در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: نور علم » شماره 30، اصفهانی، سجاد ؛


جهت دوم 

اشاره کردیم که وارد شدن دکتر شریعتی از مدخل جامعه شناسی و ورود استاد مطهری از درب فلسفی و کلامی، نتیجهء دیگری داشت که آن فاصله گرفتن  دکتر از مفهوم اصیل دین بود،دین کار کردی برای کسانی که تحت تأثیر تفکرات  اجتماعی جدید فقط از بینشهای  اجتماعی،قصد بازسازی مکتب را داشتند، مفهوم قابل قبول از دین بود. 8 تحلیل  اجتماعی-سیاسی دین در کنار کنار نهادن جنبه های معنوی آن،امری است که  

(صفحه 87)

در کلیّت افکار دکتر شریعتی وجود دارد، البته همه جا اعتقاد به دین اسلام  و کوچکترین تردیدی در این اعتقاد نمی توان کرد،اما نحوهء طرح دین شبیه  طرح مارکسیسم به عنوان یک مکتب مادی  و اجتماعی است که البته جای بحث  بیشتری دارد،در اینجا یک نمونه برخورد استاد مطهری را با این نوع نگرشهای  انحرافی که همه چیز را اجتماعی تلقی  می کند نقل می کنیم:

بیاد داریم که دکتر شریعتی در موارد متعددی علوم اسلامی را به عنوان یک  فرهنگ،قابل استفاده ندانسته و مطرح  کردن اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی  عنوان می کند.اصطلاح ایدئولوژی اشاره به  این نکته است که اسلام نیز باید به صورت  یک مکتب اجتماعی عمل کند و ضرورت دارد تا این فرهنگ به عنوان  مجموعهء معارف کنار گذاشته شود.9

استاد مطهری دقیقا در برابر این نوع  نگرش موضع گیری می کند،استاد،سخن از جلسه ای به میان می آورد که همهء افراد آن مسلمان بوده و حتی صاحب نظرانی نیز حضور داشته اند و از قول یکی از افراد غیر مسئول در جلسه نقل می کند که گفت:

«باید مردم از شرّ این دریای معارف  (معارف اسلامی)راحت کرد»10.

این سخن،موضوع صحبت استاد در آن جلسه می شود،از ادامهء نوشتن استاد چنین برمی آید که مقصود آن شخص اشاره به چیزی بوده که دکتر شریعتی نام آن را فرهنگ گذاشته و به عنوان فقه و حدیث و رجال و...از آنها نام برده که ای کاش  نبود.11

استاد مطهری با اشاره به اینکه این  افراد معمولا خود تخصصی در فلسفه و فقه  و عرفان و اخلاق و فلسفهء تعلیم و تربیت  نداشته و به قضاوت می نشینند،اهمیت  وجود این فرهنگ را مطرح می کند و دربارهء نهضت اسلامی می گوید:

...هر نهضت فرهنگی اسلامی که بخواهد پشتوانهء اجتماعی ما واقع شود باید از متن فرهنگ  کهن ما نشأت یابد و تغذیه گردد نه از فرهنگهای  دیگر...ما باید فلسفهء اخلاق،فلسفهء تاریخ،فلسفهء سیاسی،فلسفهء اقتصادی،فلسفهء دینی،فلسفهء الهی  خود اسلام را که از متن تعلیمات اسلام الهام بگیرد. تدوین کنیم و در اختیار افراد خودمان قرار دهیم.

استاد می افزاید:

و برای اینکه تکلیف رهبری را روشن کرده  باشم گفتم،امروز هم ما به خواجه نصیر الدین ها ابو علی سیناها،ملاصدراها و شیخ انصاری ها، شیخ بهائی ها،محقق حلی ها،علامهء حلی ها احتیاج  داریم اما خواجه نصیر الدین قرن چهاردهم نه  خواجه نصیر قرن هفتم،بوعلی قرن چهاردهم نه  بوعلی قرن چهارم،شیخ انصاری قرن چهاردهم نه  شیخ انصاری قرن سیزدهم یعنی همان خواجه نصیر و همان بوعلی و همان شیخ انصاری،با همهء آن مزایای  فرهنگی بعلاوه اینکه باید به این قرن تعلّق داشته  باشد و درد این قرن و نیاز این قرن را احساس  

(صفحه 88)

نماید.12

چنین نگرشی به اسلام در برابر یک  نگرش ایدئولوژیک و اجتماعی است که  گمان می کند:باید از شرّ دریای معارف، خود و جامعه را نجات دهیم.

البته دکتر شریعتی نیز در موارد زیادی  بعد انسانی را طرح کرده و با تکیه بر آن  علیه مارکسیسم و غرب بپا خاسته،اما در تحلیل نهائی و در کلیّت طرح برای نجات  اسلام از انحرافات آنرا از شکل یک  اصلاح اجتماعی یا انقلاب اجتماعی فراتر نمی برد.معنویات و عرفان و تعبّد و بسیاری از مقوله های دینی مرتبط با آن،در سطحی بسیار ضعیف در آثار دکتر شریعتی مطرح شده که براحتی با بی توجهی خود او بدان،قابل چشم پوشی  است.

این در حالی است که استاد شهید مطهری همه جا از اینکه مفاهیمی نظیر انقلابهای بشری،صرفا اجتماعی تفسیر شده و بعد انسانی آن مخفی شود می نالد و در موارد مختلفی این مسئله را متذکر می شود.13

تفاوتی که استاد بین اجتماعی کردن  دین بخصوص برای ایجاد یک تحرک  اجتماعی با واقعیت اصیل دین می گذارد، بیان فرق اصطلاح اسلام انقلابی با انقلاب اسلامی است.استاد می نویسد:

فرق انقلاب اسلامی یعنی انقلابی که ماهیت  اسلامی و راه اسلامی و هدف اسلامی دارد با اسلام انقلابی یعنی اسلامی که ماهیت و راه و هدف  انقلابی دارد،به عبارت دیگر فرق میان آنجا که  اسلام هدف و معیار انقلاب است با آنجا که  انقلاب هدف و معیار اسلام است.14

اجتماعی کردن دین،ابزاری کردن  آن برای انقلاب و تحرک است،اصطلاحی  که بعنوان اسلام انقلابی شایع گردید برای اولین بار از طرف برخی از گروههائی که  

(12)-نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر ص 74 تزی که دکتر شریعتی درباره اسلام به عنوان  ایدئولوژی از یک طرف و فرهنگ از طرف دیگر داشت این بود که اسلام نیاز به امثال بوعلی ندارد بلکه تنها به چیزی احتیاج دارد که تحرّکی ایجاد کند،گوئی آن علوم اگر تحرکی داشته باشد یا نداشته باشد هیچ نیازی بدان نیست.او می گوید:، اسلام بعنوان ایدئولوژی ابوذر می سازد،اسلام بعنوان  فرهنگ ابوعلی سینا می سازد،اسلام بعنوان  ایدئولوژی مجاهد می سازد اسلام بعنوان فرهنگ  مجتهد می سازد،اسلام بعنوان ایدئولوژی-یعنی  عقیده-روشنفکر می سازد و به عنوان فرهنگ، عالم.(مجموعه آثار ص 19 ص 274).

چنین مطلبی در یادداشتهای استاد مطهری مورد نقد قرار گرفته است رک:یادداشتهای استاد چاپ  شده در کتاب:مطهری افشاگر توطئه ص 422.

(صفحه 89)

اندک تأثیری نیز از دکتر شریعتی پذیرفته  بودند بکار برده شد گر چه بعدها چنین  مفهومی که استاد از آن ارائه می کند تغییر کرده و بعضی به هدف دیگری آن را بکار بردند.

با توجه به توضیحات فوق می توان به  نکته ای که بعضی آن را به عنوان یک  احتمال بیان کرده اند توجه کرد،یکی از اندیشمندان در مقاله ای که پیرامون استاد مطهری نگاشته،سخن را بگونه ای مطرح  می کند که گویا دسته ای هستند از میان  متفکرین که خلوص دین را فدای نیرومندی  آن کرده اند در برابر دسته ای دیگر که  نیرومندی را فدای خلوص کرده اند در ادامه  می نویسد:

یا به اسلام خالص عشق ورزیده اند و به نام  عرضهء آن،آئینی را نشان داده اند که به هیچ روی  آشنا با مسائل معاصر و پاسخگوی آنها نیست.و یا برای توانائی و پاسخگو بودن،از خون دیگران بدان  تزریق کرده اند و ناب بودن آن را ربوده اند او(شهید مطهری)همیشه بین این دو قطب قدم می زد و می کوشید تا آن دو را گره زند،نابی و توانائی.15

نویسنده،مشابه همین تحلیل را در جای دیگر عنوان کرده و ضمن اشاره به  توانا کردن دین می نویسد:

اهل ایمان فقط به توانائی نمی اندیشند،به  خلوص اندیشه های دینی هم می اندیشند.

او سپس اشاره می کند که مشکل توجه  به هر کدام از اینها و فدا کردن دیگری  همواره وجود داشته است در ادامه آمده:

این شبهه در ذهن کسانی بوده است که مبادا گرایش و تعهد بی محابا و بی پروا نسبت به توانا کردن پیکر یک مکتب،آدمی را وادارد تا هر نوع تغذیه ای  را برای آن پیکر مجاز بشمارد و نهایة مکتب را از هویت اصلی خویش بگرداند.

آنچه که جامعه امروز ما احیانا احساس می کند (من فقط این احساس را بیان می کنم و همچنان که  گفتم داوری را به خود شما وامیگذارم)این است  که شاید تأکید مطهری بر خلوص،بیش از تأکید شریعتی بر توانائی بوده و شاید تأکید شریعتی  بر توانائی بیش از تأکید مطهری بر خلوص بوده  است.16

همین نویسنده در نشر دانش در ادامهء سخنی که در بالا آوردیم می نویسد:

مطهری بسیار هوشیار است تا در دام اینسترو منتالیسم(ابزار نگاری)نیفتد یعنی مذهب و خدا را ابزاری برای مبارزه،رفاه،کمال انسانی و... برنگیرد.و هدف را به منزلت یک وسیله تنزل ندهد و حقانیت را با توانائی-که عین فتوی دادن به قتل  مکتب است-معادل نیاورد،برای تهی کردن یک  آئین،راهی ظریف تر و تزویرآمیزتر از این نیست که  گوهر آن را برگیری و آداب آن را نگهداری،قبله را عوض کنی اما عبادات را از واجبات و مستحبات، همچنان به قرار سابق بجای آوری و کم نبوده اند کسانی که خدا را در پای انسان فدا کرده اند و بنام  خداپرستی یک انسان پرستی تام و تمام عرضه کرده اند.17

و در جای دیگر می نویسد:

علاقهء جامعه ما به امثال مطهری بدلیل این  است که جامعهء دینی ما به خلوص اندیشه دینی  

(صفحه 90)

اهمیت بیشتری می دهد و چون بینش مرحوم مطهری  را در دین خالصتر می شمارد این است که به او اطمینان بیشتری می کنند و به سخن او بیشتر روی  می آورند.18

آنچه دربارهء توضیحات فوق قابل تذکر است این که:چنین گمانی در مورد این  دو شخصیت درست بنظر می رسد،منظور این نیست که مرحوم شریعتی دقیقا و با آگاهی بصورت یک اینسترو منتالیست  (ابزار نگار)درآمده است،اما شرائط زمان با وضعیت خاص فکری او،- آنچنانکه فقط بر توانائی تأکید داشت- چنین موقعیتی را برای او ایجاب کرد.

نکته دیگر این است که متأسفانه  نویسنده جملات فوق از یک حقیقت  غفلت کرده و آن اینکه نیازی نیست تا توانائی و خلوص را دو امر مستقل از هم  فرض کنیم،اصولا اگر دین در جهت  خلوص حرکت کند-نه خلوص دروغین  که در گذشته گرفتاری در عرضهء دین  ایجاد می کرد-توانائی،امری تضمین  شده است،توانائی،ملاک مستقلی نیست  که در دین شناسی توجه بدان پیدا کرده و احیانا اگر در موردی احساس شد توانائی  نیست آن را بصورتی درآوریم که توانائی  ایجاد کند،بنظر می رسد که دکتر شریعتی  چنین کاری را در موارد متعدد مرتکب شده  است،احیانا موضع عکس العملی او در برابر خلوص گرایانی-که خود به نوعی  دیگر دین را از صحنه سیاسی جامعه کنار نهاده بودند-او را به چنین افراطی واداشته بود،در عین حال یک حقیقت را نیز نباید فراموش کرد که همه چیز را نمی توان  بر عهده شرائط گذاشت،موضع افراطی  به حدی که خلوص را فدای توانائی کند امری نیست که از فردی چون دکتر انتظار رود مگر آنکه فرض کنیم او بسیار دور از برخی واقعیات و حقائق بوده است.

اشتباه نویسنده فوق الذکر این است  که خلوص و توانائی را دو ملاک مستقل  گرفته و حتی استاد مطهری را بین این دو فرض کرده است،در حالیکه استاد در طرف خلوص ایستاده و می کوشید تا با خلوص و پیرایش اسلام از انحرافات،آن را بصورت یک دین توانمند درآورد،این  حقیقت در آثاری که از استاد پس از سال  50 انتشار یافته به خوبی روشن است.

تفاوتی که در اینجا وجود دارد این  است که استاد مطهری با غوطه ور شدن در دریای معارف اسلامی،از درون به  اسکلت و شاخ و برگ اسلام نگریسته و به  انحراف زدائی پرداخت،اما دکتر شریعتی  بدلیل نداشتن آموزشهای دقیق مذهبی- گر چه در حد متوسطی داشت-از بیرون به اسلام نگریست،نگاهی که  چندان بی رنگ نبود بلکه آمیخته با افکار و اندیشه هائی بود که همراه با برخی از تجارب انقلابی مجموعه ای را فراهم کرده  و بصورت یک ملاک درآمده بود،طبعا

(صفحه 91)

کسی که از درون نگاه کند پیرایش و انحراف زدائی را یک جور مطرح می کند -در ارتباط با ریشه ای که شناخته-اما کسی که از بیرون می نگرد که معمولا روشنفکران دینی چنین نگرشی دارند، انحراف را نه در ارتباط با ریشه بلکه با ملاک خارجی می سنجد گر چه در مواردی  این دو،نظرات مشترکی دارند اما طرز برخورد آنها،نوع آموزشهای قبلی و ریشه های فکری و فرهنگی آنها همانگونه  که اشاره شد طبعا مشکلاتی را نیز بین  دیدگاههای آنها پدید می آورد.

در این باره چنین اظهار نظر شده که: آنان [شریعتی و بازرگان ]دیگر آشنائی شان با جهان بیرون بیشتر بود حتی تحصیلات مستقیمشان  هم در آن زمینه ها بود و طبعا به یک معنی می شود گفت از آنجا-یعنی عرصهء بیرون از دین-به  عرصهء دین پا نهاده بودند در حالی که امثال مرحوم  مطهری از عرصهء دین به آن عرصه های بیگانه پا نهاده  بودند.19

ثمرات چنین برخوردهای دو گانه  نمی تواند در عرصهء دین مؤثر نباشد.

قالب کلی اختلاف نظر استاد با دکتر

تا اینجا ما سعی کردیم مقدمه ای را پیرامون برخی از زمینه های اختلاف نظر فکری بین استاد و دکتر شریعتی عنوان  کنیم در حقیقت از این پس کوشش  خواهیم کرد تا برخی از نمونه های  اختلاف فکری را بین این دو شخصیت  نشان دهیم،اما قبل از بیان نمونه هامناسب است تا قالب کلی این اختلاف  فکری را از زبان استاد مطهری توضیح  دهیم،منظور بیان محتوای اعلامیه ای است  که استاد مطهری پیرامون دکتر شریعتی  انتشار داد.

نکته مهم در اینجا این است که اصولا استاد مطهری یک شخصیت فکری است  که دوستدار برخورد فکری با سایر اندیشه هاست،بدین معنا که او اهل  تعصب در نقد اندیشه ها نبوده و حقیقتا می توان یکی از خصیصه های اخلاقی- فکری او را همین دانست که وقتی نظرات  دیگران را نقل می کند،بصورتی آنها را بیان می کند که گوئی بدانها معتقد است نه  مثل بعضی که در ضمن نقل کلام  دیگران،نقد هم می کنند!استاد در برخورد با افکار نادرست دیگران نه علاقهء خود را در تأیید آن تأثیر می دهد و نه بی علاقگی  خود را در رد آن.ولی با کمال تأسف باید گفت بعضی از افراد و شخصیتها برخوردهای متعصبانه با افکار دکتر شریعتی کردند،برخوردی که نه تنها می تواند روح تحقیق و تدبر را در جامعه از بین برده و تقلید در مسائل فکری و اصولی  را به همراه بیاورد،بلکه از نظر عمومی باعث  جذب عده ای بیشتر بدان اندیشه می گردد.

(صفحه 92)

اما استاد مطهری،بر کنار از این نوع  واکنشهای تعصب آلود بوده و بصورت  منطقی و عقلائی با افکار برخورد می کند.

متن اعلامیه

بسم الله الرحمن الرحیم  نظر به اینکه مسائل مربوط به مرحوم دکتر علی  شریعتی،مدتی است موضوع جنجال و اتلاف وقت  طبقات مختلف و موجب انصراف آنها از مسائل  اساسی و حیاتی ما و وسیلهء بهره برداری افراد و دستگاه های مغرض گردیده است،اینجانبان  تبادل نظر در این مسائل را ضرور دانستیم و در پی  یک سلسله مذاکرات،به این نتیجه رسیدیم که  تا حدود زیادی وحدت نظر داریم و با توجه به اینکه  بیشترین افرادی که دچار این سردرگمی و بیهوده  کاری هستند از قشر حقیقت طلبند،وظیفهء شرعی  دانستیم عقائد و نظریات مشترک خود را در این  زمینه،نخست بطور اجمال و سپس بطور تفصیل،به  اطلاع عموم و بویژه این قشر برسانیم،باشد که وسیله  خیری برای رهائی از این سردرگمی و بازگشت به  وحدت و الفت میان مسلمانان گردد که این موجب  رضای خدای متعال خواهد بود.

آنچه درباره آن مرحوم شایع است،یا مربوط است به جنبه گرایشهایش یا به استنباط و اظهار نظرهایش در مسائل اسلامی که در آثار و نوشته های او منعکس است.

اینجانبان که علاوه بر آشنائی به آثار و نوشته های  مشار الیه،با شخصی او فی الجمله معاشرت داشتیم، معتقدیم نسبتهائی از قبیل سنی گری و وهابیگری به  او بی اساس است و او در هیچیک از مسائل اصولی  اسلام،از توحید گرفته تا نبوت،معاد،عدل و امامت  گرایش غیر اسلامی نداشته است،ولی نظر به اینکه  تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود،هنوز فرصت  و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی،مطالعهء وافی داشته باشد تا آنجا که گاهی،از مسلمات  قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی خبر می ماند.

هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات  خود در این زمینه می افزود،در مسائل اسلامی،حتی در مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده که  سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت و مشمول سخن خدا است که:

انّ الّذین یکتمون ما انزلنا من البیّنات و الهدی من بعد ما بینّاه للنّاس  اولئک یلعنهم الله و یلعنهم اللاعنون.

از این رو با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب  مشار الیه و اینکه خود او در اواخر عمر،در اثر تذکرات متوالی افراد بی غرض و بالاتر رفتن سطح  مطالعات،خودش متوجه اشتباهات خود شد،به  یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داده، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوهء الهی،ضمن  احترام به شخصیت او و تقدیر از زحمات و خدماتش  در سوق دادن نسل جوان به اسلام بدون مجامله و پرده پوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران  متعصب و یا دشمنان مغرض،طی نشریاتی نظر خود را دربارهء مطالب و مندرجات کتابهای ایشان  بالصراحة اعلام داریم.از خداوند متعال مدد می طلبیم و از همه افرادی که بی غرضانه،نظریات  مستدل خود را در اختیار ما قرار دهند و ما را در این  راه یاری نمایند،متشکر خواهیم شد.

و السلام علی من اتّبع الهدی

2391356

مرتضی مطهری.مهدی بازرگان

استاد در این اعلامیه اشاره دارد که  فرهنگ او غربی بود،از این تعبیر بخوبی  استفاده می شود که استاد،سایهء تفکر غرب  را بر اندیشه های دکتر شریعتی احساس  کرده و گویا اشتباهات او را نیز در همین  راستا و نیز عدم آشنائی او با فرهنگ  اسلامی می داند،استاد همین اشکال را نسبت به اقبال نیز مطرح کرده و از جمله  نواقص فکری او را این می داند که او با فرهنگ اسلام عمیقا آشنا نیست 20و در

(صفحه 93)

جای دیگر می نویسد:

حقیقت این است که علامهء اقبال با همه  برجستگی و نبوغ و دل سوختگی اسلامی،در اثر اینکه فرهنگش،فرهنگ غربی است و فرهنگ  اسلامی،فرهنگ ثانوی اوست یعنی تحصیلاتش  همه در رشته های غربی است و در فرهنگ اسلامی، مخصوصا فقه و عرفان و اندکی فلسفه،مطالعاتی  دارد و بس،گاه دچار اشتباهات فاحش  می شود.21

این تعبیرهای استاد در مورد دکتر شریعتی و علامهء اقبال لاهوری،واجد مضامین واحدی است،مضمونی که با اشاره به فرهنگ غربی آن را دلیل بر اشتباهات فاحش و اصولی می داند.

اصولا همین تأثیرپذیری از فرهنگ  غربی از ناحیه دکتر شریعتی و عدم تأثیر آنها بر افکار استاد مطهری،سبب بروز یکی از مهمترین اختلافات بین آنها شده  بود،شخصیتی که آشنائی با هر دو نفر داشته می گوید:

مرحوم مطهری،طرفدار مراجعه به استنباط از منابع ناب اسلامی و کتاب و سنت بود،صد در صد معتقد به این بود که بایستی ما تفکرمان را از کتاب و سنت بگیریم،در حالیکه مرحوم شریعتی تحت تأثیر بسیاری از افکار زمان خودش قرار داشت و از آن  افکار داشت و آن افکار در برداشتهای اسلامی اش  اثر می گذاشت،بنابر این با وجود وجوه مشترکی که با مطهری داشتند یک مرزهای اختلافی هم با همدیگر پیدا می کردند و این دو مسئله به نوبهء خود حوزهء تأثیر و نوع تأثیر را تعیین می کرد.22

دیگران نیز بدین نکته اشاره کرده اند که:

گر چه دکتر می توانست از منابع اصیل اسلامی استفاده کند...ولی به هر حال سرمایهء اصلی او جامعه  شناسی و مکاتب جدید بود.

همچنین با اشاره به آگاهیهای دینی  او در بهره گیری از پدرش می گوید:

...اما این آگاهیها هیچ وقت به عمق  آگاهیهای کسی مثل مرحوم مطهری نمی رسید که  عمری را در حوزه سپری کرده بود.23

اختلاف نظر در فلسفهء تاریخ

یکی از زمینه های اختلاف نظر که  بعضی از محققین نیز بدان اشاره کرده اند، اختلاف بر سر برخی از مسائل فلسفهء تاریخ است،متأسفانه نظریات دکتر شریعتی در این زمینه در کتب مختلفی  مطرح شده و در هر قسمت نیز مطالب  گوناگونی آمده که گاه متناقض بنظر می رسد،در هر حال اصل اختلاف نظر امری است که از نوشته های استاد مطهری  برمی آید.یکی از اندیشمندان در مورد اختلاف نظر استاد مطهری با دکتر شریعتی می گوید:

به نظر من یکی از موارد مهم اختلاف نظر مرحوم  (صدرا 1364) .

(صفحه 94)

مطهری و شریعتی در مسألهء فلسفه تاریخ بود... بگمان من بیشترین اختلاف فکری بین مطهری و شریعتی در این زمینه بود.24

شهید مطهری در کتاب«جامعه و تاریخ» و کتب دیگر چندین بار اشاره به انحرافی  دارد که دچار برخی از اندیشمندان  مسلمان در باب فلسفهء تاریخ شده است، این انحراف،پذیرفتن ماتریالیسم تاریخی  در تحلیلهای قرآنی این روشنفکران  مذهبی از تاریخ است.

در ابتداء،اشاره های استاد را در این  زمینه که لزوما اشارهء مستقیم به دکتر شریعتی نیست،آورده و پس از آن نقد تز مذهب علیه مذهب را که به صراحت  مربوط به دکتر است می آوریم.

استاد مطهری(ره)می گوید:

در زمان ما این مسئله-تکیه بر روی منشأ طبقاتی انقلابها-رواج بسیار پیدا کرده و حتی  کسانی هم که از مفاهیم اسلامی سخن می گویند و دم از فرهنگ اسلامی می زنند خیلی زیاد،روی  مسأله مستضعفین،استضعاف گری و استضعاف  شدگی،تکیه می کنند به طوری که این افراط به نوعی  تحریف و انحراف کشیده شده است.25

استاد در کتاب جامعه و تاریخ علاوه  بر اینکه برخورد با عقائد ماتریالیسم  تاریخی دارد،نظریهء کسانی از روشنفکران مذهبی را نیز که به نحوی  تاریخ را طبقاتی تفسیر می کنند،نقد می کند،ایشان در فصل تقسیمات و قطب بندیهای اجتماعی می نویسد:

برخی مدعی هستند که برداشت قرآن از جامعه  برداشت دو قطبی است،از نظر قرآن،جامعه در رتبهءاول و در درجهء اول،تقسیم می شود به قطب مسلط و حاکی و بهره کش و قطب محکوم و بهره ده و به  اسارت گرفته شده،قطب حاکم همان است که  قرآن از آنها به مستکبرین تعبیر می کند و قطب  محکوم،آنان هستند که قرآن آنان را مستضعفین  می خواند،سایر تقسیمات از قبیل تقسیم به مؤمن و کافر،یا موحد و مشرک،یا صالح و فاسد،جنبه فرعی  دارد.به عبارت دیگر ریشه و خاستگاه چیزهائی که  قرآن آنها را از انحراف اعتقادی یا اخلاقی یا عملی  می خواند،وضع خاصی از روابط اقتصادی است، یعنی استثمارگری و ریشه و خاستگاه چیزهائی که  قرآن آنها را از نظر اعتقادی یا اخلاقی یا عملی تأیید و تأکید می کند،استثمار شدگی است... استضعافگری و استضعاف شدگی اساس و پایهء همهء جهت گیریها و گرایش ها و انتخاب ها و حتی  همهء آثار و تجلیات فرهنگی و مدنی است...این  نظریه در حقیقت برداشتی مادی از انسان و جامعه  است،بدون شک قرآن تکیه خاصی روی پایگاه  اجتماعی افراد دارد ولی آیا این به این معنی است  که قرآن همهء تقسیمها و قطب بندیها را با این ملاک  توجیه می کند؟!از نظر ما این نوع برداشت از جامعه با برداشت اسلام از انسان و جهان و جامعه منطبق  نیست،واز یک مطالعه سطحی در مسائل قرآنی  ناشی شده است.26

این مسئله برای استاد مطهری  فوق العاده اهمیت داشته است که مبادا این تحلیلهای مارکسیستی که تفسیر طبقاتی و مادی تاریخ است،بعنوان نظریهء اسلامی ارائه شود،لذا بعد از چند بحث، عنوان اسلام و مادیت تاریخی را مطرح  

(صفحه 95)

کرده و برای تبیین نظر اسلام و ردّ این  بینش انحرافی مطالب مفصلی را مطرح  می کند،ابتداء می نویسد: نظر به اینکه این طرز تفکر دربارهء جامعه و تاریخ  -به ویژه اگر رنگ دروغین اسلام هم به آن زده شود و مهر اعتبار اسلام هم به آن بخورد-خطر بسیار عظیمی است برای فرهنگ و معارف و اندیشهء اسلامی لازم می دانیم مسائلی که این توهم را پدید آورده و یا ممکن است منشأ این توهم بشود که اسلام  زیر بنای جامعه را اقتصاد می داند،هویت تاریخ را مادی می شمارد،طرح و بررسی کنیم.27

نظر استاد مطهری در این بیانات بیشتر معطوف به گروه فرقان بوده است که  قسمتهائی از نشریات آنها را در تفسیر طبقاتی و مارکسیستی قرآن نقل کرده و در بارهء آنها می نویسد:آنها از روشنفکری گذشته وبه مارکس زدگی رسیده اند28اما در ادامهء همین بخش است که بدون ذکر نام و با عنوان برخی از روشنفکران مسلمان 29به  نقد نظریهء مذهب علیه مذهب که آن نیز به  نحوی توجیه طبقاتی مذهب است، می پردازد.

مقالات مرتبط:

آیت الله مطهری و دکتر علی شریعتی (1) بخش اول

آیت الله شهید مطهری و دکتر علی شریعتی 2 بخش اول

آیت الله شهید مطهری و دکتر علی شریعتی 2 بخش دوم

آیت الله شهید مطهری و دکتر علی شریعتی 2 بخش سوم

ادامه دارد

پی نوشت ها:

 (8)-دکتر شریعتی در جایی می گوید:من به یک  اصل در کل تحقیقات اسلامی خود معتقدم و آن  اینکه برای شناخت مسائل و نظریات دینی نه از راههای علمی و منطقی بلکه...اگر دیدید که  استنباط من مثلا به اصل امامت و اعتقاد به آن با طرز تحلیلی که می کنم و جوری که می فهمم در زندگی شخصی معتقد به این اصل و جامعه ای که به  این اصل اعتقاد دارد تأثیر سازنده و مترقّی دارد،پس  این استنباط درست است،حقیقت دارد...(مجموع  آثار ج 19 ص 270)البته ما انکار نمی کنیم که این  راه می تواند راهنمای ما در ارزیابی هامان باشد اما تکیه بر آن و کنار نهادن راههای دیگر برای سنجش  صحت و سقم،همان تکیه بر«دین کار کردی» است.

(9)-رک مجموعه آثار شماره 16 ص 72.

(10)-نهضتهای اسلامی در صد سال اخیر ص 72.

(11)-مجموعه آثار ج 16 ص 72.

(13)-رک:پیرامون جمهوری اسلامی ص 74،75، 141-پیرامو. انقلاب اسلامی ص 138،117، 37.

(14)-پیرامون جمهوری اسلامی ص 145،حسین  دباغ از قول استاد مطهری آورده که«نظر آیت اللّه  مطهری این بود که شریعتی به مذهب تمسک  می جست به این معنی که مذهب را وسیله ای برای  نیل به اهداف سیاسی و اجتماعی او تلقی می کرد رک الگار،انقلاب اسلامی در ایران ص 118 نشر قلم

(15)-نشر دانش،1360 شماره 5 و 6-تفرج  صنع،ص 393.

(16)-نشریهء دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، یادنامه استاد محمد تقی شریعتی،مقالهء دکتر شریعتی و بازسازی فکر دینی ص 155-153 و 161-160 از دکتر عبدالکریم سروش.

(17)-نشر دانش سال اول(1360)شماره 5 و 6- تفرج صنع ص 395.

(18)-روشنفکری و دینداری ص 57.

(19)-روشنفکری و دینداری ص 43 از دکتر عبدالکریم سروش،انتشارات پویه 1367.

(20)-نهضتهای اسلامی در صد ساله اخیر ص 52،

(21)-مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی ص 178، صدرا(مجموعه).

(22)-کیهان،ویژه نامهء 12661 به نقل از کتاب  مطهری مطهر اندیشه ها ج 1 ص 230،231 مصاحبه  با آقای خامنه ای.

(23)-مجله دانشکده ادبیات مشهد،یادنامه استاد محمد تقی شریعتی،مقالهء دکتر شریعتی و بازسازی  فکری دینی از دکتر سروش ص 197.

(24)-مطهری مطهر اندیشه ها ج 2 ص 528.

(25)-پیرامون انقلاب اسلامی،ص 31.

(26)-مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی،بخش جامعه  و تاریخ ص 337،336،335.

. (27)-مقدمه ای بر جهانبینی اسلامی ص 422، 423.

(28)-همان ص 431،البته این تحلیلها تنها مربوط به گروه فرقان نبود بلکه گروههای التقاطی دیگر نظیر سازمان مجاهدین نیز،هویت تاریخ را مادی  صرف تفسیر می کردند،رک:راه انبیاء راه بشر.

(29)-مقدمه ای بر جهان بینی اسلامی ص 451.

پایان مقاله

 

 


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است