در
مشارکت کنید
برای ارسال مقاله کلیک کنید
نوشته : روحانی، سید سعید
نوشته : علیزاده، بیوك
نوشته : ربانی گلپایگانی، علی
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد
نوشته : حسینی خراسانی، سید احمد

منابع مقاله: پایگاه مجلات تخصصی نور: مجله علوم سیاسی » بهار 1380 - شماره 13، توسلی، حسین ؛


تقدم حق اجتماع

از مباحث گذشته معلوم شد که مطهری در عین این که به حقوق طبیعی اذعان دارد، این حقوق را در متن یک نظام هدفمند جست و جو می کند که حاوی حقایق، ارزش ها و غایاتی است. حقوق انسانی هم در راستای آن حقایقِ ارزشی معنادار و توجیه پذیر می شود. در جهان بینی اسلامی، برخلاف دیدگاه هایی که درصدد تهی کردن حقوق از عنصر فضیلت است، حقوق انسانی در جوهر خود به حقیقت متعهد است و به غایات و کمالات مکنون در آفرینش جهان و انسان وفادار است؛ بیرون از جاده حقیقت، فلسفه وجودی خود را از دست می دهد.

آیة اللّه  مطهری می گوید:

باید هم حق را بشناسیم و هم حقیقت را. شناختن حقیقت به این است که نظام هستی و جریان عالم وجود را همان طور که هست تصور کنیم، نه این که در ذهن خود گرفتار خیالات و اوهامی بشویم که از واقع فرسنگ ها دور است. خودمان را همان طور که هستیم بشناسیم، جهان را همان طور که هست بشناسیم، خداوند را با صفات کمال و جمال و جلال بشناسیم، و اما شناختن حق به این است که دِین خود را تمیز دهیم و بدانیم چه مدیونیّت ها داریم؛ بدانیم نسبت به نزدیک ترین امور به خودمان یعنی اعضا و جوارح بدن خود مدیونیم و حقوق اینها را ادا کنیم، نسبت به پدر و مادر و زن و فرزند و معلم و همسایه و خویشاوندان و همکیشان و هموطنان ... اگر خودمان و خدای خودمان و جهانی را که در آن زندگی می کنیم شناختیم و به حقوقی که به عهده ما هست

علوم سیاسی » شماره 13 (صفحه 197)

آشنا شدیم، می توانیم با سربلندی و سرافرازی ادعا کنیم که ما هم اهل حقّیم و هم اهل حقیقت.(44)

از این رو ایشان در بیان این که چگونه ممکن است در شرایطی حق فردی فدای حق اجتماعی بشود، می گوید:

می توان گفت چون مبنای حقوق، توجه طبیعت به غایت است و زندگی اجتماعی از غایات کمالیّه طبیعت است، و هرچه که در جهت کمال طبیعت باشد، حق است، هرچند مستلزم ابطال حق جزئی یک فرد باشد، نظیر حق داشتن نوع اشرف [در مورد [تغّزی از نوع اخس است. حقوق علت تامه نیستند، بلکه مقتضی هستند و ظلمْ ابطال حق بدون حق است و اما اگر خود طبیعت، حقِ ابطال حقی را داده باشد ظلم نیست.(45)

بنابراین اگر ایشان در بیان منع حقوقی خودکشی، از حق الهی و حق اجتماع سخن می گوید از همین روست:

هیچ کس نمی تواند از جنبه حقوقی ادعا کند که اختیار خودم را دارم، می خواهم خودم را معدوم کنم. اجتماع به او می گوید من در این ساختمان مجهز سهیم و شریکم ... تو حق نداری پیش از آن که دِیْن اجتماع خود را بپردازی، خود را معدوم کنی ... و اگر فرضاً اجتماع از حق خود بگذرد و قانونی تصویب کند و خودکشی را اجازه دهد، باز هم از نظر حق الهی حق ندارد، یعنی هرکس بیش از آن اندازه که از آن خودش است از آن خالقش است، نه به معنای این که خالق در او ذی نفع است، بلکه به معنای این که در او ذی نظر است.(46)

از نظر مطهری حقوق انسانی حدود و ثغوری دارد که یکی از آن حدود، حق اجتماع است:

بدون شک انسان یک موجود اجتماعی است. معنای این که انسان موجود اجتماعی است، مسلماً صرف این نیست که انسان ها باید با یکدیگر در یک مکان، مثلاً در شهر یا ده، زندگی کنند ... صرف این نیست که فقط با هم گله وار زندگی می کنند، بلکه زندگی افراد بشر براساس یک سلسله روابط است و در واقع یک نوع ترکیب میان افراد صورت می گیرد.(47)

ایشان با ردّ نظر کسانی که تشکل اجتماعی را مانند یک شرکت سهامی قرار داد افراد تلقی می کنند، می گوید:

به دلیل این که اجتماع خودش وجود دارد، چون ترکیب وجود دارد و به دلیل این که اجتماع وحدت دارد، عمر دارد، حیات و موت دارد و نمی تواند نداشته باشد، اجتماع حقوق دارد. پس حرف اصالت فردی ها که به کلی اجتماع را امری اعتباری می دانند، غلط است.(48)

در نظر ایشان فرضیه ای هم که فقط برای اجتماع اصالت قائل است و فرد را کاملاً فانی و

علوم سیاسی » شماره 13 (صفحه 198)

مضمحل در جامعه می داند، درست نیست؛ هم فرد اصالت دارد هم جامعه. از نظر اسلام هر دو ذی حق هستند.(49)

در پاسخ به این سؤال که چگونه می توان به خاطر اجتماع، حقوق فردی را علی رغم رضایت او محدود کرد، ایشان معتقد است: دیدگاه های فردگرایانه و مبتنی بر قرارداد نارساست، زیرا نمی توان گفت شرکت افراد در اجتماع، امضای ضمنی قراردادی این گونه امور است؛ اما بر مبنایی که خود ایشان در حقوق فطری دارد، در عین این که برای فرد معتقد به حق طبیعی هستیم، برای جامعه هم هویت حقوقی قائلیم. شرکت فرد در اجتماع و گره خوردن سرنوشت او به غایات اجتماعی به فرمان طبیعت است. اصل تقدم حقوق اجتماعی بر حقوق فردی نیز ناشی از همین امر طبیعی و حقیقت نهفته در آن است. (50)

البته واضح است که اگر در جایی به سبب تقدم مصالح عمومی بر منافع خصوصی، خسارتی متوجه افراد شد، باید جبران شود، مثلاً شهرداری ها می توانند در موقع احداث معابر و توسعه خیابان ها به قدر لازم مالکیت زمین ها را از اشخاص سلب کنند، ولی موظفند بهای عادلانه املاک را به آنها بپردازند.(51)

عدم تجاوز به حقوق کافی نیست

مسأله حقوق انسانی در نظر آیة اللّه  مطهری تنها به عدم تجاوز به حقوق منحصر نمی شود. صرف این که افراد از نقض حقوق دیگران منع شوند یا ظلم و تجاوز صورت گرفته جبران شود کافی نیست. لازم است شرایط جامعه طوری باشد که مردم با حقوق خود آشنا باشند و بتوانند حقوق فردی و اجتماعی خود را به نحو مطلوب استیفا کنند. همان طور که در بهره گیری از طبیعت باید از ابزار استیفای حقوق که به بشر داده شده استفاده کرد و اگر چنین نشود کفران نعمت شده، فضای جامعه هم باید این طور باشد. حق گرفتنی است؛ اسلام مرد حق گو و حق طلب را می پسندد. فضای جامعه باید از این نظر زنده باشد، محیط ساکت و تمکین کن، محیط مساعد برای رشد میکرب ظلم و ظالم است. ملتی آزاد است که به افرادش حق مداخله در امور اجتماعی می دهد، افراد به درستی تشویق و از نادرستی منع می شوند.(52)

علی علیه السلام در نامه اش به مالک اشتر می فرماید:

إنّی سمعت رسولَ اللّه  صلی الله علیه و آله وسلم یقول فی غیر موطن: من تقدّس أمّة لا یؤخذ للضعیف فیها حقّه من القوی غیر متتعتع؛(53) من از پیامبر مکرراً شنیدم که می فرمود: هیچ امتی به مقام قداست و

علوم سیاسی » شماره 13 (صفحه 199)

طهارت و مبرای از عیب بودن نمی رسد مگر این که به مرحله ای رسیده باشد که ضعیف در مقابل قوی بایستد و بدون آن که لکنت به زبانش بیفتد حقش را مطالبه کند.(54)

به عبارت دیگر، ایشان در مورد حقوق سیاسی اجتماعی، گذشته از جنبه سلبی آنها، یعنی منع افراد از پایمال کردن حقوق دیگران، به جنبه اثباتی آن، یعنی لزوم احیای حقوق و ایجاد زمینه برای استیفای مطلوب از حقوق توجه دارد و در این راه بر لزوم تعاون اجتماعی تأکید می کند.(55)

انسان گرایی یا خداگرایی؟

در مباحث قبل گفتیم که از نظر مطهری حق و تکلیف با هم ملازمند؛ خاستگاه حقوق طبیعی در دامن خود واجد همسویی با حقیقت و فضیلت هم هست. دیدگاه هایی که فقط بر حقوق تکیه می کنند و مسؤولیت های انسان را نادیده می گیرند و نیز نظر دیدگاه هایی که فقط بر تکالیف تکیه می کنند و به حقوق مردم بی توجهند، هر دو بر خطا هستند.

در غرب ارباب کلیسا در دوره حاکمیت خود، اشتباه دوم را مرتکب شدند. نهضت های شکل گرفته علیه کلیسا در دوره مدرن نیز دچار اشتباه اوّل شدند. امروزه هم در مغرب زمین ما شاهد نظریاتی هستیم که تحت لوای اومانیسم سعی دارند انسان و خواسته های او را محور حقوق قرار دهند، به نحوی که به کلی از تعهد به معیارهای ماورایی و مؤلفه های جهت دهنده غایی و ارزشی تهی فرض می شود. انتظارات، ادعاها، منافع و تقاضاهای خود خواسته به صورتی رها از موازین ارزشی پیشین، خاستگاه حقوق قلمداد می شود و در مقام تبیین حقوق تنها به ارزش های محسوس مادی و نفسانی بها داده می شود و به جنبه های متعالی تر وجود انسان توجه نمی شود. تنها قیدی که این دیدگاه ها به عنوان حد حقوق می پذیرند، عدم مزاحمت برای آزادی های دیگران است که این هم ناشی از ضرورت زندگی اجتماعی و تزاحم های برخاسته از آن بوده و گریزی از آن نیست. مصلحت اندیشی افراد خود محور، که فقط در بند منافع شخصی اند، نیز اقتضا می کند برای حفظ حیات جمعی که بدان محتاجند به این محدودیت تن در دهند.

نزد آیة اللّه  مطهری این نوع انسان گرایی از جهات مختلف قابل انتقاد است: نه از عهده توجیه حقوق برمی آید، نه انسان را به خوبی شناخته و نه در ترویج انسانیت و حقوق انسانی توفیق دارد. در کتاب نظام حقوق زن در اسلام درباره اعلامیه حقوق بشر و تناقض این گونه اعلامیه ها با مدعیات فلسفه های حاکم در غرب درباره انسان، می گوید:

اعلامیه حقوق بشر چون براساس احترام به انسانیت و آزادی و مساوات تنظیم شده و برای احیای

علوم سیاسی » شماره 13 (صفحه 200)

حقوق بشر به وجود آمده، مورد احترام و تکریم هر انسان با وجدانی است ... از نظر این اعلامیه انسان به واسطه یک نوع کرامت و شرافت مخصوص به خود دارای یک سلسله حقوق و آزادی ها شده است که سایر جانداران به واسطه فاقد بودن آن حیثیت و شرافت و کرامت ذاتی، از آن حقوق و آزادی ها بی بهره اند. نقطه قوت اعلامیه همین است ... [لکن] باید بپرسیم آن حیثیت ذاتی انسانی که منشأ حقوقی برای انسان گشته و او را از اسب و گاو و گوسفند و کبوتر متمایز ساخته چیست؟ و همین جاست که یک تناقض واضح میان اساس اعلامیه حقوق بشر از یک طرف و ارزیابی انسان در فلسفه غرب از طرف دیگر نمایان می گردد. در فلسفه غرب سال هاست که انسان از ارزش و اعتبار افتاده ... انسان از نظر غربی تا حدود یک ماشین تنزّل کرده است؛ روح و اصالت آن مورد انکار واقع شده است؛ اعتقاد به علت غایی و هدف داشتن طبیعت یک عقیده ارتجاعی تلقی می گردد؛ در غرب از اشرف مخلوقات بودن انسان نمی توان دم زد ... .(56)

آیة اللّه  مطهری اظهار می دارد که مسأله مهم اجتماع امروز بشر این است که هم خود را فراموش کرده، هم خدای خود را و به جای توجه به باطن خویش یکسره متوجه دنیای حسی و مادی شده است. تا وقتی که چنین تفکری حاکم باشد و ایمان دینی در کار نباشد، چنین اعلامیه هایی پشتوانه نخواهد داشت؛ «مگر فرانسوی ها اوّل کسانی نبودند که اعلامیه جهانی حقوق بشر را منتشر کردند؟ ولی این اعلامیه در جنگ جهانی اوّل و دوم کجا رفت؟! در حادثه الجزایر کجا رفت؟! مگر آن جا حقوق بشر نبود؟!»(57)

ایشان اگزیستانسیالیسم الحادی را که آزادی انسان را به معنای بی مسؤولیتی در برابر خداوند تفسیر می کند، به شدت مورد انتقاد قرار می دهد:

بعضی ادعا کرده اند که خود واقعی انسان، خود نداشتن و آزادی است ... آقای سارتر می گوید: من به دلیل این که انسان آزاد است می گویم پس خدایی نباید وجود نداشته باشد، چون اگر خدایی وجود داشته باشد، انسان دیگر نمی تواند آزاد باشد، چطور؟ ... اگر خدایی باشد معنایش این است که خدا یک ذهنی دارد و قبلاً طبیعت من را در ذهن خودش تصور کرده، و اگر من در ذهن خدا تصور شده باشم، نمی توان آزاد باشم، بلکه باید مجبور باشم، همان جور باشم که در ذهن خدا بوده ام.(58)

علوم سیاسی » شماره 13 (صفحه 201)

سپس در پاسخ می گوید: اولاً، نزد کسانی که انسان را به جنبه طبیعی و مادی تحویل می برند و اراده او را مقهور جبر طبیعت می دانند، دیگر آزادی معنا ندارد؛ ثانیاً، تصور ذهن برای خداوند، حاکی از نهایت بی اطلاعی از اعتقاد متدینین درباره خداوند است؛ ثالثاً، درباره این که قضا و قدر و علم پیشین الهی با آزادی انسان منافاتی ندارد در جای خود بحث شده است. در ادامه می افزاید: آنچه اینها به عنوان اصالت وجود طرح کرده اند به نحو دیگری و نه با این عنوان، در کلمات علمای ما آمده است که البته مطلب ریشه قرآنی دارد و آن این که انسان مانند اشیای طبیعی نیست، خودش وجود خویش را انتخاب می کند و می سازد؛ از این رو بسته به این که چه ملکاتی برای خودش کسب کرده باشد، به صورت های مختلفی در روز قیامت محشور می شود.

ای برادر تو همه اندیشه ای     مابقی تو استخوان و ریشه ای

گر بود اندیشه ات گل گلشنی ور بود خاری تو هیمه گلخنی

هرکس هرچه را دوست داشته باشد با هموست و حقیقتش همان می شود و با همان محشور می شود.

گر در طلب گوهر کانی، کانی    ور در پی جستجوی جانی، جانی

من فاش کنم حقیقت مطلب را           هر چیز که در جستن آنی، آنی

هرچه را جست وجو می کنی، همان هستی؛ اما اینها به این معنا نیست که انسان فاقد سرشت و فطرت و طبیعت است و خودی ندارد، بلکه خودی انسان این گونه است و چنین اقتضایی دارد.

استاد مطهری انسان گرایی و دفاع از انسانیت را تنها در صورت اعتقاد به خدا منطقی و امکان پذیر می داند:

آیا امکان دارد آن معنویتی که امروزه مورد قبول اغلب مکاتب است و از آن به «اومانیسم» تعبیر می کنند، بدون پیدایش آن عمقی که ادیان پیشنهاد می کنند، ایجاد گردد؟ آیا ممکن است انسان یک موجود معنوی و یا به تعبیر این آقایان انسان گرا بشود بی آن که قادر باشد خود را و جهان را تفسیر معنوی بکند؟ آیا معنویت بدون ایمان به خدا، بدون ایمان به مبدأ و معاد، بدون ایمان به معنویت انسان و این که در او پرتوی غیر مادی حاکم و مؤثر است، اساساً امکان پذیر هست؟ پاسخ همه این سؤال ها منفی است.(59)

کسانی که براساس مادی گری و انکار دین، دم از انسانیت و انسان دوستی می زنند، منطق درستی ندارند، زیرا انسان دوستی مسلماً به معنای دوست داشتن این حیوان دو پا ولو این که یک جنایتکار و همه وجودش ضد مسیر انسانیت باشد، نیست. اگر چنین باشد، فرق گذاشتن میان انسان و حیوان یا درخت اساسی ندارد؛ البته نتیجه منطق مادی که انسان را در حد حیوانیت تنزّل می دهد جز این نیست. اگر برای انسان و انسانیت حساب مستقل و جداگانه ای باز می کنیم، در صورتی موجّه است که از انسانیت معنایی را بفهمیم که ارزشمند است و انسان ها را در مسیر شرافتمندانه انسانیت دوست بداریم؛ از این رو گاهی هم با انسانی که بر ضد مسیر انسانیت است، برای انسانیت مبارزه می کنیم.

علوم سیاسی » شماره 13 (صفحه 202)

یافتن ارزش هایی که انسانیت و اخلاق را معنادار می کند، بدون در نظر گرفتن سر سلسله معنویات یعنی خداوند میسر نیست.(60)

در پاسخ کسانی که از یک طرف دم از خدمت به خلق و درد خلق داشتن می زنند و از طرف دیگر خدا و درد خدا داشتن را نفی می کنند، می گوید:

اگر انسان به سوی خدا نرود، درد انسانش هم به جایی نخواهد رسید. انسانیت درد خداست و از درد خدا درد انسان است ... اگر بگوییم انسان بدون این که از خودش به سوی خدا حرکت کند، می خواهد برود به سوی انسان ها، مثل مکتب های مادی انسانی امروز برای نجات انسان ها هیچ کاری از او ساخته نیست و دروغ محض است. آنهایی توانسته اند انسان ها را نجات بدهند که اوّل خودشان نجات پیدا کرده اند. این نجات انسان ها یعنی چه؟ نجات انسان ها از چه؟ از اسارت طبیعت، نجات انسان ها از اسارت انسان های دیگر که معنایش آزادی انسان است ... تا انسان از خودِ محدود خودش نجات پیدا نکند، هرگز از اسارت طبیعت نجات پیدا نمی کند و از اسارت انسان های دیگر هم نجات پیدا نمی کند. از نظر اسلامی انسان آن کسی است که درد خدا را داشته باشد و چون درد خدا را دارد، درد بشر دارد، درد انسان های دیگر را هم دارد.(61)

در دیدگاه اسلامی هویت حقیقی انسان پرتوی از حقیقت الوهی است و شهود منِ حقیقی از شهود خداوند جدا نیست. انسان گرایی، به معنای واقعی کلمه و خداگرایی دو روی یک سکه است: «من عرف نفسه فقد عرف ربّه».(62)

لینک مقالات مرتبط:

فلسفه حق در اندیشه سیاسی آیت الله مطهری بخش اول

پی نوشت ها

______________________________

44. حکمت ها و اندرزها، ص 108.

45. بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 235 236.

46. همان، ص 189.

47. اسلام و مقتضیات زمان، ج 2، ص 122 124. (نقل با تلخیص)

48. همان، ج 1، ص 331. همچنین ر . ک: بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 227.

49. ر . ک: اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 324 و 335.

50. ر . ک: بررسی اجمالی مبانی اقتصادی اسلامی، ص 232.

51. همان، ص 235؛ بیست گفتار، ص 135.

52. ر . ک: بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی، ص 233 234.

53. نهج البلاغه، نامه 53.

54. ر . ک: انسان کامل، ص 29 و 156.

55. ر . ک: حکمت ها و اندرزها، ص 111 112.

56. نظام حقوق زن در اسلام، ص 169 175.

57. فلسفه اخلاق، ص 286 287.

58. همان، ص 215 216.

59. پیرامون انقلاب اسلامی، ص 136 137.

60. ر . ک: تعلیم و تربیت در اسلام، ص 254 256؛ فلسفه اخلاق، ص 279.

61. انسان کامل، ص 53 54.

62. مقاله حاضر بخشی از پژوهشی است که در پژوهشکده اندیشه سیاسی اسلام انجام شده است.

پایان مقاله

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است