سخنرانى در جمع مردم در مراسم بزرگداشت استاد شهید مطهرى
سال گذشته هم ما قرار بود در همین جا صحبت كنیم كه باران شدید مانع شد و عنوان صحبتى كه امسال انتخاب شده، شبیه همان چیزهایى بود كه سال گذشته قرار بود در اینجا صحبت كنیم.
بنا است من درباره استاد از جهت ارتباطشان با انقلاب و امام حرف بزنم، یعنى توضیحى كه در این صحبتها مىدهم این است كه استاد شهیدمان چه رابطهاى با انقلاب داشت و چه رابطهاى با امام داشته و چه تأثیرى در انقلاب گذاشته و چه اثرى از امام گرفت؟ اگر بخواهیم بفهمیم كه نقش شهید مطهرى در اصل انقلاب و تداوم انقلاب چه هست، باید اول بفهمیم آن ریشهها و عوامل اصلى انقلاب چه بودند و امروز تداوم انقلاب با چه هست. وقتى كه به این نكته توجه بكنیم مىتوانیم نقش افراد و شخصیتها را در هر مرحلهاى از مراحل انقلاب پیدا بكنیم.
انقلاب اسلامى ایران پیش از آن كه یك انقلاب سیاسى، اجتماعى و اقتصادى باشد، انقلاب فرهنگى و فكرى است. ریشههاى قدرت انقلاب را چه در سازندگیش و چه در دوران تخریب و كوبندگى آن، ما در فرهنگ اسلام و نیروى عقیدتى مردم و معنویات اسلام مىدانیم و امروز هم احساس ما، درك ما، این است آنچه كه پایههاى انقلاب را محكم نگاه مىدارد، باز همینها است.
آنچه كه دارد انقلاب و مردم را تغذیه مىكند و با نشاط و سر حال نگاه مىدارد، این مایه است، یعنى اگر این مایهها را از مردم بگیریم ما مطمئن هستیم كه نمىتوانیم انقلابمان را ادامه بدهیم. در آن صورت انقلاب نخواهد بود و براى این منظور هم وقتى كه تحقیق مىكنیم و دنبال مىكنیم كه عوامل این حالت در میان مردم چه بوده طبعاً بیش از هر چیز به روحانیت مىرسیم. به حوزههاى علمیه مىرسیم و به مسجدها مىرسیم و حسینیهها و خطابهها و البته نه انحصارى، به دانشگاه هم مىرسیم، به بازار هم مىرسیم و جاهاى دیگر هم مىرسیم اما آن بعدى كه در دانشگاه هم پایه انقلاب بود و هنوز هم هست، آن بعد اسلامى و فرهنگ دینیش است نه اینكه ابعاد دیگر هم نبوده، اما آنها این انقلاب را خلق نكرده و آنها این انقلاب را حفظ نمىكنند.
روحیه طرفدارى از محروم منهاى دین هم جزو عواملى بود كه افرادى را با رژیم شاه درگیر كرد اما آنها نبودند كه این انقلاب را پیروز كردند و آنها هم نیستند كه این انقلاب را الان حفظ مىكنند، كسانى هستند كه این بار را دارند، یعنى بار عقیدتى و فكرى اسلامى را به صورت انقلابیش و به شكل خلاق و سازندهاش دارند، یعنى بار عقیدتى و فكرى اسلامى را به صورت انقلابیش و به شكل خلاق و سازندهاش دارند. بنابراین اینها همه ریشه به حوزه علمیه مىدواند؛ البته قبل از حوزههاى علمیه در معارف اسلام كه خیلىها ممكن است غیر از حوزهها یعنى از طرق دیگرى گرفته باشند ولى پایگاه اصلیش آنجا است و مرحوم شهید مطهرى در این رابطه خیلى آسان قابل بررسى و شناخت است كه نقش ایشان را خیلى زود مىتوانیم پیدا كنیم. در رابطه با امام هم قطعات تاریخى مشخصى در كتابهاى مربوط به ایشان آمد كسانى كه اهل مطالعه هستند دیدند و من هم امروز یك اشاراتى مىكنم كه ایشان چه ارتباطى داشت.
به سالهاى اول این قرن برگردیم كه در آن زندگى مىكنیم، یعنى دورانى كه رضاخان پهلوى به سر كار مىآید و درست همان دورهها هم حوزه علمیه قم در شكل جدیدش تأسیس مىشود، شاید كاملًا همراه باشد كه مرحوم حاج شیخ عبدالكریم حائرى حوزه علمیه قم را تشكیل دادند و دستگاه پهلوى هم حكومت خاندان پهلوى ایران را تأسیس مىكند، در یك مقطع تاریخى است.
در همان موقع سیاست خاندان پهلوى كه ملهم بود از استكبار جهانى، این بود كه نگذارد روحانیت در ایران پا بگیرد، یعنى بعد از گذشت مشروطه و مرحوم مدرس و چیزهایى كه اینها دیده بودند و شبیه این در مصر، در عراق، در مغرب (عربى و آفریقا) دیده بودند اینها به این فكر افتادند كه نگذارند روحانیت اسلام پا بگیرد. سیاست مشابهى در تركیه بود، در مغرب بود، در مصر به یك شكل دیگرى بود و در ایران هم با همین شدت و بدتر تعقیب مىشد كه روحانیت پا نگیرد.
از یك طرف روحانیون موجود را تشویق مىكردند كه اینها جذب دولت بشوند و در مراكز قضایى و اینها وارد بشوند و در آنجا خاصیت روحانیتشان را از دست بدهند و از یك طرف هم مانع مىشدند بچهها بیایند طلبه بشوند و اگر طلبه مىشدند سركوبشان مىكردند و آن مبادى معیشت اینها را تنگ مىكردند. روضه خوانها را ممنوع مىكردند. حسینیهها را مىبستند، طلبهها را تحت فشار قرار داده بودند، اجازه لباس، درست كرده بودند، امتحان لازم داشت و چیزهایى از این قبیل كه مىدانید این وضع تا جنگ جهانى دوم ادامه داشته است. البته حوزه علمیه قم هم یك حالت بسیار كوچكى اما با درایت پایهریزى مىشده، یك عده كم و افراد مخلصى بودند و با محافظهكارى و ما مواظب باشیم كه چیزى به دولت نگوئیم و اینها آنجا حفظ مىشد.
در سالهاى بعد از جنگ جهانى دوم و پاشیده شدن دستگاه رضاخان و فرار رضاخان از ایران (شهریور 20) و آمدن محمد رضاى پهلوى، معلوم است كه در فضاى ایران وضع جدیدى پیش مىآید. حكومت ضعیف مىشود بعد از جنگ با آن شرایطى كه در ایران بوده، حكومت مركزى قوى نبوده. شاه تسلطى نداشته و حق دوباره نفس كشیدن براى مردم پیدا شد و عطشى كه براى روضه و روحانى و آخوند و اینها داشتند، باعث شد كه حوزه دوباره شكل بگیرد و رشد پیدا كند.
مرحوم شهید مطهرى درست در این زمان است كه دارد شكل مىگیرد. در بحبوحه این گرفتاریها ایشان یا در مشهد درس مىخواند یا در قم درس مىخواند بچه طلبهاى بوده و اینجا شكل مىگرفته است و جزو كسانى است كه این دوره را خوب دیده و با همه وجودش هم لمس كرده، چون خانوادهشان هم روحانى بوده طبعاً بیشتر مىتوانسته با ابعاد دیگر احساسش هم مسائل را درك كند.
وقتى كه به حوزه مىآید یكى از شانسهاى خوب ایشان و افراد مثل ایشان در آن موقع این بود كه به امام امت برخورد مىكنند. امام آن روزها به صورت یك معلم و مرشد روحى در حوزه علمیه قم نقش داشتند. درس اخلاق امام- تا آنجا كه ما اطلاع داریم البته بنده درس اخلاق امام را درك نكردم. اخبارش را شنیدم و از شاگردان ایشان توصیف شنیدم- كه هفتهاى یك روز در حوزه بوده و مایه خیلى چیزها شده است، یعنى پایههاى این روحانیت را مستحكم كرده.
مرحوم در اظهاراتشان در جلسات خصوصى كه با ایشان داشتیم، مىگفتند كه واقعاً اینطور بود كه ما وقتى امروز درس امام را مىگرفتیم تا هفته بعد حسابى تحت تأثیر آن درس بودیم و این خیلى چیز خوبى است یعنى مثلًا پنجشنبه درس اخلاق مىرفتیم.
ایشان مطالبى مىگفتند و شیوه اخلاق امام هم مثل اخلاق مرسوم حوزهها و درسهاى اخلاقى اینجورى نبوده كه خشك و كلاسیك بخواهد انجام بشود.
ایشان یك مقدار مطلب را باز مىكردند. به ریشه مىرفتند و مسائل اخلاقى را تحلیل مىكردند و عرفان را به اخلاق مخلوط مىكردند و در موقع درس گرفتن انسان را اوج مىدادند، به آدم حالتى مىدادند كه در موقع درس گرفتن خود را در یك عالم دیگر مىدیده است.
شاگردان اینجورى مىگفتند، شهید مطهرى مىگفت درست وضع ما اینطورى بود، ما در این هفته بالا و به آسمان مىرفتیم و این ارتفاع و علّو را حفظ مىكردیم و اگر مثلًا یك روز این درس در هفته آینده دیر مىشد مثل این بود كه آدم معتادى كه به اعتیادش نرسد، این حالت پیدا مىشد، واقعاً احساس كمبودى مىشد. اگر مثلًا اتفاقى مىافتاد كه در هفته بعدى آن درس را نداشتیم، مىدیدیم و این احساس روانى را داشتیم كه یك چیزى كم است. البته ممكن است كسانى هم بودند كه این درسها را نمىفهمیدند یا جذب نمىكردند یا آن اثر لازم را نمىگرفتند.
ما مىدانیم این آفتاب كه مىتابد همه موجودات یك جور نور نمىگیرند، هر كسى و هر موجودى با حالت خاصى نور مىگیرند، اشخاص فرق مىكنند از كسانى كه این درس را خوب گرفتند، عدهاى از آنها را ما مىشناسیم منجمله كه حالا اسم مىبریم، شهید مطهرى است كه موضوع بحث ماست ...اینها به شدت از این درسها و این جلسات اخلاق استفاده كردند. این یك مسأله بوده است. مسأله دیگرى كه در برخورد با امام اینها بهره بردند، فلسفه است. فلسفه هم خواندش دو گونه است. یك نوع خواندنش همین است كه آدم با كتاب و استدلالهاى عقلى سرو كار دارد. منطقاً وقتى كه درس گفته مىشود مىفهمد و یك نوع دیگر هم هست كه وقتى آدم مىخواند واقعاً به جهان مىرسد، چون علم فلسفه وسیلهاى است براى شناخت جهان و شناخت واقعیت و كسانى كه بتوانند از بحثهاى فلسفى، دنیا را لمس كند و جهان را بشناسند و معرفت پیدا كنند، فلسفه با وجودشان عجین مىشود و درسهاى امام این جورى بوده و اینها از این درسها این طورى استفاده كردند. فقه و اصول امام هم این طورى بود.
ما اینها را درك كردیم. ما نه درس فلسفه امام رفتیم و نه درس اخلاق امام، آنچه كه ما به امام رسیدیم از سالهاى بعد از 30 است كه ما درس فقه و اصول ایشان را مىدیدیم، درس اخلاق ایشان را ما در ضمن بحثها چیزهایى را مىفهمیدیم یا در جلسات خصوصى و در برخوردهاى معاشرتى كه آنها هم آثار خاصى دارد، منتها آن بحثهاى اخلاقشان طور دیگرى بوده است.
از لحاظ فهم پایهها و معارف اسلام باز همین درسهاى فقه و اصول است كه استادى مثل امام خیلى مىتواند سازنده باشد. آنچه بنده با زندگى خودم مىفهمم و الان برادران و آقایان علما را من مىشناسم و با هم در درس امام بودیم و در جلسه هستند، درس امام بهترین شاگردهاى درسخوان جوان حوزه را در خود داشت، در آن دورهاى كه ما بودیم، دوره قبل از ما طبعاً مخلصترها بودند كه آن موقع حوزه فشرده بوده و در خود حوزه آنهایى كه مانده بودند مخلص بوده و افرادش از نوادر بودند.
در زمان ما حوزه مشكل آنطورى نداشت كه در حوزه بودن احتیاج به تحمل این مشكلات داشته باشد. ما دیدیم درسهاى امام براى آشنا كردن طلبه به اسلام و درك اسلام بسیار مفید و سازنده بود. خیلى براى ما خوب بود و لذا طلبههایى كه واقعاً مىخواستند درس بخوانند و غیر از درس چیزى نمىخواستند دور و بر امام جمع مىشدند، بهترین حوزههاى درس بود.
پیشرفت خیلى خوبى بود، هر روزى كه بر آدم مىگذشت مىدید یك قدم به جلو برداشته و در وجودش این را احساس مىكردیم، مرحوم مطهرى از یك چنین موهبتهایى استفاده كرد.
دوره رضاخان كه تمام مىشود و براى حوزه علمیه قم هم فضاى بازى پیدا مىشود، طلبهها از سراسر ایران فشار مىآورند، دیگر زمانى است كه مرحوم آقا شیخ عبدالكریم رفته و دوره بىسرپرست واحد بودن حوزه هم گذشت، چون یك دورهاى هم بود كه سه نفر از علما اداره مىكردند. مرحوم آیتالله خوانسارى، آیتالله صدر و آیتالله حجت بودند كه حوزه را اداره مىكردند كه بعد آیتالله بروجردى در سال 23 به حوزه آمدند و حوزه از آن موقع حركت وسیع پیدا كرد.
پایههاى انقلاب اسلامى اینجاست كه ریخته مىشود، یعنى علىرغم تمایل آمریكا، علىرغم تمایل استكبار جهانى، حوزه علمیه قم بعد از شهریور 20 به سرعت بنا كرد به باز شدن. بنده خودم تجربیات خودم را مىگویم. آن موقع در روستاهایى بودم كه هنوز ماشین ندیده بودیم مثلًا در 10 فرسخى شهر كه براى اولین بار من مىخواستم به قم بیایم 7 فرسخ راه آمدیم تا به جاده شوسه رسیدیم و دو روز در جاده ماندیم تا یك ماشین بارى رسید ما را سوار كرد، آن منطقه آن طورى بود. ما آنجا سروصداى حوزه را بعد از آمدن آیتالله العظمى بروجردى شنیدیم. یعنى حوزه آن چنان موج درست كرده كه در روستایى مثل روستاى ما كه اصلًا هیچ خبرى نبود و با هیچ جاى دنیا رابطه نداشتیم، آن قدر موج قوى بود كه ما آنجا شنیدیم و مثلًا یك درویش به آنجا آمده بود كه اصلًا هم درویش بود و هم اسمش درویش بود و كارش هم مداحى و اینها بود از این طرفها به آنجا آمده بود تا در محرم روضه خوانى كند. یك قدرى از اوصاف قم و آیتالله بروجردى و اینها را گفته بود و ما تحت تأثیر تبلیغات ایشان تصمیم گرفتیم بیائیم قم و درس بخوانیم. این لابد روستاها و جاهاى دیگر هم بوده چون دیگر بدتر از آنجا و دور افتادهتر از آنجا در آن موقع نمىتوانستیم پیدا كنیم.
در آن شرایط موج عظیمى كه حوزه را گرفت و ایران را گرفت و افرادى را از سراسر كشور جذب كرد، مثلًا ما پنج، شش سال بعد از اوج حوزه رسیدیم مثلًا من سال 27 كه به حوزه رسیدم وقتى كه به حوزه آمدم موقعى بود كه دیگر حوزه كارهاى سیاسى خودش را هم شروع كرده بود، یعنى مرحله تثبیت حوزه گذشته بود و كارهاى جدید در آن موقع شروع شده بود. پس مرحوم مطهرى در برخورد با امام آن سالها تا حدود سال 30 كه از این درسها استفاده مىكرده، بهترین نتیجهها را گرفته است.
در حوزه افرادى مثل مرحوم مطهرى آن موقع خلاق بودند نه اینكه بخواهند از محیط حوزه استفاده كنند، یعنى شخصیتهاى نادرى در میان طلبهاى جوان فاضل بودند كه آیتاللهالعظمى منتظرى و آیتالله مطهرى و امثال اینها جزو نوادرى بودند كه اینها خودشان جوساز بودند و محیط خوب درست مىكردند.
ما وقتى كه به حوزه آمدیم خیلى زود این قلههاى مشخص حوزه علمیه به چشم ما خورد. یك طلبه روستایى وقتى كه وارد حوزه مىشد و چند ماهى مىماند و چشمش به شخصیتهاى حوزه مىخورد، طبعاً آن نقاط مشخص و خیلى روشن حوزه را مىدید. ما مثلًا اول جاذبه آیتالله بروجردى ما را مىآورد، اینجا كه مىآمدیم یك چیزهاى دیگرى بود اما خیلى زود به افرادى مثل مرحوم مطهرى برخورد كردیم، اینها چهرههاى جالبى بودند.
ایشان یك حجرهاى در گوشه مدرسه فیضیه داشت. اصلًا آنجا براى ما یك جاى زیبایى بود، چون مىدیدیم یك مركزى بود و طلبههاى فاضل مىآمدند و همین آقاى منتظرى را وقتى از دور مىدیدیم، خوشحال مىشدیم كه ایشان را دیدیم و آنجا مركزى بود كه ما هر سئوالى به ذهنمان مىرسید، آنجا باید حل مىشد. مدتها مىماندیم كه اینها بیرون بیایند و بروند و ما از آنها سئوال كنیم.
در همین موقع است كه علامه طباطبائى هم به حوزه مىآیند، گویا ایشان سال 26 آمدند من كه رفتم آنجا این شخصیتها را ما نمىشناختیم، خیلى زود آشنا شدیم، ایشان تازه آمده بودند و یك موج جدیدى در حوزه ایجاد كرده بودند و آقاى مطهرى و اینها هم جاذبه خوبى براى او داشتند و ایشان هم براى آقاى مطهرى و اینها جاذبه خوبى داشت.
یك محفلى هم درست كرده بودند و بحث فلسفه تطبیقى مىكردند كه همین [كتاب] اصول فلسفه و روش رئالیسم موجود محصول آن جلسه است. البته باز بنده هم به آن جلسه نرسیدم یعنى من در سطح آن جلسه نبودم و آن موقع آن مسائل را نمىفهمیدم، بعداً آشنا شدیم. جلسه آنها را مىدانستیم و یكى از چیزهایى كه براى ما خیلى امید بخش بود، ما طلبهها منتظر بودیم كه محصول آن جلسه به یك نوعى به طلبهها منتقل بشود، تازه با مسائلى از این قبیل آشنا شده بودیم و براى ما جاذبه داشت. آقاى مطهرى و دوستان ایشان در آن جلسه پایه فكرى محكمى به فلسفه دادند و فلسفه تطبیقى با فلسفه شرق و غرب و فلسفه اسلامى را با این دید مطالعه مىكردند.
آن روزها كسانى كه آشنا باشند و مىدانند كه افكار دكتر تقى ارانى كه از تئوریسینهاى قوى حزب توده بوده و تا امروز هم تودهایها و كمونیستهاى ایران هر چه دارند هنوز از همان است، افكار او در آن محافل روشنفكرى تكان وحشتناكى به جوانها داده بود. با آن اصطلاحات خاصش و جاذبهاى كه درست كرده بود، بسیارى از مسائل را زیر سئوال برده بودند و مشكل فكرى درست كرده بودند كه این اصول فلسفه، جوابگوى نیازهاى آن زمان بود و آن جلسه هم آن مشكلات را حل كرد و هم براى آینده تفكر طلبهها پایهاى شد.
در آن دهه كه مرحوم مطهرى از امام و شخصیتهاى دیگرى مثل آیتالله میرزامهدى اصفهانى كه معلم اخلاق عجیبى بود، یك شب در مدرسه فیضیه صحبت كرد و اخلاق گفت ما خیلى جوان بودیم كه بتوانیم بفهمیم، اما این قدر یادم هست كه در آن جلسه، طلبهها همهاش گریه مىكردند. همه نگاه مىكردند و اشك مىریختند، چون همه را تحت تأثیر قرار داده بود. خودشان هم مثل اینكه گریه مىكرد و نمىدانم كه چگونه بود، همه را تحت تأثیر قرار داده بود.
آقاى مطهرى مجذوب او شده بود و از اخلاق ایشان هم خیلى استفاده كرده بود، یك معجونى شده بود كه از همه عوامل سازنده آن دوره استفاده مىكرد و اثرش را هم در حوزه به طلبهها منعكس مىكرد.
سالهاى دهه 30 شروع مىشود، البته یك پنج سالى بود كه حوزه خیلى سیاسى هم شد، فدائیان اسلام در آنجا ظهور كردند و مرحوم آیتالله كاشانى ظهورشان یك اوجى به حوزه و طلبه داد. خود مرحوم آیتالله خوانسارى و آيتالله صدر افكارشان براى طلبهها سازنده بود و افرادى مثل آقاى مطهرى خيلى به اين مسائل كمك مىكردند و حوزه در آستانه سیاسى شدن قرار گرفته بود كه دوران جبهه ملى و سقوط جبهه ملى و بعد احساس خطرى كه آيتالله بروجردى براى حوزه كرده بودند، حوزه اینجا باز بیشتر جنبه تحصیلى پیدا كرد.
با این مشخصاتى كه عرض مىكنم یك عدهاى در آن دوره سخت، تربیت شده بودند، در آن ده ساله نسبتاً افراد مخلصى جذب شده بودند، پایههاى خوبى در حوزه ریخته شده بود، شخصیتهاى فضلى و علمى پیدا شده بود و حالا دیگر موقع این رسیده بود كه این حوزه، ایران را تغذیه كند و واقعاً این ده سال از 30، 32 دیگر بیشتر و بعد هم كه آرامشى از یك جهت بود كه آن نهضت ملى مردم هم شكست خورده بود.
حوزه درس مىخواند و با مردم رابطه داشت، مردم هم از یك جهت سرخورده شده بودند، حوزه نقش عجیبى داشت. این ده سال هم در خود حوزه، دوره سازنده بسیار خوبى بود؛ هم در قم و در حوزه شهرستانهاى دیگر و هم در بیرون. مرحوم مطهرى از این دوره تبدیل شده بود به یكى از نورافكنهاى قوى حوزه و به مراكز فرهنگى، سیاسى، اجتماعى كشور و مخصوصاً تهران مىتابید، شرایط زندگى ایشان كه وضع مالیشان خوب نبود و ازدواج هم كرده بودند و همین مشكلاتى كه عرض مىكنم، پيش آمده بود كه آن موقع مديريت حوزه قم با مسائل سیاسى خيلى جدى برخورد نكرد (البته شايد با ديد پير مردترها كار درست بوده، من نمىدانم) از یك جهت ما مىفهمیم كه آن سیاست آیتالله بروجردى بسیار خوب بوده كه در این ده سال بعدى حوزه را تحكیم كردند. شاید اگر آن موقع خیلى جدى برخورد مىكردیم، آمریكا حوزه علمیه را متلاشى مىكرد و آن موقع شاید متلاشى كردن آسانتر بود تا زمانى كه تصمیم گرفتند- از سال 42 به بعد- كه نمىشد دیگر متلاشى كند. به هر حال آن دوره بعضىها هم سر خورده شدند، شاید مرحوم شهید مطهرى هم فشار مالى و هم فشار روحى كه همه اهدافشان را آنجا نمىدیدند و هم تقاضاى شدیدى كه براى محافل روشنفكرى كه در تهران پیدا شده، نیازى كه احساس مىشد بیاید اینها را تغذیه بكند، مجموعه اینها باعث شد كه ایشان به تهران آمدند و در این دوره ده ساله حوزه علمیه رشدش را در قم مىكرد و شخصیتهایى مثل مرحوم مطهرى هم در خارج از حوزه علمیه میان مردم، در میان دانشگاهىها، در میان اقشار مختلف مردم، افكار اسلامى را با تناسب زمان و با زبان روز اندوختههایشان را به مردم منتقل مىكردند.
این انقلاب این قدر پرطاقت است در برابر هجومهایى كه مىشود به خاطر این ریشههایى است كه در این مدت پیدا كرده، این همه نیرو ساخت، این همه نیرو را به شهرستانها، به مساجد، به مدرسهها منتقل كرد، از مساجد به نقاط مختلف كشور، اینها هر یكشان براى حمایت اسلام با اختلافاتى كه داشتند، ممكن بود در مسائل فرعى با هم اختلاف داشته باشند اما در مشتركاتشان كه خیلى فراوان است، اشكالى نداشتند. اینها هر یكشان یك استوانه عظیم هستند كه با این استوانهها ما مىتوانیم این طور با ثبات باشیم ممكن است الان در یك گوشهاى یك روحانى ببینیم كه این روحانى از بعضى جهات، فكرش با بعضىهاى دیگر نخواند، اما در هفتاد، هشتاد در صد مطالب با هم شریكند همان روحانى به هیچ وجه حاضر نیست به این انقلاب ضربه بخورد، اسلام ضربه بخورد، شاه برگردد، كمونیسم و لیبرالیسم بیاید توى این مملكت و التقاطى بیاید توى مملكت در این مسائل طولى با هم مشتركند، در یك مسائلى ممكن است با هم اختلاف داشته باشند.
این سرمایه عظیم مال همان دوره است چندین هزار طلبه فاضل مخلص متدین در این چند سال تربیت شدند و آن ده سال بین 30 تا 41 كه نهضت جدید امام شروع مىشود، واقعاً حوزه فعال بود، خیلى درس مىخواندند طلبهها درسهاى فراوان مىخواندند درسهاى متون كلاسیكمان بود، اخلاق بود، تفسیر و نهجالبلاغه بود، مطالعات متفرقه بود، فلسفه بود درایت و روایت هر چه كه لازم داشتیم براى افكارمان آنجا بود.
افرادى مثل شهید مطهرىها هم پلهاى بسیار خوبى بودند براى حوزه كه افكار حوزه را به دانشگاهها منتقل كنند و نیازهاى دانشگاهها و محافل روشنفكرى را به حوزه برگردانند كه اینها همه شانسهایى است كه در آن مقطع تاریخى پیش آمده كه باید از توفیقات بزرگ الهى حساب كرد و ما مىبینیم كه در این مقاطع جاى پاى مطهرى به عنوان یك نقطه اساسى به چشم مىخورد.
آن هم در مرحله سازندگى حوزه، در مرحله استفاده از استاد، شما خیال مىكنید افرادى مثل مطهرىها، و آقاى منتظرى دور امام نبودند. امام این اندوختههایشان را بایستى چگونه منتقل بكنند. اینها بودند كه امام قوت به آنها مىداد تا افكارشان را بگویند و منسجم كنند و به طلبهها منتقل كنند و با شاگردانى مثل اینها نشاط كار كردن علمى بیشتر پیدا كنند و طلبهها هم كه اینها را مىدیدند و یك چنین الگوئى جلوى چشمشان بود، نشاط پیدا مىكردند كه درس بخوانند مثل اینها بشوند.
مراكز دیگر كه براى این انقلاب لازم بود یكى بازار بود و یكى دانشگاهها و مراكز روشنفكرى بود. پس ما در دورانهاى تا سال 41 از لحاظ حوزه و روحانیت و افكار اسلامى مرحوم مطهرى را همیشه در این صحنه مىبینیم، در هر مقطعى براساس آن نیاز مقطع.
روحانیت كه تنها نمىتواند انقلاب كند، باید مردم باشند، این مردم هم یا طبقه تحصیل كرده و روشن فكر بودند یا بازارىهایى كه یك نوع تشكلى داشتند و در تهران بودند و توده مردم كه مسلمان بودند و نیاز تبلیغى داشتند كه بایستى از این طریق روشن مىشد، دانشگاهىهاى اسلامى مىدانند كه حضور مطهرى در دانشگاه چه معنایى داشته و چه مقدار جوابگوى مشكلات فكرى آنها بوده و چه قدر ارزش داشته براى شكستن ابهاماتى كه غربىها و شرقىها در محیط تحصیلات جدید ما فراهم مىكردند.
آقایان نوشتههاى شبه انگیز آن زمان را بخوانید، مىبینید روشنفكرى، آزادى، مساوات حقوق زن، بردهدارى، پیشرفت با جنگ و امثال اینها كه اسلام را متهم مىكردند، در همه جا این مسائل و هجوم این تبلیغات مسموم بود و اسلام با شمشیر پیش رفته، اسلام مساوات را رعایت نكرده، زن در اسلام حقوقش چه طور است، و امثال این حرفها، كتابهاى آن زمان تیپ مسائل اینهاست. اعلامیه حقوق بشر مطرح مىشد و به اسلام مىتاختند. این یك مشكل بود كه جوانهاى ما را منحرف مىكرد، یكى هم تیپ كارهاى كمونیستى بود كه همه اینها را به صورت دیگرى مطرح مىكردند و هم اصل فلسفه ما دیگرى را مىآوردند و همه معنویات را زیر سئوال مىآوردند.
در حوزه قم به هر دو بخش پرداخته مىشده است. بحثهاى آیتالله طباطبائى را در تفسیر ببینید، این بحثها مال این دوره است. آن تیترهاى اجتماعى كه در كتابهاى ایشان هست و در آن نوشتهها هست، جلسه تفسیر ایشان این مسائل را توضیح مىداد. طلبهها توى درس یاد مىگرفتند و در تفسیر هم منتقل مىشد، همینها را طلبهها به مردم توى شهرستانها و در مراكز دیگر منتقل مىكردند، آیتالله مطهرى هم اینها و هم مسائل فلسفى را در مركز روشنفكرى و دانشگاهى به خوبى پاسخ مىگفت. جلساتى كه در تهران داشتند و محدودیتهایى كه بود و محاضرات و میزگردها و بحثهایى كه در محیط دانشگاهى بود، كاملًا حلال مشكلات و احیا كننده افكار بود.
در زمان ملى شدن صنعت نفت یادتان هست كه مركز مهم بسیج مردمى بازار بود، در 30 تیر اگر بازار را از مردم مىگرفتیم، چیزى نبود و در 28 مرداد اگر بازار آمده بود به كمك دولت، آن روز كودتا را نمىتوانستند بكنند و بسیج مردم هم همیشه از جنوب شهر شروع مىشود، نهضت روحانیت كه شروع شده، در اولین نهضت در طرحى كه براى انجمنهاى ولایتى و ایالتى آوردند با بسیج مردم در بازار و در توده مردم مبارزه آغاز شد.
حوزه همه جا بود، قوى بود، حركت آورد و مردم را بسیج كرد، دولت را شكست داد و این روحیه باعث شد كه ما عمیقتر وارد مبارزه بشویم كه مبارزه با شاه را آغاز كردیم. او رفت در سنگر ترقی خواهى و تظاهر به كارهاى مترقیانه، اصول انقلاب به اصطلاح سفید و غیره، ولى روحانیت با نفوذى كه داشت، امام با نفوذ عمیقى كه در حوزهها و طلبهها را داشتند، توانستند این پرده را پاره كنند و حركت انقلاب را با آن وسعت آغاز كنند، ما اینجا نقش شهید مطهرى را بسیار قوى مىبینیم. این از زمانهایى است كه ایشان بسیار به قم مىآمد. یعنى وقتى كه سال 41 این مبارزه آغاز شد، آقاى مطهرى تازه جان گرفته بود یعنى آن دو عاملى كه ایشان را از قم رانده بود یكى بىپولى بود، یكى هم خمودى كه آنجا مىدید. این دفعه این جهت جبران شد و ایشان تماسهایشان را با قم خیلى زیاد كردند.
پل محكمى شده بودند بین رهبرى و مردم و بازار تهران و دانشگاهها كه با شهید بهشتى و دوستان دیگرشان گروهى بودند كه این گروه به عنوان واسطه رهبرى اداره مىكردند و با صحبت براى مردم افكار امام را به هیأتهاى مؤتلفهاى كه در بازار تشكیل شده بود منتقل مىكردند و كارگران مبارز و طلبهها هم كه نیروى اصلى محركه بودند، آنها هم باز عده زیادشان با امام ارتباط داشتند و عدهاى هم باز از طریق این آقایان تجهیز مىشدند، اینجا هم مىبینیم حضور آقاى مطهرى به عنوان یكى از چهرههاى بسیار معتبر كه سه جنبه داشت مثل تیر سه شعبهاى كه در سه جهت به قلب دشمن از بازار، از دانشگاه و از حوزه وارد شود و نیرو هم از امام مىگرفت، قدرت را به این سه مركز مردمى منتقل مىكرد.
دشمن هم از همان روز اول ایشان را شناخت و ایشان جزو بازداشت شدگان اصلى آن جریان 15 خرداد بودند. بنده آن موقع سرباز بودم و آن دو ماه شور و هیجان 15 خرداد در جامعه نبودم، ایشان در مسجد هدایت سخنرانى مىكرد، آن موقع آن حدیث" من رأى سلطاناً جابرا" را ایشان عنوان سخنرانىهایشان قرار داده بود و به آن نقطه اصلى حكومت حمله كرده بود، البته امام بعد از قضیه مدرسه فیضیه در آن اعلامیه شاه پرستى یعنى چه؟ یعنى غارتگرى و فلان، امام با قاطعیت و صراحت افشاگرى مىكردند، اینكه این بحث منتقل بشود و در بحثهاى منبرى و تجزیه و تحلیل بشود و خط فكرى را با بحثها روشن بكنیم، آنجا یكى از مراكز مهمى بود كه مرحوم مطهرى هدایت مىكرد كه پرونده ایشان اصلًا همین بود كه چرا این مسأله را به این شكل مطرح كردید.
البته آن دوره زندانشان به خاطر شرایطى كه وجود داشت نمىتوانست طولانى باشد و پس از مدتى آزاد شدند و از این به بعد دیگر ارتباطمان با ایشان خیلى زیاد بود، البته من به دليل اينكه مسئول انتشار مكتب تشيع بودم باز از سال 36 رابطه داشتم اما اينجا ديگر جنبههاى سیاسى و مبارزاتى به آن اضافه شده بود. من شهادت مىدهم كه این شهید بزرگوار آن دوره غیبت امام وقتى كه ایشان در زندان بودند یا تحت نظر بودند و یا وقتى تبعید بودند، در تمام این دوره، مرحوم مطهرى كارگشا و راهگشاى بسیارى از مشكلات مبارزه بود كه حضور ایشان، این اهمیت را داشت.
مسأله مهمترى كه اینجا آن بحث اصلى من را تشكیل مىدهد این است كه حفظ كردن مسیر فكرى انقلاب بود. دوره بسیار مشكلى شد، وقتى كه امام در میان ما نبودند و فشار دستگاه هم زیاد شد و هجومهاى فراوانى به انقلاب شده بود و كار مىبایست مخفى مىشد، در این چنین شرایطى موقع بروز افكار انحرافى و التقاطى است. این موقع احتیاجى به لنگرگاههایى داشت كه اینجا بتوانند تعادل فكرى جامعه را حفظ كنند، كتابهاى مطهرى و سخنرانیهاى مطهرى و این نوارهایى كه پس از چند سال، هنوز حیات به تبلیغات ما مىدهد اینها اكثراً مال این دورانهاست و زحماتى كه ایشان مىكشید و به طرق مختلف به جامعه منتقل مىكرد و بسیارى از طلبههاى جوان را با افكارش تغذیه مىكرد.
آن دوره را ما با این حالت پشت سر مىگذاریم و مىرسیم به سالهاى 50 به بعد، سالهاى 50 وقتى كه فشار رژیم زیاد شد و مبارزه شكلى مسلحانه به خودش گرفت و ارتباط علنى در مبارزه قدرى مشكل شده بود و نفوذ افكار التقاطى بیشتر تهدید مىكرد، مسیر مبارزه را آن موقع دیگر مرحوم مطهرى و امثال ایشان هم حضورشان مهمتر مىشود. یكى از كارهاى بسیار بسیار مهم مرحوم مطهرى را و كسانى را كه با ایشان هم فكر و همراه بودند این بدانیم كه در آن مقطع، حساب اسلام را از حساب افكار انحرافى جدا كردند. این بسیار مهم و سرنوشت ساز است.
ما وقتى كه سال 53 با ارتداد بخشى از منافقین و توسعه فكر ماركسیستى در میان عدهاى از جوانان مبارز مواجه شدیم و مخصوصاً در زندانها این بلا شدید شد و تفرقهاى پیش آمد در میان صفوف انقلابیون، آن موقع كار بسیار مشكل شده بود هم در زندان و هم در بیرون و اینجا استوانههایى مثل مرحوم مطهرى بسیار كارساز بودند و دشمن هم اینها را خطر مىدید. اگر یادتان باشد سالهاى آخر پیروزى از مراكز فراوانى، مرحوم مطهرى مىخواستند زیر سئوال ببرند براى اینكه این فكر را، این رویه را، منكوب كنند تا افكار انحرافى را بتوانند حاكم كنند، الحمدلله تا امروز كه ایشان حالا نیست و كتابهایشان و خونش و اسمش دارد آن وظیفه را انجام مىدهد، این مسأله مهم است كه حفاظت محتواى انقلاب و توضیح اسلام و توضیح انقلاب، وظیفه بسیار سنگینى را به عهده كسانى كه مسئولیت این كار را دارند، مىگذارد.
امام محور عظیمى هستند كه كلماتشان براى مردم چاره ساز و راهساز است.
اما امام تنها كه نمىتوانند باید افراد دیگرى هم كمك كنند و در بحثها و تحلیلها و در برخوردها و در آنجایى كه بحثهاى محفلى، درگیریهاى توضیح گران بیشتر لازم است. این نوشتههاى مطهرى این مسئولیت عظیم را از دوش بسیارى از ماها برداشته و كار را سبك كرده است.
بعد از پیروزى انقلاب و همان روزهاى اواخر و اوج مبارزه، مطهرى بیشتر توجه داشت كه نگذارد قضایا كج بشود، بیشتر توجهاش این بود، در شوراى انقلاب كه ما با هم همكارى مىكردیم و در برخوردهایى كه با گروهها و گروهكها داشتیم، ایشان بیش از دیگران حساسیت نشان مىداد. البته همه علاقمند بودند ولى ایشان در این مورد یك برجستگى دیگرى داشت و حساسیت نشان مىداد كه مبادا یك خشت كجى ما بگذاریم و پایه كجى را درست بكنیم كه بعداً این زاویه اوضاعش خراب شود و بىجهت نبود كه ایشان اولین شهید از میان ما بود، اینكه اول سراغ ایشان رفتند، خوب! شما مىدانید كه ایشان طبعاً یك آدم هیجانى، پرخاشگر، غوغا آفرینى نبود، آرام و متین و شمرده، شمرده حركت مىكرد و این نوع آدمها دیرتر دم پر مىآیند و دیرتر مورد توجه دشمن باید قرار بگیرند، اما دشمنان ایشان را شناخته بودند و عمق كارشان هم روشن شده بود، وقتى كه تصمیم گرفتند كه حركت انقلاب را بىمحتوا بكنند، اولین كسى را كه باید مىزدند ایشان بود و اولین خاكریزى كه به اصطلاح بایست فتح مىشد ایشان بود و اولین دیوارى كه از اسلام بایست شكسته مىشد از نظر آنها، ایشان بود كه آنها محاسبات دیگرى داشتند. و شهادت آقاى مطهرى روى این حركت نفاق و شرك و كفر و الحاد و همكارى شرق و غرب و استكبار جهانى صورت گرفت، به طور كلى شاید همهشان خوشحال شدند از این جنایتى كه رخ داد در مورد ترور ایشان.
اولًا در فكر افتاده بودند شخصیت ایشان را ترور بكنند، شاید اگر مىشد براى آنها این مهمتر بود، یعنى یكى از كارهایى كه همیشه استكبار داشته، در زمان حضرت على (ع) هم داشته- شاید همیشه بوده، از زمان حضرت موسى (ع) و حضرت عیسى (ع)، آدم مىبیند این جورى بوده- اولین چیزى كه به نظرشان مىرسد این است كه شخصیتهاى این جور آدمها را بشكنند كه افكارشان و نوشتههایشان و سخنرانیهایشان هم بعداً بىاثر بشود.
اگر مىتوانستند آقاى مطهرى را بدنام مىكردند و به عنوان یك چهره غیر انقلابى و ناخالص معرفى مىكردند، دیگر این نوشتهها را و این گفتهها و این اسمها، اینها امروز نمىتوانست آثار خودش را داشته باشد و اول اینها این جورى حركت كردند. آن موقعهاى پیش از انقلاب یك جورى مىخواستند ایشان را غیر انقلابى معرفى كنند، بعد هم یك حركتهایى شروع شد، خبرهایى كه به ما رسید و بعد هم مستند شد، این بود كه در محافل چپ و در محافل التقاطى یك گروه تصمیم گرفته بودند كه به شكلى آقاى مطهرى را بدنام كنند، حالا با شیوههاى بسیار ناجوانمردانه و غیر اخلاقى و غیر انسانى و غیر اسلامى، فكر كرده بودند مثلًا با یك تهمتى، با یك شكلى ایشان را بدنام كنند- آن موقع هم كه امكانات تبلیغاتى دشمن خیلى زیاد بود دیگر- و ایشان را از چشم مردم و از چشم امام و از چشم روحانیت بیندازند كه كار بسیار مشكل بود، چون ایشان آن قدر ریشهدار بود كه این كار خیلى نیرو مىخواست.
منتها پیش از اینكه آن كارشان به ثمر برسد، موفق شدند ایشان را از میان ما ببرند، ترور شخص بكنند. اثرش هم این شد كه خون مطهرى باعث شد تمام آثار مطهرى رنگ خون و انقلاب گرفت و همه قرمز شد و حرف حرفِ اظهاراتش و نوشتههایش و حتى خواندنش با آن صداى غیر خوش براى مردم یك حالت بسیار مطلوبى را درست كرده بود. اصلًا وجود مطهرى شد یكپارچه انقلاب، آن خون ریخت به سراسر آثار مطهرى، مطهرى را این طورى كرد كه البته این خاصیت شهادت شخصیتهاى بزرگ است و اینكه ارزش دارد هر شخصیت بزرگى، هر اهل قلمى، هر گویندهاى با مرگ عادى از دنیا نرود، یعنى بهترین چیز براى اشخاصى كه چهره دارند در جامعه و كار دارند در جامعه و آثار دارند این است كه پایان زندگىشان با خون و با مبارزه و با شهادت ختم بشود كه به سراسر زندگىشان معنا بدهد.
مطهرى از این جهت گرچه زود بود، ما لااقل ده- پانزده سال ایشان را در میان خودمان لازم داشتیم تا انقلاب تحكیم بشود، اما باز به خاطر آثار فراوانش این اثر را داشت و ملت ما را بیدار كرد، جامعه ما را بیدار كرد و آن كارهایى كه خود ایشان مىخواست بكند، خونش كرد و كتابهایش و گفتههایش دارد مىكند.
بنابراین تیتر صحبت من كه این بود: «استاد، امام و انقلاب»، در یك حد محدودى كه در یك سخنرانى بشود گنجاند، من با فشردگى و مختصر عرض كردم: ایشان استوانه انقلاب بود، شاگر بسیار فهمیده و آینه بسیار خوبى براى انتقال افكار امام بود، واسطه خوبى براى انتقال اسلام به مردم بود و امروز هم خونش و آثارش تركیب بسیار مقدسى است براى تداوم انقلاب و خداوند از این همه بركاتى كه از طریق ایشان به این جامعه رسیده، روح بزرگش را برخوردار بفرماید و به خانوادهاش و دوستانش و كسانى كه در شهادت ایشان اشك فراون ریختند و غصه خوردند، اجر و صبر عنایت بكند و به ماها هم توفیق بدهد كه بتوانیم راه ایشان را ادامه بدهیم و قلمى كه از دست ایشان افتاده برداریم و به جاى ایشان بنویسیم و انشاءالله در سایه امام امت روزى به پیروزى كامل برسیم. و خداوند سایه بزرگ این امام عزیز را بر سر ما مستدام بدارد.[1] ...
[1] . مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> مجموعه سخنرانىهاى آیت الله هاشمى رفسنجانى، ج3، ص: 73 تا ص: 89