حكم انفال در زمان غیبت امام عصر
المعادن التى لم یكن لما لك خاص تبعا للارض او بالاحیاء . ( حدود تبعیت را ذكر نكرده اند ، بدیهى است كه معادن زیرزمینى كه از حدود تصرفات معمولى در زمین خارج است مانند نفت كه در عمق سه هزار مترى واقع است تابع زمین نیست ) .
در([ وسیله النجاة]( باب انفال ، پس از ذكر مواد بالا مى گوید :
([ الظاهر اباحة جمیع الانفال للشیعة فى زمن الغیبة على وجه یجرى علیها حكم الملك من غیر فرق بین الغنى منهم و الفقیر . نعم ، الاحوط ان لم تكن اقوى اعتبار الفقر فى ارث من لا وارث له . بل الاحوط تقسیمه فى فقراء بلده و احوط من ذلك ان لم یكن اقوى ایصاله الى نائب الغیبة ، كما ان الاقوى حصول الملك لغیر الشیعى ایضا بحیازة ما فى الانفال من العشب و الحشیش و الحطب و غیرها بل و حصول الملك لهم ایضا للموات بسبب الاحیاء كالشیعى] .
اینجا بار دیگر اهمیت مسئله حكومت و ولایت از یك طرف و كوتاهى نظر فقهاء شیعه از طرف دیگر ظاهر مى شود . چگونه ممكن است غیبت امام سبب شود این فلسفه بزرگ معطل بماند و اراضى انفال حكم اموال شخصى و منقول را پیدا كند ؟ !
آیا از اخبار احیاء موات كه مى فرماید : ([ من احیى ارضا مواتا فهى له]( مى توان فهمید كه اراضى موات كه جزء انفال است لااقل در زمان غیبت ملك احیا كننده مى شود ؟ به نظر ما نه ، زیرا اولا این اخبار از رسول اكرم است و ممكن نیست ناظر به خصوص زمان غیبت باشد ، و ثانیا مفاد([ هى له]( بیش از اختصاص و اولویت نمى فهماند ، خصوصا كه در بعضى اخبار احیاء موات وارد شده كه احیاء كننده باید خراج بپردازد ، خراج پرداختن با مالكیت شخصى جور در نمى آید ، و ثالثا بعید نیست كه تصرفات خرید و مالكانه احیا كنندگان اراضى موات یا كسانى كه از زمینهاى محیاة به آنها رسیده است یعنى از قطایع ملوك یا اراضى صلح به آنها رسیده ، تصرفات مالكانه آنها به اجازه امام باشد نه اینكه ملك طلق آنهاست .
در كتاب([ اسلام و مالكیت]( صفحه 158 - 160 فیى ء را با انفال دوتا ذكر مى كند و احیانا در ص 158 فیى ء را با اراضى مفتوحة عنوة یكى ذكر مى كند ، اما به نظر مى رسد كه اشتباه است ، فیى ء جزء انفال است ، دلیل فیى ء آیه 6 از سوره حشر است : و ما افاء الله على رسوله من اهل القرى فلله و للرسول ولذى القربى و الیتامى و المساكین و ابن السبیل كى لا یكون دولة بین الاغنیاء منكم . . . [1]
داستانی از سید ابوالحسن اصفهانی درمورد عدم جواز تحول در حوزه علمیه نجف
در چند سال پیش در زمان زعامت و ریاست مرحوم آیة الله آقا سید ابوالحسن اصفهانى - اعلى الله مقامه - عده معتنابهى از علماء و فضلاء مبرز نجف كه در زمان حاضر بعضى از آنها مرجع تقلیدند جلسه كردند و پس از تبادل نظر اتفاق كردند كه در برنامه دروس طلاب تجدید نظرى نمایند و احتیاجات روز مسلمین را در نظر بگیرند ، مخصوصا مسائلى را كه جزء اصول عقاید مسلمین است جزء برنامه درسى طلاب قرار دهند ، و خلاصه حوزه نجف را از انحصار فقاهت و رساله عملیه نویسى خارج كنند . جریان به اطلاع معظم له رسید . معظم له كه قبلا درس خود را از جریانى كه براى مرحوم آیة الله حائرى پیش آمده بود و از نظایر آن یاد گرفته بودند پیغام دادند كه تا من زنده هستم كسى حق ندارد دست به تركیب این حوزه بزند ، اضافه كردند سهم امام كه به طلاب داده مى شود فقط براى فقه و اصول است نه چیز دیگر . بدیهى است كه عمل ایشان درس آموزنده اى بود براى آن آقایان كه زعماء فعلى حوزه نجف هستند .
با این توضیح معلوم شد كه چرا شخصیتهاى برجسته ما همینكه روى كار مى آیند از انجام منویات خود عاجزند ؟ و با اینكه خون دل مى خورند و اندیشه اصلاح را همواره در دل مى پرورانند در عمل قدرت اجرا ندارند ؟ چرا حوزه هاى علمیه ما از صورت دانشگاه دینى به صورت (( دانشكده فقه )) درآمده ؟ چرا علماء و فضلاء ما همینكه معروف و مشهور شدند اگر معلومات دیگرى غیر از فقه و اصول دارند روى آنها را مى پوشانند و منكر آنها مى شوند ؟ چرا بیكاره و علف هرزه در محیط مقدس روحانى ما زیاد است به طورى كه یك زعیم روحانى مجبور است براى آب دادن یك گل ،
خارها و علف هرزه هاى زیادى را آب بدهد ؟ چرا در محیط روحانى ما سكوت و سكون و تماوت و مرده وشى بر منطق و تحرك و زنده صفتى ترجیح دارد ؟ چرا حریت فكر و عقیده در میان ما كمتر وجود دارد ؟ چرا برنامه تعلیمات طلاب و محصلین علوم دینى مطابق احتیاجات روز تنظیم نمى شود ؟ چرا روحانیون ما به جاى آنكه پیشرو و پیشتاز و هادى قافله اجتماع باشند از دنبال قافله حركت مى كنند ؟ چرا ؟ چرا ؟ چرا ؟ [2]
[1] - نظرى به نظام اقتصادى اسلام ، انفال