صاحب جواهر
زندگی نامه اجمالی
شیخ محمد حسن صاحب كتاب جواهرالكلام كه شرح شرایع محقق است و مى توان آن را دائرة المعارف فقه شیعه خواند. اكنون هیچ فقیهى خود را ازجواهر بى نیاز نمى داند. این كتاب مكرر چاپ سنگى شده است و اخیراً با چاپ حروفى در قطع وزیرى مشغول چاپش هستند و در حدود پنجاه جلد 400 صفحه اى یعنى در حدود بیست هزار صفحه خواهد شد. كتاب جواهرعظیمترین كتاب فقهى مسلمین است و با توجه به اینكه هر سطر این كتاب مطلب علمى است و مطالعه یك صفحه آن وقت و دقت زیاد مى خواهد مى توان حدس زد كه تألیف این كتاب بیست هزار صفحه اى چقدر نیرو برده است. سى سال تمام یكسره كار كرد تا چنین اثر عظیمى به وجود آورد. این كتاب مظهر نبوغ و همت و استقامت و عشق و ایمان یك انسان به كار خویشتن است. صاحب جواهرشاگرد كاشف الغطاء و شاگرد شاگرد او سید جواد صاحب مفتاح الكرامه است و خود در نجف حوزه عظیمى داشته و شاگردان زیادى تربیت كرده است. صاحب جواهرعرب است. در زمان خود مرجعیت عامه یافت و در سال 1266 كه اوایل جلوس ناصرالدین شاه در ایران بود درگذشت. [1]
امر به معروف و نهی از منكر از منظر صاحب جواهر
در حدیث است : كونوا دعاه للناس بغیر السنتكم (اصول كافى ج 2 ص 78 باب ورع) . مردم را به دین حق و صلاح دعوت كنید اما با ابزارى غیر از ابزار زبان یعنى با ابزار عمل . در حدیث دیگرى است كه معمولا مورد استناد فقهاء در باب امر به معروف و نهى از منكر است كه : ما جعل الله بسط اللسان و كف الید و انما جعلهما یبسطان معا و یكفان معا (فروع كافى ، ج 3 ، ص 55 ، و بجاى (( انما )) (( ولكن )) آورده است .) . یعنى چنین نیست كه خدا اجازه داده باشد كه تنها زبان باز باشد ولى دست بسته باشد ، بلكه اگر باز است هر دو باید باز باشد و اگر مى خواهد بسته باشد هر دو بسته باشد ، یعنى اگر عمل در كار نباشد خوب است زبان هم بسته باشد . در اینجا استنباط یكى از بزرگترین فقهاى اسلامى را از این حدیث و امثال این حدیث براى شما از كتاب خودش نقل مى كنم .
شیخ ابوجعفر طوسى معروف به (( شیخ الطائفه )) در كتاب (( نهایة )) كه از متون معتبر فقهیه ما است مى فرماید : (( و الامر بالمعروف یكون بالید و اللسان . فاما بالید فهو ان یفعل المعروف ، و یجتنب المنكر على وجه یتأسى به الناس . یعنى امر به معروف ، هم به وسیله دست مى شود و هم به وسیله زبان ، اما به وسیله دست معنایش اینست كه خودش شخصا عامل كار خیر باشد و عملا از منكرات اجتناب كند تا مردم خودبخود به او تأسى جویند ، و اما باللسان فهو ان یدعوا الناس الى المعروف و یعدهم على فعله المدح و الثواب ، و یزجرهم و یحذرهم فى الاخلال به من العقاب . یعنى اما به وسیله زبان به این نحو است كه مردم را دعوت كند و نوید بدهد كه در دنیا مورد ستایش و در آخرت مشمول پاداش الهى واقع مى شوند و آنها را از كیفرهاى بد بترساند . بعد مى فرماید : (( و قد یكون الامر بالمعروف بالید بان یحمل الناس على ذلك بالتادیب و الردع و قتل النفوس و الاضراربها من الجراحات الا ان هذا الضرب لا یجب فعله الا باذن سلطان الوقت المنصوب للرئاسة )) (نهایة ، ص 299 و 300 ، و بجاى (( الاضراریها )) (( و ضرب )) آورده است) . یعنى یك قسم از امر به معروف یدى و عملى اینست كه طرف را تأذیب كند و گاه منجر به قتل نفس و جراحت مى شود ، ولى اگر مستلزم زدن و قتل نفس باشد بدون دستور حكومت شرعى جایز نیست .
صاحب جواهر الكلام بعد از نقل این عبارتها یا قسمتى از این عبارتها از شیخ طوسى ، اینطور به گفته خود ادامه مى دهد : (( نعم ، من اعظم افراد الامر بالمعروف و النهى عن المنكر و اعلاها و اتقنها و اشدها تأثیرا خصوصا بالنسبة الى رؤساء الدین هو ان یلبس رداء المعروف واجبه و مندوبه و ینزع رداء المنكر محرمه و مكروهه ، و یستكمل نفسه بالاخلاق الكریمة ، و ینزهها عن الاخلاق الذمیمة )) .
یعنى آرى ، از بزرگترین امر به معروف و نهى از منكرها و بالاترین آنها و پایه دارترین آنها و مؤثرترین آنها خصوصا نسبت به زعماء دینى ( كه مردم به آنها و عمل آنها مى نگرند ) اینست كه عملا جامه كار نیك بپوشد و در كارهاى خیر ، چه واجب و چه مستحب عملا پیشقدم باشد ، جامه زشتكارى را از اندام خود دور كند ، نفس خویش را به اخلاق عالى تكمیل كند و اخلاق زشت را از خود دور نگهدارد . بعد مى فرماید : فان ذلك منه سبب تام لفعل الناس المعروف و نزعهم المنكر ، خصوصا اذا اكمل ذلك بالمواعظ الحسنة المرغبة و المرهبه ، فان لكل مقام مقالا ، و لكل داء دواء ، و طب النفوس و العقول اشد من طب الابدان . یعنى امر به معروف و نهى از منكر از طريق حسن عمل ، سبب مؤثر و كاملى است و ممكن نیست بى اثر بماند ، خصوصا اگر به پند و اندرزهاى خوب زبانى ضمیمه شود كه هر مقامى سخنى را ایجاب مى كند و هر دردى دوائى دارد . بهداشت و معالجه روح مردم مشكل تر و پرپیچ و خم تر ا ست از معالجه بدن آنها در آخر ، سخن خود را به این جمله ختم مى كند : نسال الله التوفیق لهذه المراتب یعنى از خدا مسئلت مى نمائیم كه ما را براى رسیدن به این درجات موفق بدارد .
على ( ع ) مى فرماید (( من نصب نفسه للناس اماما فلیبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره و لیكن تادیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه ، و معلم نفسه و مودبها احق با لا جلال من معلم الناس و مودبهم )). یعنى آنكس كه مى خواهد پیشواى مردم باشد و مردم را به دنبال خود به راهى دعوت كند ، پیش از آنكه مى خواهد به دیگران یاد بدهد خود را مخاطب كند و به خودش تعلیم و تلقین نماید . پیش از آنكه مى خواهد مردم را با زبان خود تربیت كند ، با عمل و روش اخلاقى خوب و اخلاق صحیح ، خود را تربیت كند . آنكس كه خودش را تعلیم و تلقین مى كند و خودش را تربیت و تأدیب مى كند براى احترام و تكریم شایسته تر است از آنكه معلم و مربى دیگران است . [2]
تجلیل از خدمات شیخ طوسی و صاحب جواهر و تنی چند از فقها
زمانى بود كه فقه بسیار محدود بود . وقتى به مكتب فقهیه قبل از شیخ طوسى مراجعه مى كنیم مى بینیم چقدر كوچك و محدود بوده است ! شیخ طوسى با نوشتن كتابى به نام (( مبسوط )) فقه را وارد مرحله جدیدى كرد و توسعه داد . و همچنین دوره به دوره در اثر مساعى علماء و فقهاء و وارد شدن مسائل جدید و تحقیقات جدید ، بر حجم فقه افزوده شد تا آنجا كه در حدود صد سال پیش كه صاحب جواهر موفق شد یك دوره فقه بنویسد به زحمت توانست این كار را انجام دهد . مى گویند در حدود بیست سالگى این كار را شروع كرد و با استعداد فوق العاده و كار مداوم و عمر طویل ، در آخر عمر توانست دوره فقه را به آخر برساند . دوره جواهر در شش جلد بسیار ضخیم چاپ شده . تمام كتاب (( مبسوط )) شیخ طوسى كه در عصر خود نمونه فقه مشروح و مفصلى بوده شاید از نصف یك جلد از شش جلد جواهر كوچكتر باشد . بعد از صاحب جواهر ، مبانى فقهى جدیدى به وسیله شیخ مرتضى انصارى اعلى الله مقامه پى ریزى شد كه نمونه اش كتاب مكاسب و كتاب طهارت آن مرحوم است . بعد از ایشان در مخیله كسى هم خطور نمى كند كه یك دوره فقه با این شرح و تحقیق تألیف یا تدریس كند .
در این وضع حاضر و بعد از این پیشرفت و تكامل كه در فقه ما مانند سایر علوم دنیا پیدا شده و این پیشرفت معلول مساعى علماء و فقهاء گذشته بوده ، یا باید علماء و فقهاء این زمان جلو رشد و تكامل فقه را بگیرند و مانع ترقى آن گردند و یا باید آن پیشنهاد متین و مترقى را عملى كنند ، رشته هاى تخصصى به وجود بیاورند و مردم هم در تقلید ، تبعیض كنند همان طورى كه در رجوع به طبیب تبعیض مى كنند . [3]