در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: کیهان فرهنگی » شماره 175، استاد شهید مرتضی مطهری ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

اشاره

«قابلیت انطباق اسلام با مقتضیات زمان» موضوعی است که از دیر زمانی مورد بحث و مجادله مخالفان این دین حنیف-به ویژه آنان که جهش تکنولوژیک غرب بعد از رنسانس چشمهایشان را خیره ساخته-از یک سو و پیروان و علاقمندان به اسلام از سوی دیگر قرار دارد.

در این وادی نیز،افراط و تفریط گریبانگیر عده ای شده است.برخی تمامی احکام اسلام را ثابت و لا یتغیر دانسته،و برخی دیگر به دامان التقاط و یا منسوخ پنداشتن بسیاری از احکام آن در غلتیده اند.

در این میان،تنها آنانی می توانند سخن حق برانند که هم اسلام را نیک شناخته و هم با عصر و زمان خویش آشنایی بایسته ای داشته باشند.

مطلب زیر را از کتاب ارزشمند«نظام حقوق زن در اسلام»اثر استاد شهید آیت الله مطهری برگزیده ایم که از نظر خوانندگان گرامی می گذرد.

موضوع مذهب و پیشرفت از موضوعاتی است که بیشتر و پیشتر از آنکه برای ما مسلمانان مطرح باشد،برای پیروان سایر مذاهب مطرح بوده است.

بسیاری از روشنفکران جهان فقط از آن جهت مذهب را ترک کرده اند،که فکر می کردند میان مذهب و تجدد زندگی ناسازگاری است.فکر می کرده اند لازمه دینداری توقف و سکون و مبارزه با تحرک و تحول است،و به عبارت دیگر خاصیت مذهب را ثبات و یک نواختی و حفظ شکلها و صورتهای موجود می دانسته اند.

اسلام و مقتضیات زمان

در میان ادیان و مذاهب هیچ دین و مذهبی مانند اسلام در شوؤن زندگی مردم مداخله نکرده است.اسلام در مقررات خود به یک سلسله عبادات و اذکار و اوراد و یک رشته اندرزهای اخلاقی اکتفا نکرده است،همان طور که روابط بندگان با خدا را بیان کرده است،خطوط اصلی روابط انسانها و حقوق و وظایف افراد را نسبت به یکدیگر نیز در شکلهای گوناگون بیان کرده است.قهرا پرسش انطباق با زمان درباره اسلام که چنین دینی است بیشتر مورد پیدا می کند.

اتفاقا بسیاری از دانشمندان و نویسندگان خارجی،اسلام را از نظر قوانین اجتماعی و مدنی مورد مطالعه قرار داده اند و قوانین اسلامی را به عنوان یک سلسله قوانین مترقی ستایش کرده و خاصیت زنده و جاوید بودن این دین و قابلیت انطباق قوانین آن را با پیشرفتهای زمان مورد توجه و تمجید قرار داده اند.

برنارد شاو نویسنده معروف و آزاد فکر انگلیسی گفته است:من همیشه نسبت به دین محمد به واسطه خاصیت زنده بودن عجیبش نهایت احترام را داشته ام.به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد.

چنین پیش بینی می کنم و از همین اکنون آثار آن پدیدار شده است که ایمان محمد مورد قبول اروپای فردا خواهد بود.

«روحانیون قرون وسطی در نتیجه جهالت یا تعصب،شمایل تاریکی از آیین محمد رسم می کردند؛او به چشم آنها از روی کینه و عصبیت ضد مسیح جلوه کرده بود،من درباره این مرد-این مرد فوق العاده-مطالعه کردم و به این نتیجه رسیدم که نه تنها ضد مسیح نبوده بلکه باید نجات دهنده بشریت نامیده شود.به عقیده من اگر مردی چون او صاحب اختیار دنیای جدید بشود طوری در حل مسائل و مشکلات دنیا توفیق خواهد یافت که صلح و سعادت آرزوی بشر تأمین خواهد شد.»

دکتر شبلی شمیل یک عرب لبنانی مادی مسلک است.او برای اولین بار بنیاد انواع داروین را به ضمیمه شرح بوخنر آلمانی به عنوان حربه ای علیه عقاید مذهبی،به زبان عربی ترجمه کرد و در اختیار عربی زبانان قرار داد.

وی با آنکه ماتریالیست است از اعجاب و تحسین نسبت به اسلام و عظمت آورنده آن خودداری نمی کند و همواره اسلام را به عنوان

(صفحه 5)

یک آیین زنده و قابل انطباق با زمان ستایش می کند.

این مرد در جلد دوم کتابی که به نام فلسفه النشوء و الارتقاء به عربی منتشر کرده است.

مقاله ای دارد تحت عنوان«القرآن و العمران».

این مقاله را در رد یکی از خارجیان که به کشورهای اسلامی مسافرت کرده و اسلام را مسئول انحطاط مسلمین دانسته،نوشته است.

شبلی شمیل سعی دارد در این مقاله ثابت کند که علت انحطاط مسلمین انحراف از تعالیم اجتماعی اسلامی است و نه اسلام و آن عده از غربیها که به اسلام حمله می کنند یا اسلام را نمی شناسند و یا سوء نیت دارند و می خواهند با بدبین کردن شرقیها به قوانین و مقرراتی که به هر حال از میان خودشان برخاسته،طوق بندگی خود را به گردن آنها بگذراند.

در عصر ما این پرسش که آیا اسلام با مقتضیات زمان هماهنگی دارد یا نه عمومیت پیدا کرده است.این جانب که با طبقات مختلف و مخصوصا طبقه تحصیل کرده و دنیا دیده برخورد و معاشرت دارم،هیچ مطلبی را ندیده ام به اندازه این مطلب مورد سؤال و پرسش واقع شود.

اشکالات

گاهی به پرسش خود رنگ فلسفی می دهند و می گویند در این جهان همه چیز در تغییر است،هیچ چیزی ثابت و یکنواخت باقی نمی ماند.اجتماع بشر نیز از این قاعده مستثنا نیست و چگونه ممکن است یک سلسله قوانین اجتماعی برای همیشه بتواند ثابت و باقی بماند؟

اگر صرفا از نظر فلسفی این مسأله را مورد توجه قرار دهیم جوابش واضح است.آن چیزی که همواره در تغییر است،نو و کهنه می شود، رشد و انحطاط دارد،ترقی و تکامل دارد همانا مواد و ترکیبات مادی این جهان است و اما قوانین جهان ثابت است،مثلا موجودات زنده طبق قوانین خاصی تکامل کرده و می کنند و دانشمندان قوانین تکامل را بیان کرده اند.

خود موجودات زنده دائما در تغییر و تکاملند اما قوانین تغییر و تکامل چطور؟البته قوانین تغییر و تکامل متغیر و متکامل نیستند و سخن ما درباره قوانین است.در این جهت فرق نمی کند که قانون مورد نظر یک قانون طبیعی باشد یا یک قانون وضعی و قراردادی،زیرا ممکن است یک قانون وضعی و قراردادی از طبیعت و فطرت سرچشمه گرفته باشد،و تعیین کننده خط سیر تکاملی افراد و اجتماعات بشری باشد.

ولی پرسشهایی که در زمینه انطباق و عدم انطباق اسلام با مقتضیات زمان وجود دارد تنها جنبه کلی و فلسفی ندارد.

آن پرسشی که بیش از هر پرسش دیگر تکرار می شود این است که قوانین در زمینه احتیاجات وضع می شود و احتیاجات اجتماعی بشر ثابت و یکنواخت نیست،پس قوانین اجتماعی نیز نمی تواند ثابت و یکنواخت باشد.

این پرسش چه پرسش خوب و ارزنده ای است.اتفاقا یکی از جنبه های اعجاز آمیز دین مبین اسلام که هر مسلمان فهمیده و دانشمندی از آن احساس غرور و افتخار می کند این است که اسلام در مورد احتیاجات ثابت فردی یا اجتماعی قوانین ثابت و در مورد احتیاجات موقت و متغیر وضع متغیری در نظر گرفته است و ما به یاری خداوند تا اندازه ای که با این سلسله *برنارد شاو نویسنده معروف و آزاد فکر انگلیسی گفته است:من همیشه نسبت به دین محمد به واسطه خاصیت زنده بودن عجیبش نهایت احترام را داشته ام.به نظر من اسلام تنها مذهبی است که استعداد توافق و تسلط بر حالات گوناگون و صور متغیر زندگی و مواجهه با قرون مختلف را دارد.

مقالات متناسب باشد شرح خواهیم داد.اما قبل از آنکه وارد این مبحث بشویم ذکر دو مطلب را لازم می دانم:

یکی اینکه اکثر افرادی که از پیشرفت و تکامل و تغییر اوضاع زمان دم می زنند- خصوصا اگر از مغرب زمین سرچشمه گرفته باشد-باید به حساب تکامل و پیشرفت گذاشت و این از گمراه کننده ترین افکاری است که دامنگیر مردم امروز شده است.

به خیال این گروه چون وسایل و ابزارهای زندگی روز به روز عوض می شود و کاملتر جای ناقصتر را می گیرد و چون علم و صنعت در حال پیشرفت است پس تمام تغییراتی که در زندگی انسانها پیدا می شود نوعی پیشرفت و ارتقاء است و باید استقبال کرد،بلکه جبر زمان است و خواه ناخواه جای خود را باز می کند.

در صورتی که نه همه تغییرات نتیجه مستقیم علم و صنعت است و نه ضرورت و جبری در کار است.در همان حالی که علم در حال پیشروی است،طبیعت هوسباز و درنده خوی بشر هم بیکار نیست.علم و عقل،بشر را به سوی کمال جلو می برد و طبیعت هوسباز و درنده خوی بشر سعی دارد بشر را به سوی فساد و انحراف بکشاند.

طبیعت هوسباز و درنده خو همواره سعی دارد علم را به صورت ابزاری برای خود درآورد و در خدمت هوسهای شهوانی و حیوانی خود بگمارد.زمان همان طوری که پیشروی و تکامل دارد فساد و انحراف هم دارد.باید با پیشرفت زمان پیشروی کرد و با فساد و انحراف زمان هم باید مبارزه کرد.مصلح و مرتجع هر دو علیه زمان قیام می کنند،با این تفاوت که مصلح علیه انحراف زمان و مرتجع علیه پیشرفت زمان قیام می کند.اگر زمان و تغییرات زمان را مقیاس کلی خوبیها و بدیها بدانیم پس خود زمان و تغییرات آن را با چه مقیاسی اندازه گیری کنیم؟

اگر همه چیز را با زمان باید تطبیق کنیم خود زمان را با چه چیزی تطبیق دهیم؟اگر بشر باید دست بسته در همه چیز تابع زمان و تغییرات زمان باشد پس نقش فعال و خلاف و سازنده اراده بشر کجا رفت؟

انسان که بر مرکب زمان سوار است و در حال حرکت است نباید از هدایت و رهبری این مرکب،آنی غفلت کند.آنان که همه از تغییرات زمان دم می زنند و از هدایت و رهبری زمان غافلند،نقش فعال انسان را فراموش کرده اند و مانند اسب سواری هستند که خود را در اختیار اسب قرار داده است.

انطباق یا نسخ؟

مطلب دومی که لازم است در اینجا یادآوری کنم این است که بعضی از افراد،مشکل«اسلام و مقتضیات زمان»را با فرمول بسیار ساده و آسانی حل کرده اند.می گویند دین اسلام یک دین جاودانی است و با هر عصر و زمانی قابل انطباق است.همین که می پرسیم کیفیت این انطباق چگونه است؟و فرمول آن چیست؟ می گویند:اگر دیدیم اوضاع زمان عوض شد فورا آن قوانین را نسخ می کنیم و قانون دیگر به جای آنها وضع می کنیم!

از اینگونه اشخاص باید بپرسید اگر معنی قابلیت انطباق با زمان،قابلیت آن برای منسوخ شدن است،کدام قانون است که این نرمش و انعطاف را ندارد؟کدام قانون است که با این

(صفحه 6)

معنی قابل انطباق با زمان نیست.

این توجیه برای نرمش و قابلیت انطباق اسلام با زمان،درست مثل این است که کسی بگوید:کتاب و کتابخانه بهترین وسیله لذت بردن از عمر است.اما همین که از او توضیح بخواهید،بگوید برای اینکه انسان هر وقت هوس کیف و لذت بکند فورا کتابها را حراج می کند و پول آنها را صرف بساط عیش و نوش می کند.

نویسنده مزبور می گوید:تعلیمات اسلام بر سه قسم است:قسم اول اصول عقاید است از قبیل توحید و نبوت و معاد و غیره.قسم دوم عبادات است از قبیل مقدمات و مقارنات نماز و روزه و وضو و طهارت و حج و غیره.قسم سوم قوانینی است که به زندگی مردم مربوط است.

قسم اول و دوم جزء دین است و آن چیزی که مردم باید برای همیشه برای خود حفظ کنند همانها هستند.اما قسم سوم جزء دین نیست.

زیرا دین با زندگی مردم سر و کار ندارد و پیغمبر هم این قوانین را به عنوان اینکه جزء دین است و مربوط به وظیفه رسالت است نیاورده،بلکه چون اتفاقا آن حضرت زمامدار بود به این مسائل هم پرداخت وگرنه شأن دین فقط این است که مردم را به عبادت و نماز و روزه وادار کند.دین را با زندگی دنیای مردم چه کار؟

من نمی دانم باور کنم یک نفر در یک کشور اسلامی زندگی کند و این اندازه از منطق اسلام بی خبر باشد.

مگر قرآن هدف انبیا و مرسلین را بیان نکرده است؟مگر قرآن در کمال صراحت نمی گوید:

«لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط»

ما هم پیغمبران را با دلایل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و مقیاس فرود آوردیم تا مردم به عدالت قیام کنند.

قرآن عدالت اجتماعی را به عنوان یک هدف اصلی برای همه انبیا ذکر می کند.

اگر می خواهید به قرآن عمل نکنید چرا گناه بزرگتری مرتکب می شوید و به اسلام و قرآن تهمت می زنید.اکثر بدبختیهایی که امروز گریبانگیر بشر شده از همین جاست که اخلاق و قانون یگانه پشتوانه خود را که دین است از دست داده اند.

ما با این نغمه که اسلام خوب است اما به شرط اینکه محدود به مساجد و معابد باشد و به اجتماع کاری نداشته باشد،در حدود نیم قرن است که آشناییم.این نغمه از ماورای مرزهای کشورهای اسلامی بلند شده و در همه کشورهای اسلامی تبلیغ شده است.بگذارید من این جمله را به زبان ساده تر و فارسی تر تفسیر کنم تا مقصود گویندگان اصلی آن را بهتر توضیح دهم.

خلاصه معنی آن این است:«اسلام تا آنجا که در برابر کمونیسم بایستد و جلو آن را بگیرد باید بماند.اما آنجا که با منافع غرب تماس دارد باید برود».مقررات عبادی اسلام از نظر مردم مغرب زمین باید باقی باشد تا در مواقع لزوم بتوان مردم را علیه کمونیسم به عنوان یک سیستم الحادی و ضد خدا به حرکت آورد.اما مقررات اجتماعی اسلامی که فلسفه زندگی مردم مسلمان به شمار می رود و مسلمانان با داشتن آنها در مقابل مردم مغرب احساس استقلال و شخصیت می کنند و مانع هضم شدن آنها در هاضمه حریص مغرب زمین است باید از میان برود.

*انسان که بر مرکب زمان سوار است و در حال حرکت است نباید از هدایت و رهبری این مرکب،آنی غفلت کند.آنان که همه از تغییرات زمان دم می زنند و از هدایت و رهبری زمان غافلند، نقش فعال انسان را فراموش کرده اند و مانند اسب سواری هستند که خود را در اختیار اسب قرار داده است.

مردم سرزمین های اسلامی بیش از پیش به ارزش تعلیمات اسلامی پی برده اند و تشخیص داده اند یگانه فلسفه مستقل زندگی آنها اسلام و مقررات اسلامی است و با هیچ قیمتی آن را از دست نخواهند داد.

مردم مسلمان پی برده اند که تبلیغ علیه قوانین اسلام جز یک نیرنگ استعماری نیست.

ثالثا ابداع کنندگان این تز باید بدانند اسلام هنگامی قادر است در مقابل یک سیستم الحادی یا غیر الحادی مقاومت کند که به صورت یک فلسفه زندگی بر اجتماع حکومت کند و به گوشه مساجد و معابد محدود نباشد،اسلامی که او را به گوشه معابد و مساجد محصور کرده باشند، همانطور که میدان را برای افکار غربی خالی می کند برای افکار ضد غربی نیز خالی خواهد کرد.

غرامتی که امروز غرب در برخی کشورهای اسلامی می پردازد ثمره همین اشتباه است.

انسان تنها جانداری نیست که اجتماعی زندگی می کند،بسیاری از حیوانات،بویژه حشرات،زندگی اجتماعی دارند و از یک سلسله مقررات و نظامات حکیمانه پیروی می کنند،اصول تعاون،تقسیم کار،تولید و توزیع،فرماندهی و فرمانبری،امر و اطاعت بر اجتماع آنها حکمفرماست.

زنبور عسل و بعضی از مورچه ها و موریانه ها از تمدن و نظامات و تشکیلاتی برخوردارند که سالها بلکه قرنها باید بگذرد تا انسان که خود را اشرف مخلوقات می شمارد به پایه آنها برسد.

تمدن آنها،بر خلاف تمدن بشر،ادواری از قبیل عهد جنگل،عهد حجر،عهد آهن،عهد اتم طی نکرده است.آنها از اولی که پا به این دنیا گذاشته اند دارای همین تمدن و تشکیلات بوده اند که امروز هستند و تغییری در اوضاع آنها رخ نداده است.این انسان است که به مصداق «و خلق الانسان ضعیفا»زندگی اش از صفر شروع شده و به سوی بی نهایت پیش می رود.

برای حیوانات،مقتضیات زمان همیشه یک جور است،اقتضاهای زمان زندگی آنها را دگرگون نمی کند.برای آنها تجدد خواهی و نوپرستی معنی ندارد،جهان نو و کهنه وجود ندارد.علم برای آنها هر روز کشف تازه ای نمی کند و اوضاع آنها را دگرگون نمی سازد، صنایع سبک و سنگین هر روز به شکل جدیدتر و کاملتری به بازار آنها نمی آید.چرا؟چون با غریزه زندگی می کنند،نه با عقل.

اما زندگی اجتماعی انسان دائما دستخوش تغییر و تحول است.هر قرنی برای انسان دنیا عوض می شود.راز اشرف مخلوقات بودن انسان در همین جاست،انسان فرزند بالغ و رشید طبیعت است.به مرحله ای رسیده است که دیگر نیازی به قیمومیت و سرپرستی مستقیم طبیعت،به اینکه نیروی مرموزی به نام غریزه او را هدایت کند ندارد.او با عقل زندگی می کند نه با غریزه.

طبیعت،انسان را بالغ شناخته و آزاد گذاشته و سرپرستی خود را از او برداشته است.آنچه را حیوان با غریزه و با قانون طبیعی غیر قابل سرپیچی انجام می دهد،انسان با نیروی عقل و علم و با قوانین وضعی و تشریعی که قابل سرپیچی است باید انجام دهد.

راز فسادها و انحرافهایی که انسانها از مسیر پیشرفت و تکامل پیدا می کنند،راز توقفها و

(صفحه 7)

انحطاطها،راز سقوطها و هلاکتها نیز در همین جاست.

برای انسان همانطور که راه پیشرفت و ترقی باز است،راه فساد و انحراف و سقوط هم بسته نیست.

انسان رسیده به آن مرحله که به تعبیر قرآن کریم،بار امانتی که آسمانها و زمین و کوهها نتوانستند کشید به دوش بگیرد.یعنی زندگی آزاد را بپذیرد و مسئولیت تکلیف و وظیفه و قانون را قبول کند،و به همین دلیل از ظلم و جهل،از خودپرستی و اشتباه کاری نیز مصون نیست.

قرآن کریم آنجا که این استعداد عجیب انسان را در تحمل امانت تکلیف و وظیفه بیان می کند، بلافاصله او را با صفتهای«ظلوم»و«جهول» نیز توصیف می نماید.

این دو استعداد در انسان،استعداد تکامل و استعداد انحراف،از یکدیگر تفکیک ناپذیرند.

انسان مانند حیوان نیست که در زندگی اجتماعی نه به جلو برود و نه به عقب،نه به چپ برود و نه به راست،در زندگی انسانها گاهی پیشروی است و گاهی عقب گرد؛در زندگی انسانها اگر حرکت و سرعت هست توقف و انحطاط هم هست.اگر پیشرفت و تکامل هست فساد و انحراف هم هست،اگر عدالت و نیکی هست ظلم و تجاوز هم هست،اگر مظاهر علم و عقل هست مظاهر جهل و هواپرستی هم هست.

تغییرات و پدیده های نوی که در زمان پیدا می شود،ممکن است از قسم دوم باشد.

مقالات مرتبط:

اسلام و تجدد بخش دوم


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است