در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه قبسات، شماره 30 و 31، باقی نصرآبادی، علی، عضو هیأت علمی پژوهشکده تحقیقات اسلامی قم و مدرّس دانشگاه ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

چکیده

نویسنده با فحص در آثار گوناگون استاد مطهری، درصدد ارائه و نتیجه گیری مباحث انتقادی وی بر نظریات جامعه شناسان است. با توجّه به این که در علم جامعه شناسی، دانشمندان غربی نظریه های جدیدی را ارائه کرده اند و با توجّه به سیطره علمی غربیان، آن نظریات، اصول مسلّم انگاشته می شده، استاد شهید با جسارت و توان علمی کم نظیر خود بر آن ها نقدهای اصولی وارد کرد و در جایگاه متفکّر مسلمان، آن ها را به چالش کشاند. جمع آوری و دسته بندی نقدهای استاد مطهری بر آن نظریات وجه همّت این مقاله است.

واژگان کلیدی : نقد، اندیشه، جامعه، جامعه شناختی، ماهیت، ترکیب، زندگی اجتماعی، اصالت فرد، اصالت جمع، تکامل اجتماعی.

 

 (صفحه 254)

استاد مطهری و نقد اندیشه های جامعه شناختی

استاد مطهری از معدود متفکّران اجتماعی در عصر حاضر است که با نگرش عمیق و موشکافانه، به بررسی و نقد مبانی  فلسفی و اجتماعی اندیشه وران جامعه شناسی در غرب پرداخت، و برای شناخت زمان و دردها و نیازهای جامعه، عرصه نگاه خود را فراتر از حوزه های تخصّصی خود برد، و خویش را در دریای موّاج و آموزنده و بیدار اجتماع افکند. استاد مطهری  در برخورد با مشکلات نو اجتماعی با مدد گرفتن از اصل اجتهاد مستمر، پاسخ های شایسته فراهم ساخت. اکنون به جا است که محقّقان با الگوگیری از روش شناسی استاد مطهری در نقد اندیشه ها، اندیشه های جامعه شناسی در غرب را بررسی و نقد کنند. او نیز عمده ترین مسائل جامعه شناسی را در طول حیات علمی و اجتماعی خود، به زیبایی و دقّت تأمّل برانگیز به نقد کشید، و جرح و تعدیل کرد که عبارتند از:

منشأ تشکیل جامعه انسانی

اجتماعی زیستن انسان، امری است که در قرون بسیار دور حیات بشر ریشه دارد؛ امّا درباره خاستگاه جامعه انسانی و چگونگی تشکیل آن. اطّلاعات ناچیزی در دست است و این اطّلاعات، جنبه نظری دارد؛ به همین جهت، درباره ریشه گرایش بشر به زندگی اجتماعی و در نتیجه، تشکیل جوامع بشری، دانشمندان علم الاجتماع نظریّات گوناگونی را ارائه  داده اند:

1- نظریه زیستی

برخی از جامعه شناسان معاصر معتقدند که انسان ها برای رفع نیازهای زیستی خود مانند خوراک، پوشاک، مسکن، و ارضای جنسی به جامعه نیاز دارند (سیف الهی، بی تا: ص 208).

2- نظریه قرارداد اجتماعی

برخی فیلسوفان، زندگی اجتماعی را مخالف با طبیعت وی می دانند. حیات اجتماعی براساس قرارداد صورت می پذیرد. ژان ژاک روسو معتقد است که انسان برحسب طبع، فردی است؛ امّا برحسب قرارداد اجتماعی است (مطهری، 1381: ج 3، ص 110).

(صفحه 255)

3- نظریه مدنی بالطّبع

برخی از متفکّران، زندگی اجتماعی را متناسب با طبیعت بشر می دانند؛ یعنی انسان بر مبنای میل طبیعی و فطری خود، به حیات اجتماعی گرایش دارد. افلاطون و ارسطو از طرفداران این نظریه اند(طبیبی، 1370: ص 83).

استاد مطهری، نظریات مربوط به زندگی اجتماعی را بر سه دسته تقسیم می کند:

1. نظریه طبیعی: در این نظریه، زندگی اجتماعی انسان، مانند زندگی خانوادگی است که هر یک از زوجین خود را جزئی ازیک کل تلقّی می کند و در نهاد هر یک از افراد، گرایش به حیات اجتماعی وجود دارد.

2. نظریه اضطراری: طبق نظریه اضطراری، زندگی اجتماعی از روی ناچاری است؛ چون افراد به تنهایی نمی توانند زندگی خود را اداره کنند و به همکاری و تعاون نیاز دارند؛ بدین جهت، حیات اجتماعی را بر می گزینند (مطهری، 1372: ص 315).

از نظر علّامه طباطبایی، گرایش انسان به اجتماع امر اضطراری است؛ زیرا انسان ها برای نیل به منافع مادّی خود، جامعه راتشکیل می دهند (نصری، 1382: ص 307).

نظر استاد مطهری که ضرورت جامعه فقط از جهت تأمین نیازهای زیستی بشر نیست، بلکه آدمی در بُعد روحی و معنوی خودبه حیات اجتماعی نیاز دارد و بسیاری از استعدادهای ذاتی و فطری او بدون جامعه به فعلیت نمی رسند و فقط با زندگی اجتماعی است که استعدادهای انسانی تحقّق می یابد، برخلاف دیدگاه علّامه طباطبایی است (همان، ص 307).

3. نظریه انتخابی: براساس نظریه انتخابی، افراد به سبب بهره برداری بهتر از مواهب حقیقی به حیات اجتماعی خود تن درمی دهند. استاد مطهری با استناد به پاره ای از آیات قرآن، نظریه فطری بودن زندگی اجتماعی انسان را ارزیابی می کند وسرانجام، نظریه فطرت را با ارائه بیانی خاص از آن می پذیرد؛ سپس تفاوت اندیشه فیلسوفان یونان را با اندیشه برخاسته از وحی نیز مشخّص می سازد و می فرماید:

اجتماعی بودن انسان، در متن خلقت و آفرینش او پی ریزی شده است و انسان ها از نظر امکانات و استعدادها یکسان و همانند آفریده نشده اند که اگر چنین آفریده شده بودند، هرکس همان را داشت که دیگری دارد و همان را فاقد بود که دیگری فاقد است و طبعاً نیاز متقابلی و پیوندی و خدمت متبادلی در کار نبود.خداوند انسان ها را از نظر استعداد و امکانات جسمی و

(صفحه 256)

روحی و عقلی و عاطفی، مختلف و متفاوت آفریده است... و به این وسیله، زندگی به هم پیوسته اجتماعی را فراهم نموده است؛ لذا زندگی اجتماعی انسان، امری طبیعی است، نه صرفاً قراردادی و انتخابی و نه اضطراری و تحمیلی (مطهری، 1372:ص 317 315).

از نظر استاد مطهری، انسان ها هم فطرت فردی و هم فطرت اجتماعی دارند. استعدادهای انسانی در همه انسان ها یافت می شود؛ امّا افراد به صورت های گوناگون استعدادهای خود را بروز می دهند. مجموعه استعدادهایی که برای تکامل جامعه  انسانی لازم است، در افراد مختلف ظهور می یابد، نه در هر فرد خاص. برای خلقت، تکامل نوع مهمّ است که آن هم از راه  شکفته شدن همه استعدادهای انسانی است (مطهری، 1366: ج 2، ص 93 و نیز مطهری، 1369: ج 1، ص 160).

نوع انسان برای آن که به کمال خود برسد، به حیات اجتماعی گرایش دارد. وجود روح جمعی در انسان ها برخاسته از استعدادهای ذاتی او است که غایت خاصّی دارد که آن هم نیل به کمال نهایی است.

از نظر استاد مطهری، ایراد اساسی اندیشه فیلسوفان یونان که انسان را مدنی بالطّبع می دانند و همچنین نظریه طرفداران  قراردادهای اجتماعی در این است که آن ها، اجتماع بدون دین و انسان غیردینی را مورد بحث قرار داده اند. استاد می فرماید:

از نظر ما، نه نظریه کسانی درست است که بشر را به حکم طبیعت، مدنی بالطّبع می دانند و نه نظریه کسانی که او را ضدّ اجتماعی می دانند؛ زیرا در هر دونظر، دین پدیده بعدالاجتماع فرض شده و خواسته اند درباره بشر منهای دین نظر دهند. به عقیده ما، بشر منهای دین حکمی ندارد و بشر به علاوه دین، مدنی بالطّبع است (مطهری، 1366: ج 2، ص 156).

استاد مطهری تصوّر وجود تناقض در خلقت بشر را فرض کردن اجتماع بشری منهای نبوّت و دیانت می داند و معتقد است:

اگر نبوّت و دیانت، خود یکی از عوامل تکوینی ضروری اجتماع شمرده شود، همان طور که واقعاً هم هست، تناقض حل می شود. ... بشر، دارای غریزه دینی وقوّه ایمان است و این غریزه، تأثیر تکوینی در ایجاد اجتماع دارد و تنها قوه ایمان و غریزه دینی قادر است که غریزه استخدام بشر را رام کند (همان: ج 2،ص 156).

استاد سرانجام، نظریه لائیکی بودن در زندگی اجتماعی اروپایی را رد کرده، می گوید:

از نظر اروپائیان، دین و وجدان دینی، یک امر شخصی است، و هرکس آزاد است در انتخاب دین و عدم انتخاب آن و در انتخاب هر نوع دین. ریشه این مطلب این است که دین را یک عامل ضروری

(صفحه 257)

اجتماعی تشخیص نداده اند و اگر نقش دین در اجتماع مشخّص بشود و این که لادینی تشکیلات اجتماعی را از هم می پاشاند، بطلان این نظر روشن می گردد (همان: ج 2، ص 157)؛

بنابراین گویا استاد مطهری می کوشد با فرموله کردن نظریه فطرت، نوعی انسان شناسی متناسب با اندیشه دینی را سامان دهدو بدین ترتیب، به مقابله با مکاتب غیردینی و انسان شناسی های نافی دین برخیزد. استاد همچنین کوشید تا به یاری نظریه فطرت، دین را با عمق وجود آدمی پیوند بخشد و نیز سرّ جاودانگی دین خاتم را تبیین کند.

ماهیت جامعه

درباره ماهیت جامعه از دیرباز تا کنون، اختلاف نظرهای فراوانی وجود داشته که در جامعه شناسی و فلسفه علوم اجتماعی نیزمطرح بوده است. استاد مطهری با طرح این پرسش که آیا جامعه وجود اصیل و عینی دارد و به عبارت دیگر، ترکیب جامعه انسانی چه نوع ترکیبی است و رابطه فرد با جامعه براساس چه نوع ترکیبی است، چهار گونه نظریه در مورد ترکیب جوامع  ارائهمی دهد:

1. ترکیب اعتباری: برخی، ترکیب جامعه را اعتباری دانسته اند. طبق این نظریه، جمع افراد در کنار یک دیگر واقعیتی به نام جامعه را تشکیل می دهد؛ آن هم به گونه ای که هویت جدیدی را برای آن پدید نمی آورد. به بیان دقیق تر، با جمع افراد، ترکیب واقعی صورت نمی گیرد. ترکیب افراد فقط جنبه اعتباری دارد. طبق این نظریه، تأثیر و تأثّر جدیدی با جمع افراد پیدا نمی شودتا ترکیب آن حقیقی باشد. در ترکیب حقیقی، فعل و انفعال میان پدیده ها صورت می گیرد و سبب تحقق پدیده جدیدی می شود؛ امّا در ترکیب اعتباری، با جمع اجزا، هویت جدیدی به دست نمی آید. به بیان دیگر، اجزا هویت خود را در کل ازدست نمی دهند. مجموع درخت های باغ، مجموعه ای به نام باغ را باعث می شود که مرکّب اعتباری است. در باغ، هیچ یک ازدرختان هویت خود را از دست نمی دهد (مطهری، 1372: ص 318).

از نظر استاد مطهری، این نظریه به «اصالت فردی»های افراطی مربوط است که برای جامعه (Society) هیچ  واقعیتی جدا از افراد در نظر ندارند.

2. ترکیب صناعی: این نوع ترکیب، جنبه حقیقی دارد؛ هر چند ترکیب طبیعی نیست. ماشین مرکّب صناعی است که در آن  اجزا، هویت خود را از دست نمی دهند؛ ولی در حال ترکیب، دارای

(صفحه 258)

استقلال در اثر نیستند. طرفداران این نظریه، برای فرد اصالت قائل شده، در عین حال، جامعه را مجموعه ای از نهادها و مؤسّسه های اصلی و فرعی می دانند که هر تغییری در یکی  از نهادهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی، قضایی و تربیتی، سایر نهادها را دچار دگرگونی می کند.

3. ترکیب طبیعی: در این نوع ترکیب، اجزا همه هویت خود را از دست داده، در کلّ جدید، مستحیل می شوند؛ مثل مرکّبات  شیمیایی که پدیده به دست آمده، چیزی فراتر از هر یک از اجزا است. هنگامی که اکسیژن و ئیدروژن با یک دیگر ترکیب  می شوند، مادّه حاصل که آب است، غیر از اکسیژن و ئیدروژن خواهد بود.

برخی جامعه را ترکیب حقیقی دانسته اند؛ امّا نه از نوع مرکبّات طبیعی؛ بلکه ترکیب روح ها و اندیشه ها و عاطفه ها وخواسته ها و اراده ها و سرانجام ترکیب فرهنگی، نه ترکیب تن ها و اندام ها (همان: ص 319).

طبق این نظریه، هم فرد و هم جامعه اصیل است. افراد، صرف نظر از جامعه، دارای هویت مستقل بوده، همه ویژگی های خودرا از جامعه نمی گیرند. افراد نیز در ارتباط با یک دیگر همه هویت خود را از دست نمی دهند؛ بلکه در اثر تأثیر و تأثّرات متقابل  واقعیت جدیدی به نام جامعه (Society) پیدا می شود که دارای ویژگی های خاص خود است.

استاد مطهری این نظریه را می پذیرد و با تأیید این نظریه که صحیح ترین نظریه است، می گوید:

درست است که جامعه از افراد تشکیل می شود و دارای وجدان و اراده و خواست مستقل افراد است که بر افراد اعمال می کند، ولی استقلال نسبی افراد محفوظاست. افراد انسانی، یعنی روح فردی در مقابل جامعه، یعنی روحی جمعی مجبور و مسلوب الاختیار نیست(همان: ص 332).

طبق این نظریه، جامعه مانند فرد، روح و حیات دارد و این روح جمعی بر تمام اعضای وی حاکم است. این روح جمعی همان فرهنگ حاکم بر جامعه است؛ البتّه این روح واحد روح کلّ است، نه روح کلی (مطهری، 1363: ص 112).

4. ترکیب حقیقی برتر از ترکیب طبیعی: برخی از جامعه شناسان مانند امیل دورکی (EmileDurkheim) ترکیب  جامعه را برتر از ترکیب طبیعی می دانند؛ زیرا در ترکیب های طبیعی، اجزا در ابتدا، دارای هویتی مستقل هستند که بر اثرارتباط با یک دیگر، هویت جدیدی را به دست می آورند؛ امّا در این نوع ترکیب، افراد قبل از حضور در جامعه هیچ هویت  خاصّی ندارند؛ یعنی افراد، جدا از جامعه مانند ظرف خالی هستند که فقط استعداد پذیرش روح جمعی را دارند.

(صفحه 259)

از نظر دورکیم، همه گرایش ها، عواطف و تفکّرات انسانی از حیات جمعی ناشی می شود و این روح جمعی است که این ظرف خالی را پر می کند و این شخص را به صورت شخصیت در می آورد. طبق این نظریه، چیزی جز روح و وجدان جمعی وجودندارد. جامعه دارای یک من جمعی است. شعور و وجدان فردی نیز مظهری از شعور و وجدان جمعی است و بس، و فرد ازخود هیچ چیز ندارد و هر چه را که به دست می آورد، از راه حیات اجتماعی است (مطهری، 1372: ص 320 و نیزCF: Durkheim 2002 P51).

به نظر استاد مطهری، دورکیم، جامعه شناس فرانسوی، از اصالت فطرت انسانی که ناشی از تکامل جوهری انسان در متن طبیعت است، غفلت ورزیده. این فطرت، به انسان، نوعی حرّیت و امکان آزادی می دهد که او را به عصیان در برابر تحمیلات  اجتماعی توانا می سازد تا جایی که فرد می تواند جامعه خودش را عوض کند و به رغم مسیر و جریان رودخانه جامعه، در جهت خلاف جامعه سیر و حرکت، و مسیر جامعه را شدیدتر یا کُندتر کند. و حتّی می تواند مسیر جامعه و تاریخ را متوقّف یاعوض کند و این همان مسأله ای است که انسان در مقابل جبر جامعه هم آزادی و استقلالش در حدّ زیادی محفوظ است (همان: ص 320 و نیز مطهری، 1370: ص 231).

استاد مطهری در ادامه نقد نظریه جامعه شناختی دورکیم معتقد است:

این که انسان ها از نظر فرهنگی دارای دو «خود» هستند: خود فردی و خود اجتماعی، بنابراین در هر فردی واقعاً دو «من» وجود دارد: یک «من» منِ  فردی، و «من» دیگر، منِ اجتماعی؛ در حالی که انسان این جور نیست که این شخص (دورکیم ) می گوید که واقعاً در ضمیر خودش دو «من» احساس بکند؛ یعنی واقعاً دو «من» وجود داشته باشد: منِ فردی و منِ اجتماعی؛ لیکن انسان دارای یک «خود» ذو مراتب است؛ یعنی این «من»ها مراتب شی ءواحد هستند، نه اشیای جدا از یک دیگر (همان: ص 231 و 232).

مقالات مرتبط:

استاد مطهری و نقد اندیشه های جامعه شناختی بخش دوم


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است