انتخاب کنیم. چنین نیست؛ در هر زمانی یک دین حق وجود دارد و بس؛ هر زمان پیغمبر صاحب شریعتی از طرف خدا آمده مردم موظف بوده‏اند که از راهنمایی او استفاده کنند و قوانین و احکام خود را چه در عبادات و چه در غیر عبادات از او فرا گیرند تا نوبت به حضرت خاتم الانبیاء رسیده  است. در این زمان اگر کسی بخواهد بسوی خدا راهی بجوید باید از دستورات دین او راهنمایی بجوید.

قرآن کریم می ‏فرماید:

و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین. [5]

 «و هر کس غیر از اسلام دینی بجوید هرگز از او پذیرفته نشود و او در جهان دیگر از جمله زیانکاران خواهد بود».

اگر گفته شود که مراد از اسلام، خصوص دین ما نیست بلکه منظور تسلیم خدا شدن است؛ پاسخ این است که البته اسلام همان تسلیم است و دین اسلام همان دین تسلیم است ولی حقیقت تسلیم در هر زمانی شکلی داشته و در این زمان، شکل آن همان  دین گرانمایه‏ ای است که به دست حضرت خاتم الانبیاء ظهور یافته است و قهرا کلمه اسلام بر آن منطبق می‏ گردد و بس.

به عبارت دیگر لازمه تسلیم خدا شدن پذیرفتن دستورهای  او  است و روشن است که همواره به آخرین دستور خدا باید عمل کرد و آخرین دستور خدا همان چیزی است که آخرین رسول او آورده  است. [6]

پس با توجه به آنچه گذشت به این نتیجه می رسیم که:

اینکه قرآن می  فرماید در پذیرش دین اجباری نیست. به این معناست که دینی که شخص، بدون اختیار و از روی ترس و وحشت بپذیرد این دین پذیری، بی ارزش است زیرا ممکن است که شخص از روی اجبار اقرار به پذیرش آن دین نماید در حالی که قلبا آن را قبول ندارد. پس باید پذیرش دین از روی اختیار ، تفکر و تعقل باشد.

و اینکه اسلام را معرفی فرموده به این دلیل است که پیروی از آخرین دستوارات الهی ملاک اطاعت از خداوند می باشد و آخرین دستورات الهی یعنی دین اسلام که خاتم ادیان است و بعد از آن دینی نخواهد آمد.

و اگر بخواهیم به دیگر سخن به این موضوع بپردازیم باید بگوئیم که چون خداوند سعادت بشر را می خواهد به همین دلیل راه صحیح یعنی پیروی از دین مقبول را به انسان نشان داده و فرموده که دین اسلام دین کامل و مقبول می باشد پس از آن پیروی کنید تا به سعادت ابدی دست یابید.


[1] - مجموعه ‏آثار استاد شهیدمطهری، ج‏24، ص: 382

[2] - منطق جرج جرداق درباره رسول اکرم( صلّی اللّه علیه و آله و سلّم) حاکی از این است که به نبوّت و نزول وحی بر آن حضرت ایمان داشته است و درباره علی( علیه السلام) نیز صد در صد معتقد است که مردی الهی بوده و او را در ردیف حضرت مسیح می‏شمارد ولی در عین حال از کیش مسیحیّت دست نکشیده. جبران خلیل جبران درباره علی( علیه السلام) می‏گوید: و فی عقیدتی انّ علیّ بن ابی طالب اوّل عربی جاور الرّوح الکلّیّة و سامرها.« به عقیده من علی بن ابی طالب اولین عربی است که با روح کلی جهان تماس پیدا کرده و با او سخن گفته است». وی به حضرت امیر حتی از حضرت رسول هم بیشتر اظهار علاقه می‏ کند. وی درباره علی علیه السلام جملات برجسته و عجیبی دارد. این جمله از اوست که می‏ گوید: مات و الصّلوة بین شفتیه.« علی مرد در حالی که نماز بین دو لبش بود». هم او درباره آن حضرت می ‏گوید:« علی( ع) پیش از زمان خودش بود و من از این رمز آگاه نیستم که چرا روزگار گاهی افرادی را در زمانی پیش از زمان خودشان بوجود می ‏آورد.» اتفاقا این مطلب، مضمون جمله‏ای از خود آن حضرت می ‏باشد. در خطبه 149 می ‏فرماید:« غدا ترون ایّامی، و یکشف لکم عن  سرائری، و تعرفوننی بعد خلوّ مکانی و قیام غیری مقامی».

[3] - الامام علی- تحت عنوان( لا تعصب و لا اطلاق».

[4] - بقره/ 256

[5] - آل عمران/ 85

[6] - مجموعه ‏آثاراستادشهیدمطهری، ج‏1، ص: 275 تا ص: 277


،
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است