شیخ انصارى كه یكى از مبتكرترین فقهاى صد و پنجاه سال اخیر است، از تمام علماى فعلى كمتر استاد دیده، یعنى دوره استاد دیدنش بسیار كم بوده است. طلبهاى بود كه رفت نجف. مختصرى استادهاى نجف را دید. بعد خودش راه افتاد دنبال استادهاى متنوع. رفت مشهد، مدتى در مشهد ماند. خیلى نپسندید. به تهران آمد. تهران هم خیلى نماند، رفت اصفهان. اصفهان كمى بیشتر ماند. آقا سید محمد باقر حجة الاسلام، در این شهر معلم «رجال» بود. در فن «رجال» چیزهایى یاد گرفت. بعد رفت كاشان. سه سال كاشان ماند. نراقیها كاشان بودند. آنجا از همه جا بیشتر ماند. یعنى همه دوره معلم دیدن او اگر حساب كنید به ده سال نمىرسد، در صورتى كه دیگران بیست سال و بیست و پنج سال و سى سال معلم دیدهاند. آقاى بروجردى را اغلب ایراد مىگرفتند كه كم استاد دیده، و از نظر ما حسنش همین بود كه خیلى استاد ندیده بود. ایشان هم كم استاد ندیده بود، ده دوازده سال استادهاى درجه اول دیده بود، هفت هشت سال نجف و سه چهار سال اصفهان استاد دیده بود. ولى نجفیها قبولش نمىكردند، مىگفتند این استاد كم دیده، مثلًا باید سى سال استاد دیده باشد. و به همین دلیل كه كمتر استاد دیده بود، ابتكارش از اغلب آن علما بیشتر بود، یعنى فكر مىكرد. مسائلى كه مطرح كرده مسائلى است كه خودش فكر مىكرد، چون مجال فكر كردن داشت.ملاك، زیاد استاد دیدن نیست در میان علما افرادى كه خیلى استاد دیدهاند، من به اینها هیچ اعتقاد ندارم. به همین دلیل اعتقاد ندارم كه خیلى استاد دیدهاند، همان كه برایشان باعث افتخار است. مثلًا مىگویند فلان كس سى سال به درس مرحوم نائینى رفته یا بیست و پنج سال متوالى درس آقا ضیاء را دیده. عالمى كه سى سال یا بیست و پنج سال عمر یكسره درس این استاد و آن استاد را دیده، او دیگر مجال فكر كردن براى خودش باقى نگذاشته؛ دائماً مىگرفته، تمام نیرویش صرف گرفتن شده، دیگر چیزى نمانده براى آنكه با نیروى خودش به مطلبى برسد.
مغز انسان، درست حالت معده انسان را دارد. معده انسان باید غذا را از بیرون به اندازه بگیرد و با ترشحاتى كه خودش روى غذا مىكند آن را بسازد. و باید معده اینقدر آزادى و جاى خالى داشته باشد كه به آسانى بتواند غذا را زیر و رو كند، اسیدها و شیرههایى را كه باید، ترشح نماید و بسازد. ولى معدهاى كه مرتب بر آن غذا تحمیل مىكنند و تا آنجا كه جا دارد به آن غذا مىدهند، دیگر فراغت، فرصت وامكان برایش پیدا نمىشود كه این غذا را درست حركت بدهد و بسازد. آنوقت مىبینید اعمال گوارشى اختلال پیدا مىكند و عمل جذب هم در رودهها درست انجام نمىگیرد.
مغز انسان هم قطعاً همین جور است. در تعلیم و تربیت باید مجال فكر كردن به دانش آموز داده بشود و او به فكر كردن ترغیب گردد.ما در میان استادهاى خودمان، آن استادهایى را مىدیدیم ابتكار دارند كه زیاد معلم ندیده بودند. شیخ انصارى كه یكى از مبتكرترین فقهاى صد و پنجاه سال اخیر است، از تمام علماى فعلى كمتر استاد دیده، یعنى دوره استاد دیدنش بسیار كم بوده است. طلبهاى بود كه رفت نجف. مختصرى استادهاى نجف را دید. بعد خودش راه افتاد دنبال استادهاى متنوع. رفت مشهد، مدتى در مشهد ماند. خیلى نپسندید. به تهران آمد. تهران هم خیلى نماند، رفت اصفهان. اصفهان كمى بیشتر ماند. آقا سید محمد باقر حجة الاسلام، در این شهر معلم «رجال» بود. در فن «رجال» چیزهایى یاد گرفت. بعد رفت كاشان. سه سال كاشان ماند. نراقیها كاشان بودند. آنجا از همه جا بیشتر ماند. یعنى همه دوره معلم دیدن او اگر حساب كنید به ده سال نمىرسد، در صورتى كه دیگران بیست سال و بیست و پنج سال و سى سال معلم دیدهاند. آقاى بروجردى را اغلب ایراد مىگرفتند كه كم استاد دیده، و از نظر ما حسنش همین بود كه خیلى استاد ندیده بود. ایشان هم كم استاد ندیده بود، ده دوازده سال استادهاى درجه اول دیده بود، هفت هشت سال نجف و سه چهار سال اصفهان استاد دیده بود. ولى نجفیها قبولش نمىكردند، مىگفتند این استاد كم دیده، مثلًا باید سى سال استاد دیده باشد. و به همین دلیل كه كمتر استاد دیده بود، ابتكارش از اغلب آن علما بیشتر بود، یعنى فكر مىكرد. مسائلى كه مطرح كرده مسائلى است كه خودش فكر مىكرد، چون مجال فكر كردن داشت.به هر حال خیال نمىكنم این مسئله جاى تردید باشد كه در آموزش و پرورش، هدف باید رشد فكرى دادن به متعلّم و به جامعه باشد. تعلیم دهنده و مربى هر كه هست (معلم است، استاد است، خطیب است، واعظ است) باید كوشش كند كه [به متعلّم و متربّى] رشد فكرى یعنى قوّه تجزیه و تحلیل بدهد، نه اینكه تمام همّش این باشد كه دائم بیاموزید، فرا گیرید و حفظ كنید. در این صورت چیزى نخواهد شد. تعقل همان فكر كردن است، نیروى فكر كردن خود شخص است كه استنباط بكند، اجتهاد بكند، رد فرع بر اصل بكند.
منبع : مجموعهآثاراستادشهیدمطهرى ج22 ص 528