در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: فصلنامه پژوهش های قرآنی، شماره 17، مبلغ، سید محمد حسین ؛


تذکر: این مقاله برای جلوگیری از خستگی کاربر به دو بخش تقسیم شده که بخش اول آن پیش روی شماست و لینک بخش دوم در انتهای صفحه ارائه گردیده است.

تحقیق در ماهیت شناخت که به آن شناخت شناسی یا اپیستمولوژی (Epistemology) نیز گفته می شود شاخه ای از فلسفه است. واژه اپیستمولوژی را نخستین بار ج. ف . فریه در سال 1854 میلادی به کار برد. او فلسفه را به دو بخش تقسیم کرد:

هستی شناسی (انتولوژی)

شناخت شناسی (اپیستمولوژی). 1

در فرهنگ عربی، به این واژه (علم المعرفة) یا (نظریة المعرفة) گفته می شود. 2

شناخت شناسی یا اپیستمولوژی، یا نظریة المعرفة، از خاستگاه، شالوده و اعتبار (شناخت) بحث می کند؛ شناخت، یعنی علمِ یافتن و دانستنِ حقایق اشیاء و پدیده های محسوس و قابل درک با حواس، و نیز دست یافتن به کنه و حقیقت آن دسته از حقایق موجود جهان که به طور مستقیم با حواس نمی توان به آن دست یافت. اپیستمولوژی می کوشد تا توانایی انسان را در شناخت حقیقت و شیوه رسیدن به آن آشکار سازد و انسان را به توانمندی هایش در زمینه معرفت توجه دهد.

شناخت انسان از خود و موجودات جهان همواره دوگونه بوده است:

شناخت سطحی و پوسته ای که نتیجه ارتباط آگاهانه ولی ابتدایی و حسی انسان با اشیاء است، به طوری که از حد انسان فراتر

................... ص 118 ..............................

نرفته باشد. نخستین ارتباط حسی و فیزیکی

انسان با محیط زندگی و اطراف خویش از این گونه است، این اندازه از شناخت، هم برای انسان صورت می گیرد و هم برای حیوان، و چه بسا در برخی از میدان های حسی شناخت، برخی از جانداران، نیرومندتر و کارآمدتر از انسان باشند.

شناخت فراحسی که در نتیجه تأملات ثانویه و پاسخ به پرسش هایی شکل می گیرد که از شناخت حسی نخستین عبور کرده و نمی خواهد بدان بسنده کند.

این نوع شناخت در واقع تفسیر جهان است. در تفسیر جهان، انسان، روابط ضروری حوادث را تشخیص می دهد و قوانین کلی عالم را کشف می کند و واقعیت های مربوط به ماورای محسوسات و آن سوی طبیعت را آشکار می سازد. 3

در شناخت شناسی و اپیستمولوژی منظور شناخت به معنی اول (جهان احساس) نیست، بلکه منظور جهان تفسیری و نفوذ انسان به حقیقت هستی تا فراسوی طبیعت است.

 

گذری بر تاریخچه شناخت

در میان فلاسفه، سوفسطائیان نخستین گروهی بودند که به این بحث پرداخته و راه را برای ظهور خردگرایی(راسیونالیسم) و تجربه گرایی (امپریسم) هموار ساختند. گرچه سوفیسم تمام ادراکات بشری را نفی کرد، ولی این خود زمینه تحقیق و کاوش را فراهم کرد و فلیسوفانی چون ارسطو و افلاطون ونیز رواقیان و شکاکان و اپیکوریان هریک در پویایی این بحث گام های مؤثری برداشتند.

در قرون وسطی بحث های شناختی، همچون دیگر مباحث مهم علمی و فلسفی در رکود ماند، ولی با ظهور اسلام و رشد اندیشه های فلسفی و کلامی که در بستر تعالیم این دین شکوفا گردید با مذهب های گوناگونی چون اهل حدیث، اشاعره، معتزله، عدلیه، اخباریان و مجتهدان امامیه، هریک مشرب هایی از خود به جای گذاشتند.

در قرون جدید به ویژه از سده هفدهم میلادی به بعد، این مسأله پیشاپیش دیگر مسائل قرار گرفت.

دکارت (1596 1650 م)، اسپینوزا (1632 1677 م)، لایپ نیتز (1646

........................... ص 119 ............................

1716م)، ولف (1679 1754م)، از نامداران عقلیون و بیکن (1561 1626م)، هابز (1588 1679م) و جان لاک از حکیمان برجسته انگلیس و امپریست های شاخص و پس از لاک، هیوم، بارکلی و کانت، هریک با دیدگاه خاص خود، منشأ پیدایش مکتب های گوناگون در این زمینه شدند. فلاسفه اسلامی و صاحب نظران معاصر عرب نیز هر یک در این راه گامهایی برداشته اند.

شهید مطهری و شناخت

مسأله شناخت در مجامع حکیمان و صاحب نظران از دیرباز مطرح بوده است و بیش از دوهزار سال از عمر آن می گذرد، ولی با گذشت زمان، برای اندیشمندان معاصر، این موضوع اهمیت بیشتری یافته است.

در حکمت و فلسفه اسلامی این مسأله به طورمتفرقه در مسائلی مربوط به علم و ادراک و عقل و معقول و مسائلی مربوط به وجود ذهنی و مسائلی مربوط به نفس و کیفیات نفسانی مطرح شده است، ولی فصل جداگانه ای با عنوان (نظریة المعرفة) یا مسأله شناخت، در آثار فیلسوفان اسلامی (قبل از نیم قرن اخیر) دیده نمی شود.

اما در حکمت وفلسفه دنیای جدید، اعم از اسلامی و غیراسلامی، توجه ویژه ای به این مسأله مبذول شده است. نه تنها باب هایی با عنوان (اپیستمولوژی) یا (نظریة المعرفة) یا (مسأله شناخت) در آثار صاحب نظران دیده می شود، بلکه کتاب های جداگانه ای در این زمینه تدوین یافته است، که از آن جمله می توان به کتاب (شناخت) استاد شهید مطهری (ره) اشاره کرد، با این یادکرد که نظریه های ایشان در زمینه شناخت، محدود به آن کتاب نیست و در لابلای کتاب های دیگر وی به مناسبت، مقوله شناخت مورد توجه قرار گرفته است.

درباور شهید مطهری(ره) باید ها و نبایدهای رفتاری در مکتب های الهی و بشری، تکیه بر نوع جهان بینی و نگرش آنها به هستی دارد. بنابراین اختلاف های بنیادی مکتب های الهی و بشری، ریشه در اختلاف جهان بینی آنان دارد و یکی از عوامل تفاوت جهان بینی ها، یکسان نبودن شیوه شناخت آنان است.

براین اساس، استاد دریافته بود که:

(مسأله شناخت… امروز اهمیت فوق العاده ای پیدا کرده است و کمتر مسأله ای به اندازه مسأله شناخت، امروز مهم شناخته می شود… ) 4

........................... ص 120 ............................

می زند… [و از سوی دیگر ] مکتب ها و ایدئولوژی ها و ایسم ها امروز [بیشتر از هر زمان] با یکدیگر در نبرد و ستیز هستند.) 5

جنگ افکار و عقاید همیشه در دنیا بوده است، ولی در زمان و دوران سابق چون بیشتر عقاید در اطراف مسائل نظری محض بود از میان خواص، آن هم خاص الخاص ها تجاوز نمی کرد، ولی امروز چون فلسفه های اجتماعی، پا به میدان گذاشته اند، بازار جنگ عقاید یعنی جنگ مکتب ها و ایدئولوژی ها داغ تر و گرم تر است.

(اگر از شخصی که به یک ایدئولوژی معتقد است، بپرسید که چرا تو به این ایدئولوژی پیوستی و به دیگری نپیوستی؟ می بینید فوراً مسأله دیگری را مطرح می کند و آن، مسأله جهان بینی است. ایدئولوژی ها و مکتب ها زاده جهان بینی ها، و جهان بینی ها تکیه گاه ایدئولوژی ها هستند. جهان بینی یعنی نوع برداشت، تفسیر و نوع تحلیلی که یک انسان درباره هستی و جهان و درباره انسان و جامعه و تاریخ دارد.) 6

(… اینجا فوراً یک سؤال دیگر مطرح است [و آن این که] چرا جهان بینی ها مختلف است؟ چرا یکی مادی فکر می کند و دیگری الهی؟…

جواب این است که او جهان را به گونه ای می شناسد و این به گونه دیگر. شناخت او از جهان، این گونه [مثلاً مادی] است و شناخت این از جهان به گونه دیگر [الهی]…) 7

(… پس اول باید برویم به سراغ مسأله شناخت و شناخت صحیح و غلط را بدانیم و بعد به سراغ مسأله جهان بینی و ایدئولوژی برویم… ) 8

(… از اینجا انسان به اهمیت مسأله شناخت پی می برد. آن که ایدئولوژی اش مثلاً بر اساس جهان بینی مادی است، جهان بینی مادی اش بر اساس نظریه خاصی در باب شناخت است. آن دیگری [که] ایدئولوژی دیگری دارد، بر اساس جهان بینی دیگری [می باشد] و آن جهان بینی بر اساس نظریه ای است که در باب شناخت دارد.

… این است که ما قبل از بحث درباره ایدئولوژی ها، مکتب ها و جهان بینی ها، باید تکلیف مسأله شناخت را روشن کنیم.) 9

چنان که یاد شد، اهمیت مقوله شناخت در نگاه استاد، سبب شده است تا ایشان در موارد متعددی از آثار علمی خود به آن بپردازد؛ از آن جمله:

......................... ص 121 ......................

1. کتاب (مسأله شناخت) که مطالب آن در سال 1356 ه . ش در میان جمعی از فرهیختگان از سوی استاد ارائه شده است. این کتاب در شمار نوشته های فلسفی ایشان یادشده است، ولی رویکردهای قرآنی در آن بسیار فراوان است.

کتاب (شناخت درقرآن) که بیانگر دیدگاه قرآن در زمینه مباحث شناخت می باشد. برخی ازمباحث این کتاب با کتاب (مسأله شناخت) شباهت فراوان دارد، ولی بخش های دیگری از کتاب، نو و متفاوت با آن است.

پاورقی های استاد بر کتاب (اصول فلسفه و روش رئالیسم)؛ از جمله:

جلد یک، مقاله سوم، علم و ادراک، و مقاله چهارم، ارزش معلومات؛ جلد دوم، مقاله پنجم، پیدایش کثرت در علم و ادراک، مقاله ششم، اعتباریات یا علوم حقیقی؛ جلد سوم، مقاله هفتم، واقعیت و هستی اشیاء؛ جلد چهارم، مقاله یازدهم، بحث قدم و حدوث؛ جلد پنجم، در مقدمه نسبتاً طولانی کتاب و پاورقی های سراسر آن، موضوع شناخت به بحث و نظر گرفته شده است.

بحث شناخت، در جلد سوم (شرح مبسوط منظومه) نیز به مناسبت بحث از (معقولات اولیه و معقولات ثانویه) مطرح و مورد بررسی گسترده ای قرار گرفته است، البته سبک بحث استاد در آنجا با سایر آثار ایشان تفاوت دارد و تنها جنبه فلسفی دارد.

 

نگرش قرآنی به مسأله شناخت

از ویژگی های مباحث استاد در زمینه (شناخت) توجه به نگرش های قرآنی و تلاش برای شناسایی دیدگاه های وحی در این زمینه است:

(قرآن نمی تواند یک مکتب باشد و درباره خود (شناخت) ، (ابزار شناخت) ، (منابع شناخت) و (کیفیت شناخت) هیچ نظری نداشته باشد.) 10

(… اولین مسأله این است که ببینیم شناخت در خود قرآن چگونه مطرح شده است؟ قرآن چه چیز را ابزار شناخت می شناسد؟ آیا حواس را ابزار شناخت می داند؟ آیا عقل و نیروی استدلال را ابزار شناخت معرفی می کند؟ آیا سیر در زمین و ملاقات با افراد را ابزار شناخت اعلام می کند؟ و یا همه اینها را مجموعاً ابزار شناخت می شناسد؟) 11

با این همه، ایشان کارپژوهشی در دیدگاه قرآن را، یکسویه و بدون پژوهش های علمی دنبال نکرده است، بلکه معتقد است:

.......................... ص 122 .......................

(درباب شناخت، یکی از کارهای مهم، معرفی (مکتب های شناختی) قرآن در مقایسه با سایر مکتب هایی است که در این باب نظر داده اند و تا مقایسه صورت نگیرد، ارزش و اهمیت شناخت قرآن برای ما روشن نمی شود.) 12

از این رو نظر قرآن را هیچ گاه در انزوا مطرح نمی کند، بلکه دیدگاه های تمام صاحب نظران را به تفصیل با دلایل شان یاد می کند و سپس با تسلط و تضلع علمی و شیوه عالمانه خود، سخن و نظر قرآن را فصل الخطاب قرار می دهد، به گونه ای که نظر آیات وحی در میان سایر آرا و انظار می درخشد.

 

سنجش خطاهای عقل

قرآن کریم در شناخت و تفسیری که از جهان ارائه می کند، عقل را از منابع شناخت و تعقل و استدلال را از ابزار آن یاد می کند. استفاده قرآن از ابزار استدلال و برهان در زمینه های توحید، نبوت، معاد و… و نیز دعوت قرآن به تعقل و استدلال حتی در زمینه مسائل تاریخی و اجتماعی، سند زنده این تحقیق است و شهید مطهری این مطالب را به اندازه کافی از قرآن مورد توجه قرار داده است.

اما این پرسش مطرح است که آیا قرآن خطای عقل را که موجب نتیجه گیری نادرست می شود، پذیرفته است و آیا راهی برای مسدود ساختن راه خطای اندیشه نشان داده است یا خیر؟ شهید مطهری می نویسد:

(هیچ کتابی مانند قرآن راه های خطای عقل را در (مواد فکر) نشان نداده است و حقیقتاً [این مطلب خود] نشانه اعجاز این کتاب مقدس است.) 13

(آنچه را که دیگران گفته اند، هزار سال بعد از قرآن کریم مطرح کرده اند، ولی قرآن مقدس هزارسال قبل از آنها این مطلب را بیان فرموده است.) 14

سپس استاد، دیدگاه متفکران غربی را یادآور می شود، نه به این دلیل که آن دیدگاه ها با قرآن کریم مطابقت و همخوانی کامل دارند، بلکه تنها از آن جهت به نقل آرای آنان پرداخته که به اصل (امکان خطای عقل از ناحیه ماده) توجه کرده اند. و اما راه های پیشنهادی آنان از نظر استاد مخدوش و ناتمام است و با راه پیشنهادی قرآن متفاوت می باشد.

استاد مطهری در صدد بیان اهمیت ارائه لغزشگاه های فکر از سوی قرآن برآمده وخاطر نشان می کند که این مطلب از چند جهت دارای اهمیت است:

..................... ص 123 ....................

(این لغزشگاه های فکر که در قرآن ارائه شده خیلی عجیب است و توجه به اینها از دو جهت برای ما مفید است.

ییکی این که خود نشان دهنده این است که قرآن کریم عقل را معتبر می شمارد و اگر اصل عقل و استدلال عقلی معتبر نبود، چه فایده ای دارد که لغزشگاه های اندیشه را نشان بدهد؟ نشان دادن لغزشگاه های اندیشه آن موقع مفید است که در جاهایی لغزش صورت بگیرد و با استفاده از روش های صحیح و نیفتادن به گرداب لغزشگاه ها، نتیجه مطلوب و نهایی حاصل شود.

جهت دوم: این مسأله نشانگر عمق معارف قرآن است که این کتاب مقدس چگونه به مطالبی توجه فرموده است که افکار اندیشمندان بشر تا زمان خودش (قرآن) به هیچ وجه به این مطلب توجهی نداشتند، و بعد از هفتصد سال الی هشتصد سال این توجه ها پیدا شده است.) 15

استاد مطهری پس از بیان ویژگی های قرآن، لغزشگاه های تعقل و اندیشه بشر را از منظر قرآن چنین یاد می کند:

قرآن مجید که دعوت به تفکر و نتیجه گیری فکری می کند، و تفکر را عبادت می شمارد، و اصول عقاید را جز با تفکر منطقی صحیح نمی داند، به یک مطلب اساسی توجه کرده است و آن اینکه لغزش های فکری بشر از کجا سرچشمه می گیرد؟ و ریشه اصلی خطاها و گمراهی ها در کجاست؟ اگر انسان بخواهد درست بیندیشد که دچار خطا و انحراف نگردد، چه باید بکند؟

در قرآن مجید یک سلسله امور به عنوان موجبات و علت های خطاها و گمراهی ها یاد شده است که در اینجا بدان اشاره می کنیم:

 

تکیه بر ظن و گمان به جای علم و یقین

قرآن، اعتماد بر ظن و گمان را نخستین لغزشگاه اندیشه آدمی می داند، و تکیه بر علم و یقین را در موارد استدلال، مهاری بر آن لغزش یاد می کند:

(وإن تطع أکثر من فی الارض یضلّوک عن سبیل اللّه إن یتّبعون إلاّ الظنّ) انعام / 116

بیشتر مردم چنین اند که اگر بخواهی پیرو آنها باشی تو را از راه حق گمراه می کنند؛ برای اینکه تکیه شان بر ظن و گمان است و (نه بر یقین) تنها با حدس و تخمین کار می کنند.

.......................... ص 124 .........................

(قرآن کریم در آیات زیادی به شدت با پیروی از ظن و گمان مخالفت می کند و می گوید: مادامی که به چیزی علم و یقین حاصل نکرده ای آن را دنبال مکن.)

خواسته ها و هواهای نفسانی

دل سپردن به خواسته ها و هواهای نفسانی یکی دیگر از لغزشگاه های اندیشه آدمی است:

(انسان در تفکرات خود اگر بی طرفی خود را نسبت به نفی یا اثبات مطلبی حفظ نکند و میل نفسانی اش به یک طرف باشد، خواه ناخواه و بدون آن که خودش متوجه شود عقربه فکرش به جانب میل و خواهش نفسانی اش متمایل می شود. این است که قرآن هوای نفس را نیز مانند تکیه بر ظن و گمان یکی از عوامل لغزش می شمارد. در سوره نجم می فرماید:

(ان یتّبعون الا الظنّ و ما تهوی الأنفس) نجم / 23

پیروی نمی کنند مگر از گمان و از آنچه نفس ها خواهش می کنند.

 

شتاب زدگی

شتابزدگی در قضاوت ها یکی دیگر از لغزشگاه های فکری بشر است:

هرقضاوت و اظهار نظری مقداری معین مدارک لازم دارد و تا مدارک به قدر کافی در یک مسأله جمع نشود هرگونه اظهار نظر، شتابزدگی و موجب لغزش اندیشه است. قرآن کریم، مکرر به اندک بودن سرمایه علمی بشر و کافی نبودنش برای برخی قضاوت های بزرگ اشاره می کند و اظهار جزم را دور از احتیاط تلقی می نماید؛ مثلاً می فرماید:

(وما اوتیتم من العلم الاّ قلیلاً) اسراء / 85

آن مقدار علم و اطلاعی که به شما رسیده اندک است.

 

سنت گرایی و گذشته نگری

افتادن درگرداب تقلید از نیاکان و سنت گرایی یکی دیگر از لغزشگاه های اندیشه بشر است:

انسان به حکم طبع اولی خود هنگامی که می بیند یک فکر و عقیده خاص مورد

.......................... ص 125 ......................

قبول نسل های گذشته بوده است، خود به خود، بدون آن که مجالی به اندیشه خود بدهد آن را می پذیرد. قرآن یادآوری می کند که پذیرفته ها و باورهای گذشتگان را تا آن گاه که با معیار عقل نسنجیده اید نپذیرید، در مقابل باورهای گذشتگان استقلال فکری داشته باشید. در سوره بقره آیه 170 می خوانیم:

(و اذا قیل لهم اتبعوا ما انزل اللّه قالوا بل نتّبع ما ألفینا علیه آبائنا أو لو کان آباؤهم لایعقلون شیئاً و لایهتدون)

اگر به آنها گفته شود که از آنچه خدا به وسیله وحی فرود آورده پیروی کنید، می گویند خیر، ما همان روش ها و سنت ها را پیروی می کنیم که پدران گذشته خود را بر آن یافته ایم. آیا اگر پدران شان هیچ چیزی را فهم نمی کردند و راهی را نمی یافته اند، باز هم از آنها پیروی می کنند.

 

شخصیت گرایی

تأثیر پذیری از شخصیت های بلندآوازه زمان یکی دیگر از عوامل لغزش اندیشه بشر است.

(یکی دیگر از موجبات لغزش اندیشه، گرایش به شخصیت هاست. شخصیت های بزرگ تاریخی یا معاصر از نظر عظمتی که در نفوس دارند بر روی فکر و اندیشه و تصمیم و اراده دیگران اثر می گذارند و در حقیقت هم فکر و هم اراده دیگران را تسخیر می کنند، دیگران آن چنان می اندیشند که آنها می اندیشند و آن چنان تصمیم می گیرند که آنها می گیرند. دیگران در مقابل آنها، استقلال فکر و اراده خود را از دست می دهند.

قرآن کریم ما را دعوت به استقلال فکری می کند و پیروی های کورکورانه از اکابر و شخصیت ها را موجب شقاوت ابدی می داند. لهذا از زبان مردمی که از این راه گمراه می شوند نقل می کند که در قیامت می گویند:

(ربّنا إنّا أطعنا سادتنا و کبرائنا فأضلّونا السبیلاً) احزاب / 67

پروردگارا، ما بزرگان و اکابر خویش را پیروی و اطاعت کردیم و در نتیجه ما را گمراه ساختند.)16

به تصریح قرآن کریم، پیروی از ظن و گمان، میل ها و هوس های نفسانی، شتابزدگی در گزینش و تصمیم گیری و قضاوت، سنت گرایی و گذشته نگری و تقلید از

........................... ص 126 ..........................

نیاکان و گذشتگان و شخصیت گرایی و تأثیرپذیری از رجال بزرگ و نامدار، هریک از لغزشگاه های اندیشه بشر بوده و غلتیدن در دام هر یک از عوامل یادشده عقل و خرد انسان را لغزنده و منطق و استدلال بشر را خدشه دار می کند.

امکان شناخت و دست یابی به یقین

از پرسش هایی که ذهن پژوهشگران میدان شناخت را به خود مشغول داشته، این است که آیا انسان در زمینه مجهولات خود به ویژه آن دسته ازمجهولاتی که به مسائل ماورای طبیعت تعلق می گیرند، به جزم و یقین می رسد، یا خیر؟ و منابع و ابزارهای شناخت جزمی و یقینی چیست؟

سوفیسم که حدود قرن پنجم قبل از میلاد در یونان ظهور کرد، تمام ادراکات و آراء و عقاید بشری، حتی بدیهیات اولیه را باطل و خیال محض می دانست و هیچ ارزشی برای هیچ فکر و هیچ ادراکی قائل نبود، جهان معلومات را هیچ در هیچ می خواند در نتیجه رسیدن به یقین را به هیچ عنوان، ممکن نمی دانست. 17

در همان قرن ، سپتیسیسم یا مکتب شکاکیت پدید آمد که معتقد بود جهان با وضع خاص ذهن شخص ادراک کننده، بستگی کامل دارد و هر کس آنچه از امور جهان می فهمد، آن چنان است که ذهن وی اقتضا کرده، نه آن چنان که که آن شیئ در واقع و نفس الامر است. ممکن است اشیاء در واقع چگونگی ویژه ای داشته باشند و ما به حسب اقتضای خاص ذهن خود آنها را با کیفیت دیگری ادراک کنیم. 18

پیر هون، بنیان گذار این مکتب، ده دلیل بر نفی ارزش یقینیات، اقامه کرده که از آن جمله (تأثیر دخالت شرایط زمانی و مکانی و کیفیت ساختمان قوای ادراکی شخص ادراک کننده) است.

دکارت (Descartes) (15961650م) و پیروانش که آنها را کارتزین (Cartesicn) می گویند، مکتب جزم را اختیار کرده و رسیدن به یقین را ممکن می دانند، ولی تنها معقولات را موجب به دست آوردن یقین خوانده اند، و در جهت رسیدن به یقین، منبع دیگری را معتبر نمی شمارند، آنان محسوسات و تجربیات را تنها دارای ارزشی علمی می دانند و بس. 19

در میان فیلسوفان قدیم، نظریه سقراطیان و ارسطو که در اصل در برابر سوفیسم برخاسته بودند، این است که جهان معلومات، هیچ در هیچ نیست و انسان نیرویی دارد

....................... ص 127 .............................

که می تواند اشیاء را آن طور که در واقع و نفس الامر هستند دریابند، و اگر انسان فکر خود را راست و درست راه ببرد می تواند به ادراک جزمی و یقینی برسد.

براین اساس ارسطو، منطق را به عنوان میزان و مقیاس درست فکر کردن تنظیم کرد و نتیجه برهان را یقین؛ یعنی ادراک مطابق با واقع دانست، و برای تحصیل یقین به وسیله برهان، به کاربردن محسوسات و معقولات، هر دو را معتبر شمرد؛ یعنی هم برای ادراک حسی و هم برای ادراک عقلی ارزش یقینی قائل شد و پایه فلسفه جزمی (دگماتیسم) را به این وسیله استوار کرد. 20

 

شناخت یقینی از نظر قرآن

شهید مطهری از قرآن کریم، به عنوان (مکتب یقین) یاد می کند واز نگاه قرآن شناخت یقین جزمی را ممکن شمرده و آیاتی از قرآن کریم را برای اثبات این مدعا شاهد آورده است. او برای اثبات شناخت یقینی مقامی را که خداوند برای آدم در پرتو دانش و شناخت عنایت فرموده یادآور شده و می نویسد:

(… قرآن راجع به آدم اول می فرماید: ما به او حقایق را به عنوان (اسماء الله) یاد دادیم:

( وعلّم آدم الاسماء کلّها ثم عرضهم علی الملائکة فقال أنبئونی بأسماء هؤلاء ان کنتم صادقین… ) بقره / 31 32

(خداوند به آدم، اسماء و شؤون و صفات خود را تعلیم داد و با توجه به اینکه هیچ چیزی در عالم نیست که ازحوزه اسماء الهی خارج باشد، معنایش این است که آدم نسخه جامعی از کشف حقایق اسماء شد.)

توحید قرآن، توحیدی است که لازمه آن این است که پرتوی از علم (واجب تعالی) و رسیدن به چیزی از شئون علم (باری تعالی) برای بشر ممکن است.) 21

استاد، پس از آن که در تفسیر آیه شریفه (ولایحیطون بشیئ من علمه إلاّ بما شاء…) (بقره /256) ثابت می کند که علم بشر، چیزی از علم خداست، می نویسد:

(معلوم است: علمی که پرتوی از علم خدا باشد، شک و اشتباه در آن علم، معنی ندارد.) 22

برای اثبات این حقیقت که قرآن مکتب یقین است، استاد مطهری به آیات دیگری از قرآن که به صورت صریح از امکان جزم و یقین انسان سخن می گویند نیز استدلال کرده

......................... ص 128 ....................

و می نویسد:

(به علاوه در قرآن از (یقین) در موارد متعددی با لفظ یقین نام برده شده است.) 23

سپس آیات را به شرح زیر یاد می کند:

(وکذلک نری ابراهیم ملکوت السموات و الأرض و لیکون من الموقنین)

انعام / 75

و همچنین ملکوت آسمان و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، برای اینکه به یقین برسد.

این آیه نشان می دهد که نگریستن به پدیده های طبیعت یکی از ابزار رسیدن به یقین است.

(واعبد ربّک حتّی یأتیک الیقین) حجر/ 99

پروردگارت را عبادت کن تا برایت یقین حاصل شود.

در این آیه از یقین به عنوان نتیجه عبادت یادشده است.

(الهیکم التکاثر. حتی زرتم المقابر. کلاّ سوف تعلمون. ثم کلاّ سوف تعلمون. کلاّ لوتعلمون علم الیقین. لترونّ الجحیم. ثم لترونّها عین الیقین) تکاتر/ 1 7

افتخار فراوانی چنان به خود مشغولتان داشت که به سراغ قبرها رفتید. زود است که بدانید، نه چنین است که می پندارید. زود است که بدانید این گونه نیست که گمان می کنید. اگر علم الیقین به دست آورید، قطعاً جهنم را خواهید دید. آن گاه آن را با (عین الیقین) خواهید دید. 24

مقالات مرتبط:

شناخت در قرآن از نگاه مطهری بخش دوم

پی نوشت:

  1. علمی اردبیلی، علی، شناخت، 1/8 پاورقی.
  2. همان؛ مطهری، مرتضی، مسأله شناخت، 12.
  3. مطهری، مرتضی، شناخت در قرآن ، انتشارات سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، مشهد، 71.
  4. همو، مسأله شناخت، قم انتشارات صدرا، 12.
  5. همان.
  6. همان، 13.
  7. همان، 15.
  8. همان، 16.
  9. همان.
  10. همو، شناخت در قرآن، 23 24.
  11. همان، 24.
  12. همان، 26.
  13. همان، 65.
  14. همان.
  15. همان.
  16. همو، مقدمه بر جهان بینی اسلامی، 55 58.
  17. طباطبایی، سید محمد حسین، اصول فلسفه و روش رئالیسم، 1/ 119، مقاله ارزش معلومات.
  18. همان.
  19. همان، 1/ 122.
  20. همان، 1/ 129.
  21. مطهری، مرتضی، شناخت در قرآن، 51.
  22. همان.
  23. همان.
  24. همان.

 

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است