در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: کیهان فرهنگی » شماره 175، استاد شهید مرتضی مطهری ؛



  جامدها و جاهلها

از جمله خاصیتهای بشر افراط و تفریط است؛انسان اگر در حد اعتدال بایستد کوشش می کند میان تغییرات نوع اول و نوع دوم تفکیک کند،کوشش می کند زمان را با نیروی علم و ابتکار و سعی و عمل جلو ببرد،کوشش می کند خود را با مظاهر ترقی و پیشرفت زمان تطبیق دهد و هم کوشش می کند جلو انحرافات زمان را بگیرد و از همرنگ شدن با آنها خود را برکنار دارد.

اما متأسفانه همیشه اینطور نیست. دو بیماری خطرناک همواره آدمی را در این زمینه تهدید می کند.بیماری جمود و بیماری جهالت؛نتیجه مساوی اول توقف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم سقوط و انحراف است.

جامد از هر چه نو است متنفر است و جز با کهنه خو نمی گیرد و جاهل هر پدیده نو ظهوری را به نام مقتضیات زمان،به نام تجدد و ترقی موجه می شمارد.جامد هر تازه ای را فساد و انحراف می خواند و جاهل همه را یکجا به حساب تمدن و توسعه علم و دانش می گذارد.

جامد میان هسته و پوسته،وسیله و هدف فرق نمی گذارد،از نظر او دین مأمور حفظ آثار باستانی است.از نظر او قرآن نازل شده است برای اینکه جریان زمان را متوقف کند و اوضاع جهان را به همان حالی که هست میخکوب نماید.

از نظر او با قلم نی نوشتن از قلمدان مقوایی استفاده کردن،در خزانه حمام شستشو کردن، با دست غذا خوردن،چراغ نفتی سوختن، جاهل و بیسواد زیستن را به عنوان شعایر دینی باید حفظ کرد.جاهل برعکس،چشم دوخته ببیند در دنیای مغرب چه مد تازه و چه عادت نوی پیدا شده است که فورا تقلید کند و نام تجدد و جبر زمان روی آن بگذارد.

جامد و جاهل متفقا فرض می کنند که هر وضعی که در قدیم بوده است،جزء مسائل و شعایر دینی است،با این تفاوت که جامد نتیجه می گیرد این شعایر را باید نگهداری کرد و جاهل نتیجه می گیرد اساسا دین ملازم است با کهنه پرستی و علاقه به سکون و ثبات.

در قرون اخیر مسأله تناقض علم و دین در میان مردم مغرب زمین زیاد مورد بحث و گفتگو واقع شده است.فکر تناقض دین و علم دو ریشه دارد،یکی این که کلیسا پاره ای از مسائل علمی و فلسفی قدیم را به عنوان مسائل دینی که از جنبه دینی نیز باید به آنها معتقد بود پذیرفته بود و ترقیات علوم خلاف آنها را ثابت کرد.دیگر از این راه که علوم وضع زندگی را دگرگون کرد،و شکل زندگی را تغییر داد.

جامدهای متدین نما همانطوری که به پاره ای مسائل فلسفی بی جهت رنگ مذهبی دادند، شکل ظاهر مادی زندگی را هم می خواستند جزء قلمرو دین به شمار آورند،افراد جاهل و بی خبر نیز تصور کردند که واقعا همین طور است و دین برای زندگی مادی مردم شکل و صورت خاصی در نظر گرفته است و چون به فتوای علم باید شکل مادی زندگی را عوض کرد پس علم فتوای منسوخیت دین را صادر کرده است.

جمود دسته اول و بی خبری دسته دوم فکر موهوم تناقض علم و دین را بوجود آورد.

تمثیل قرآن

اسلام دینی است پیشرو و پیش برنده،قرآن کریم برای این که مسلمانان را متوجه کند که همواره باید در پرتو اسلام در حال رشد و نمو و تکامل باشند،مثلی می آورد،می گوید:مثل پیروان محمد مثل دانه ای است که در زمین کاشته

(صفحه 8)

شود،آن دانه ابتدا به صورت برگ نازکی از زمین می دمد،سپس خود را نیرومند می سازد، سپس روی ساقه خویش می ایستد،آن چنان با سرعت و قوت این مراحل را طی می کند که کشاورزان را به شگفت می آورد.

این مثلی است از جامعه ای که منظور قرآن است،نموداری است از آنچه از روی قرآن است، قرآن اجتماعی را پی ریزی می کند که دائما در حال رشد و توسعه و انبساط و گسترش باشد.

ویل دورانت می گوید:هیچ دینی مانند اسلام پیروان خویش را به نیرومندی دعوت نکرده است،تاریخ صدر اسلام نشان داد که اسلام چقدر برای اینکه اجتماعی را از نو بسازد و پیش ببرد تواناست.

اسلام هم با جمود مخالف است و هم با جهالت.خطری که متوجه اسلام است هم از ناحیه این دسته است و هم از ناحیه آن دسته، جمودها و خشک مغزیها و علاقه نشان دادن به هر شعار قدیمی و حال آنکه ربطی به دین مقدس اسلام ندارد،بهانه به دست مردم جاهل می دهد که اسلام را مخالف تجدد به معنی واقعی بشمارند و از طرف دیگر تقلیدها و مدپرستیها و غرب زدگیها و اعتقاد به اینکه سعادت مردم مشرق زمین در این است که جسما و روحا و ظاهرا و باطنا فرنگی بشوند،تمام عادات و آداب و سنن آنها را بپذیرند،قوانین مدنی و اجتماعی خود را کورکورانه با قوانین آنها تطبیق دهند، بهانه ای به دست جامدها داده که به هر وضع جدیدی با چشم بدبینی بنگرند و آن را خطری برای دین و استقلال و شخصیت اجتماعی ملتشان به شمار آورند.

در این میان آنکه باید غرامت اشتباه هر دو دسته را بپردازد اسلام است.

جمود جامدها به جاهلها میدان تاخت و تاز می دهد و جهالت جاهلها جامدها را در عقاید خشکشان متصلب تر می کند.

عجبا این جاهلان متمدن نما گمان می کنند زمان«معصوم»است:مگر تغییرات زمان جز به دست بشر به دست کس دیگر ساخته می شود؟

از کی و از چه تاریخی بشر عصمت از خطا پیدا کرده است تا تغییرات زمان از خطا و اشتباه معصوم بماند؟

بشر همانطوریکه تحت تأثیر تمایلات علمی،اخلاقی،ذوقی،مذهبی،قرار دارد و هر زمان ابتکار تازه ای در طریق صلاح بشریت می کند،تحت تأثیر تمایلات خودپرستی، جاه طلبی،هوسرانی،پولدوستی، استثمارگری هم هست.بشر همان طور که موفق به کشفهای تازه و پیدا کردن راههای بهتر و وسایل بهتر می شود احیانا دچار خطا و اشتباه هم می شود.اما جاهل خودباخته این حرفها را نمی فهمد،تکیه کلامش این است که دنیا امروز چنین است،دنیا امروز چنان است.

عجیب تر اینکه اینها اصول زندگی را از روی کفش،کلاه و لباسشان قیاس می گیرند.چون کفش و کلاه نو و کهنه دارد و در زمانی که نو است و تازه از قالب درآمده قیمت دارد و باید خرید و پوشید و همین که کهنه شد باید آن را دور انداخت،پس همه حقایق عالم از این قبیل است.از نظر این جاهلان،خوب و بد مفهومی جز نو و کهنه ندارد،از نظر اینها فئودالیسم- یعنی این که یک زورمند به ناحق نام مالک روی خود بگذارد و سر جای خود بنشیند و صدها دست و بازو کار کنند که دهان آن یکی بجنبد- به این دلیل بد است که دیگر کهنه شده است.

دنیای امروز نمی پسندد،دوره اش گذشته و از «مد»افتاده است.اما روز اولی که پیدا شد و تازه از قالب درآمده و به بازار جهانی عرضه شده بود خوب بود.

از نظر اینها استثمار زن بد است،چون دنیای امروز دیگر نمی پسندد و زیر بار آن نمی رود. اما دیروز که به زن ارث نمی دادند،حق مالکیت برایش قائل نبودند،اراده و عقیده اش را محترم نمی شمردند خوب بود چون نو بود و تازه به بازار آمده بود.

کلمه«پدیده قرن»چه افراد بسیاری را بدبخت و چه خانواده های بی شماری را متلاشی نموده است.

می گویند عصر علم است،قرن اتم است، زمان قمر مصنوعی است،دوره موشک فضا پیماست.بسیار خوب،ما هم خدا را شکر می کنیم که در این عصر و زمان و در این قرن و عهد زندگی می کنیم و آرزو می کنیم که هر چه بیشتر و بهتر از مزایای علوم و صنایع استفاده کنیم.اما آیا در این عصر،همه سرچشمه ها جز سرچشمه علم خشک شده است؟تمام پدیده های این قرن محصول پیشرفتهای علمی

(صفحه 9)

است؟آیا علم چنین ادعایی دارد که طبیعت شاخص عالم را صددرصد رام و مطیع و انسانی بکند.

علم درباره شخص عالم چنین ادعای ندارد تا چه رسد به آنجا که گروهی عالم و دانشمند با کمال صفا و خلوص نیت به کشف و جستجو می پردازند و گروههای جاه طلب،هوسران، پولپرست حاصل زحمات علمی آنها را در راه مقاصد پلید خودشان استخدام می کنند،ناله علم همواره از اینکه مورد سوء استفاده طبیعت سرکش بشر قرار می گیرد بلند است.گرفتاری و بدبختی قرن ما همین است.

علم در ناحیه فیزیک پیش می رود و قوانین نور را کشف می کند،گروهی سودجو همین را وسیله تهیه فیلم های خانمان برانداز قرار می دهند.علم شیمی جلو می رود و خواص ترکیبات اشیاء را به دست می آورد آنگاه افرادی به فکر استفاده می افتند و بلایی برای جان بشر به نام«هرویین»می سازند.علم تا درون اتم راه می یابد و نیروی شگفت انگیز اتم را مهار می کند.اما پیش از آنکه کوچکترین استفاده ای در راه مصالح بشر بشود،جاه طلبان دنیا از آن بمب اتمی می سازند و بر سر مردم بیگناه می ریزند.

وقتی به افتخار«انیشتن»دانشمند بزرگ قرن بیستم جشنی به پا کردند،خود وی پشت تریبون رفت و گفت:شما برای کسی جشن می گیرید که دانش او سبب ساختن بمب اتم شده است؟!

وی نیروی دانش خود را به خاطر بمب به کار نینداخت،جاه طلبی گروهی دیگر از دانش او این چنین استفاده کرد.

هرویین و بمب اتمی و فیلمهای چنین و چنان را فقط به دلیل اینکه«پدیده قرن»می باشند نمی توان موجه دانست.اگر کاملترین بمبها را با آخرین نوع بمب افکنها بوسیله زبده ترین تحصیلکرده ها بر سر مردم بیگناه بریزند از وحشیانه بودن این کار ذره ای نمی کاهد.

دلیل عمده کسانی که می گویند در حقوق خانوادگی باید از سیستمهای غربی پیروی کنیم این است که وضع زمان تغییر کرده و مقتضیات قرن بیستم این چنین اقتضا می کند،از این رو اگر ما نظر خود را درباره این مسأله روشن نکنیم بحثهای دیگر ما ناقص خواهد بود.

اگر بنا بشود تحقیق کافی و مشبعی در این مسأله صورت گیرد این سلسله مقالات گنجایش آن را ندارد.زیرا مسائل زیادی باید طرح و بحث شود که بعضی فلسفی و بعضی فقهی و بعضی دیگر اخلاقی و اجتماعی است.امیدوارم در رساله ای که در نظر دارم در موضوع«اسلام و مقتضیات زمان»بنگارم و یادداشتهایش آماده است همه آنها را بررسی و در اختیار علاقه مندان بگذارم.

فعلا کافی است که دو مطلب روشن شود:

یکی اینکه هماهنگی با تغییرات زمان به این سادگی نیست که مدعیان بی خبر پنداشته و ورد زبان ساخته اند.در زمان هم پیشروی وجود دارد و هم انحراف،باید با پیشرفت زمان پیش رفت و با انحراف زمان مبارزه کرد،برای تشخیص این دو از یکدیگر باید دید پدیده ها و جریان های نوی که در زمان رخ می دهد از چه منابعی سرچشمه می گیرد و به سوی چه جهتی جریان دارد،باید دید از کدام تمایل از تمایلات وجود آدمیان و از کدام قشر از قشرهای اجتماع سرچشمه گرفته است؟از تمایلات عالی و انسانی انسانها یا از تمایلات پست و حیوانی آنها؟آیا علما و دانشمندان و تحقیقات بی غرضانه آنها منشأ به وجود آمدن این جریان است یا هوسرانی و جاه طلبی و پول پرستی قشرهای فاسد اجتماع؟

ما با این نغمه که اسلام خوب است اما به شرط اینکه محدود به مساجد و معابد باشد و به اجتماع کاری نداشته باشد، در حدود نیم قرن است که آشناییم.این نغمه از ماورای مرزهای کشورهای اسلامی بلند شده و در همه کشورهای اسلامی تبلیغ شده است.

راز و رمز تحرک و انعطاف در قوانین اسلامی

مطلب دیگری که باید روشن شود این است که متفکران اسلامی عقیده دارند که در دین اسلام راز و رمزی وجود دارد که به این دین خاصیت انطباق با ترقیات زمان بخشیده است.

عقیده دارند که این دین با پیشرفتهای زمان و توسعه فرهنگ و تغییرات حاصله از توسعه هماهنگ است.اکنون باید ببینیم آن راز و رمز چیست؟و به عبارت دیگر آن«پیچ و لولایی» که در ساختمان این دین به کار رفته و به آن خاصیت تحرک بخشیده که بدون آنکه نیازی به کنار گذاشتن یکی از دستورها باشد،می تواند با اوضاع متغیر ناشی از توسعه علم و فرهنگ هماهنگی کند و هیچ گونه تصادمی میان آنها رخ ندهد،چیست؟این مطلبی است که در این نوشتار باید روشن شود.

بعضی از خوانندگان توجه دارند و خودم بیش از همه متوجه هستم که این مطلب جنبه فنی و تخصصی دارد و تنها در محیط اهل تخصص باید طرح شود.

اما نظر به اینکه در میان پرسش کنندگان و علاقه مندان فراوان این مسأله که همواره با آنها مواجه هستیم،افراد بدبین زیادند و باور نمی کنند که چنین خاصیتی در اسلام وجود داشته باشد ما تا حدودی که بدبینان را از بدبینی خارج کنیم و برای دیگران نمونه ای به دست دهیم وارد مطلب می شویم.

راز اینکه دین مقدس اسلام با قوانین ثابت و لا یتغیری که دارد با توسعه تمدن و فرهنگ سازگار است و با صور متغیر زندگی قابل انطباق است،چند چیز است و ما قسمتی از آنها را شرح می دهیم.

توجه به روح و معنی و بی تفاوتی نسبت به قالب و شکل

1- اسلام به شکل ظاهر و صورت زندگی که وابستگی تام و تمامی به میزان دانش بشر دارد؛نپرداخته است.دستورهای اسلامی مربوط است به روح و معنی و هدف زندگی و بهترین راهی که بشر باید برای وصول به آن هدفها پیش بگیرد.علم نه هدف و روح زندگی را عوض می کند و نه راه بهتر و نزدیکتر و بی خطرتری به سوی هدفهای زندگی نشان داده است،علم همواره وسایل بهتر و کاملتری برای تحصیل هدفهای زندگی و پیمودن راه وصول به آن هدفها در اختیار قرار می دهد.

اسلام با قرار دادن هدفها در قلمروی خود و واگذاشتن شکلها و صورتها و ابزارها در قلمروی علم و فن از هر گونه تصادمی با توسعه فرهنگ و تمدن پرهیز کرده است،بلکه با تشویق به عوامل توسعه تمدن یعنی علم و کار و تقوا و اراده و همت و استقامت،خود نقش عامل اصلی پیشرفت تمدن را به عهده گرفته است.

اسلام شاخصهایی در خط سیر بشر نصب کرده است.آن شاخصها از طرفی مسیر و مقصد را نشان می دهد و از طرف دیگر با علامت خطر انحرافها و سقوطها و تباهیها را ارائه می دهد.

تمام مقررات اسلامی یا از نوع شاخصهای قسم اول است و یا از نوع شاخصهای قسم دوم.

وسایل و ابزارهای زندگی در هر عصری بستگی دارد به میزان معلومات و اطلاعات علمی بشر،هر اندازه معلومات و اطلاعات توسعه یابد ابزارها کاملتر می گردند و جای

(صفحه 10)

ناقصترها را به حکم جبر زمان می گیرند.

در اسلام یک وسیله و یا یک شکل ظاهری و مادی نمی توان یافت که جنبه«تقدس»داشته باشد تا یک نفر مسلمان خود را موظف بداند آن وسیله و شکل را برای همیشه حفظ کند.

اسلام نگفته که خیاطی،بافندگی، کشاورزی،حمل و نقل،جنگ و یا هر کاری دیگر از این قبیل با فلان ابزار مخصوص باشد تا با پیشرفت علم که آن ابزار منسوخ می گردد میان علم و دستور اسلام تضاد و تناقضی پیدا شود، اسلام نه برای کفش و لباس مد خاصی آورده و نه برای ساختمانها سبک و استیل معینی در نظر گرفته و نه برای تولید و توزیع ابزارهای مخصوصی معین کرده است.

این یکی از جهاتی است که کار انطباق این دین را با ترقیات زمان آسان کرده است.

قانون ثابت برای احتیاج ثابت و قانون متغیر برای احتیاج متغیر

2- یکی دیگر از خصوصیات دین اسلام که اهمیت فراوانی دارد این است که برای احتیاجات ثابت بشر،قوانین ثابت و برای احتیاجات متغیر وی وضع متغیری در نظر گرفته است.پاره ای از احتیاجات چه در زمینه فردی و شخصی و چه در زمینه های عمومی و اجتماعی وضع ثابتی دارد،در همه زمانها یکسان است.آن نظامی که بشر باید به غرایز خود بدهد و آن نظامی که باید به اجتماع خود بدهد از نظر اصول و کلیات در همه زمانها یکسان است.

من به مسأله«نسبیت اخلاق»و مسأله «نسبیت عدالت»که طرفدارانی دارند واقفم و با توجه به نظریات طرفداران آنها عقیده خود را اظهار می کنم.

قسمتی دیگر از احتیاجات بشر احتیاجات متغیر است و قوانین متغیر و ناثابتی را ایجاب می کند،اسلام درباره این احتیاجات متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است از این راه که اوضاع متغیر را با اصول ثابتی مربوط کرده است و آن اصول ثابت در هر وضع متغیری قانون فرعی خاصی را به وجود می آورد.

من این مطلب را بیش از این در این نوشتار نمی توانم توضیح بدهم.اما ذهن خوانندگان محترم را با ذکر چند مثال می توانم روشن کنم:

در اسلام یک اصل اجتماعی هست به این صورت

«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة»

یعنی ای مسلمانان تا آخرین حد امکان،در برابر دشمن نیرو تهیه کنید.از طرف دیگر در سنت پیغمبر یک سلسله دستورها رسیده است که در فقه به نام«سبق و رمایه»معروف است.دستور رسیده است که خود و فرزندانتان تا حد مهارت کامل،فنون اسب سواری و تیراندازی را یاد بگیرید،اسب دوانی و تیراندازی جزء فنون نظامی آن عصر بوده است.بسیار واضح است که ریشه و اصل قانون«سبق و رمایه»اصل

«و اعدوا لهم ما استطعتم من قوة»

است.یعنی تیر و شمشیر و نیزه و کمان و قاطر و اسب از نظر اسلام اصالت ندارد،آنچه اصالت دارد نیرومند بودن است.آنچه اصالت دارد این است که مسلمانان در هر عصر و زمانی باید تا آخرین حد امکان از لحاظ قوای نظامی و دفاعی در برابر دشمن نیرومند باشند.لزوم مهارت در تیراندازی و اسب دوانی جامه ای است که به تن لزوم نیرومندی پوشانیده شده است و به عبارت دیگر شکل اجرایی آن است.لزوم نیرومندی در مقابل دشمن قانون ثابتی است که از احتیاج ثابت و دائمی سرچشمه گرفته است.

اما لزوم مهارت در تیراندازی و اسب دوانی مظهر یک احتیاج موقت و متغیر است و به تناسب عصر و زمان تغییر می کند و با تغییر شرایط تمدن چیزهای دیگر از قبیل تهیه سلاحهای گرم امروزی مهارت و تخصص در به کار بردن آنها جای آنها را می گیرد.

اسلام برای«مبادله»اصولی مقرر کرده است که از آن جمله این اصل است:

«و لا تأکلو اموالکم بینکم بالباطل»

یعنی ثروت را بیهوده در میان خود به جریان نیندازند.یعنی مال و ثروت که دست به دست می گردد و از دست تولید کننده و صاحب اختیار اول خارج شده به دست دیگری می افتد و از دست آن دیگری به دست سومی می افتد باید در مقابل فایده مشروعی باشد که به صاحب ثروت عاید می شود.دست به دست شدن ثروت بدون آن که یک فایده ای که ارزش انسانی داشته باشد عاید صاحب ثروت بشود ممنوع است.اسلام مالکیت را مساوی با اختیار مطلق نمی داند.

اسلام هم به شکل و ظاهر و پوسته اهمیت می دهد و هم به روح و باطن و مغز،اما همواره شکل و ظاهر را برای روح و باطن،پوسته را برای هسته،قشر را برای مغز و جامه را برای تن می خواهد.

(صفحه 11)

 

مسأله تغییر خط

امروز در کشور ما مسأله ای مطرح است به نام«تغییر خط»این مسأله همچنان که از نظر زبان و ادب فارسی قابل بررسی است از نظر اصول اسلامی نیز قابل بررسی است.این مسأله را از نظر اسلامی به دو شکل می توان طرح کرد.یکی به این شکل که آیا اسلام الفبای مخصوصی دارد و میان الفباها فرق می گذارد؟آیا اسلام الفبای امروز ما را که به نام الفبای عربی معروف است از آن خود می داند و الفباهای دیگر را مانند الفبای لاتین بیگانه می شمارد؟البته نه از نظر اسلام که یک دین جهانی است همه الفباها علی السویه است.

شکل دیگر این مسأله این است که تغییر خط و الفبا چه تأثیری در جذب شدن و هضم شدن ملت مسلمان در بیگانگان دارد؟چه تأثیری در قطع روابط این ملت با فرهنگ خودش دارد که به هر حال معارف اسلامی و علمی خود را در طول چهارده قرن با این الفبا نوشته است؟و آیا نقشه تغییر خط به دست چه کسانی طرح شده و چه کسانی مجری آن می باشند؟اینهاست که باید بررسی شود.

امثال من گاهی با سؤالاتی مواجه می شویم که با لحن تحقیر و مسخره آمیزی می پرسند: آقا!سواره(ایستاده)غذا خوردن شرعا چه صورتی دارد؟!با قاشق و چنگال خوردن چطور؟!آیا کلاه لگنی به سر گذاشتن حرام است؟!آیا استعمال لغت بیگانه حرام است؟!...

در جواب اینها می گوییم:اسلام دستور خاصی در این مورد نیاورده است،اسلام نه گفته با دست غذا بخور و نه گفته با قاشق بخور،گفته به هر حال نظافت را رعایت کن.از نظر کفش و کلاه و لباس نیز اسلام مد مخصوصی نیاورده است.از نظر اسلام زبان انگلیسی و ژاپنی و فارسی یکی است.

اما...

اما اسلام یک چیز دیگر گفته است.گفته شخصیت باختن حرام است.مرعوب دیگران شدن حرام است.تقلید کورکورانه کردن حرام است،هضم شدن و محو شدن در دیگران حرام است.طفیلی گری حرام است.افسون شدن در مقابل بیگانه مانند خرگوشی که در مقابل مار افسون می شود حرام است.الاغ مرده بیگانه را قاطر پنداشتن حرام است.انحرافات و بدبختیهای آنها را به نام«پدیده قرن»جذب کردن حرام است،اعتقاد به اینکه ایرانی باید جسما و روحا و ظاهر و باطنا فرنگی بشود حرام است، چهار صباح به پاریس رفتن و مخرج«را»را به مخرج«غین»تبدیل کردن و بجای«رفتم»، «غفتم»گفتن حرام است.

مسأله اهم و مهم

3- یکی دیگر از جهاتی که به اسلام امکان انطباق با مقتضیات زمان می دهد جنبه عقلانی دستورهای این دین است،اسلام به پیروان خود اعلام کرده است که همه دستورهای او ناشی از یک سلسله مصالح عالیه است،و از طرف دیگر در خود اسلام درجه اهمیت مصلحتها بیان شده است.این جهت کار کارشناسان واقعی اسلام را در زمینه هایی که مصالح گوناگونی در خلاف جهت یکدیگر پدید می آیند آسان می کنند.

اسلام اجازه داده است که در این گونه موارد کارشناسان اسلامی درجه اهمیت مصلحتها را بسنجند و با توجه به راهنماییهایی که خود اسلام کرده است،مصلحتهای مهمتر را انتخاب کنند.

فقها این قاعده را به نام«اهم و مهم»می نامند.

*دو بیماری خطرناک همواره آدمی را در این زمینه تهدید می کند.

بیماری جمود و بیماری جهالت؛ نتیجه مساوی اول توقف و سکون و بازماندن از پیشروی و توسعه است و نتیجه بیماری دوم سقوط و انحراف است.

در اینجا نیز مثالهای زیادی دارم اما از ذکر آنها صرفنظر می کنم.

قوانینی که حق«وتو»دارند

4- یکی دیگر از جهاتی که به این دین خاصیت تحرک و انطباق بخشیده و آن را زنده و جاوید نگه می دارد،این است که یک سلسله قواعد و قوانین در خود این دین وضع شده که کار آنها کنترل و تعدیل قوانین دیگر است.فقها این قواعد را قواعد«حاکمه»می نامند.مانند قاعده«لا حرج»و قاعده«لا ضرر»که بر سراسر فقه حکومت می کنند.کار این سلسله قواعد، کنترل و تعدیل قوانین دیگر است.در حقیقت اسلام برای این قاعده ها نسبت به سایر قوانین و مقررات حق«وتو»قائل شده است.اینها نیز داستان درازی دارد که نمی توانم وارد آن بشوم.

اختیارات حاکم

افزون بر آنچه گفته شد یک سلسله«پیچ و لولا»های دیگر نیز در ساختمان دین مقدس اسلام به کار رفته است که به این دین خاصیت ابدیت و خاتمیت بخشیده است.مرحوم آیت الله نایینی و حضرت علامه طباطبایی در این جهت بیشتر بر روی اختیاراتی که اسلام به حکومت صالحه اسلامی تفویض کرده است تکیه کرده اند.

اصل اجتهاد

اقبال پاکستانی می گوید:«اجتهاد قوه محرکه اسلام است».این سخن،سخن درستی است اما عمده خاصیت«اجتهاد پذیری»اسلام است،اگر چیز دیگری به جای اسلام بگذاریم می بینیم کار اجتهاد چقدر دشوار است بلکه راه آن بسته است.عمده این است که در ساختمان این دین عجیب آسمانی چه رمزهایی به کار رفته است که این گونه به آن خاصیت هماهنگی با پیشرفت تمدن داده است.

بو علی در شفا نیز ضرورت«اجتهاد»را روی همین اصل بیان می کند و می گوید:چون اوضاع زمان متغیر است و پیوسته مسائل جدیدی پیش می آید،از طرف دیگر اصول کلی اسلامی ثابت و لا یتغیر است،ضرورت دارد در همه عصرها و زمانها افرادی باشند که با معرفت و خبرویت کامل در مسائل اسلامی و با توجه به مسائل نوی که در هر عصر پدید می آیند پاسخگوی احتیاجات مسلمین بوده باشند.

در متمم قانون اساسی ایران نیز چنین پیش بینی شده است که در هر عصری هیأتی از مجتهدین که کمتر از پنج نفر نباشد و«مطلع از مقتضیات زمان»هم باشند بر قوانین مصوبه نظارت نمایند.منظور نویسندگان این ماده این بوده است که همواره افرادی که نه«جامد»باشند و نه«جاهل»نه مخالف با پیشرفتهای زمان باشند و نه تابع و مقلد دیگران،بر قوانین مملکتی نظارت نمایند.

نکته ای که لازم است تذکر دهم این است که«اجتهاد»به مفهوم واقعی کلمه،یعنی تخصص و کارشناسی فنی در مسائل اسلامی، چیزی نیست که هر از مکتب گریخته ای به بهانه اینکه چند صباحی در یکی از حوزه های علمیه بسر برده است بتواند ادعا کند.

قطعا برای تخصص در مسائل اسلامی و صلاحیت اظهار نظر یک عمر اگر کم نباشد زیاد نیست.آن هم به شرط اینکه شخص از ذوق و استعداد نیرومندی برخوردار و توفیقات الهی شامل حالش بوده است.

گذشته از تخصص و اجتهاد،افرادی می توانند مرجع رأی و نظر شناخته شوند که از حد اکثر تقوا و خداشناسی و خداترسی بهره مند بوده باشند،تاریخ اسلام افرادی را نشان می دهد که با همه صلاحیت علمی و اخلاقی، هنگامی که می خواسته اند اظهار نظری بکنند مانند بید بر خود می لرزیده اند.

مقالات مرتبط:

اسلام و تجدد بخش اول

پایان مقاله

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است