خبر شهادت آقاى مطهرى، كوتاه بود. حدود ساعت 10 شب]11 اردیبهشت 1358 [، در پایان جلسه شورا- كه در منزل آقاى دكتر] یدالله [سحابى در خیابان فخرآباد تشكیل شده بود، وقتى آیت الله مطهرى در حال سوار شدن به ماشین بودند، شخصى نزدیك مىشود و گلولهاى به سر ایشان شلیك مىكند و مىگریزد. كمى بعد آقاى مطهرى غرق در خون به شهادت مىرسد. این خبر مرا بسیار متاسف كرد؛ ایشان و من سالها بود كه با هم بودیم و به یكدیگر علاقه داشتیم.
در آن روزها، علىرغم احتمالاتى كه در مورد ترور اعضاى شوراى انقلاب و دولت موقت- به خصوص بعد از ترور شهید قرهنى- داده مىشد، تصور اینكه ایشان با توجه به آن سابقه علمى و فرهنگى، مورد تهدید باشند، خیلى دور از ذهن ما بود و دلیل اینكه این متفكر و فیلسوف اسلامى مورد سوء قصد قرار گرفته، برایمان در پرده ابهام بود. تحلیل ما این بود كه آنها استوانههاى فكرى و اعتقادى مردم را نشانه گرفتهاند، تا از این ناحیه به انقلاب ضربه بزنند.[1]
شهادت آقاى مطهرى براى ما سنگین بود. امام در پیامى اعلام كردند: من فرزند بسیار عزیزى را از دست دادم و در سوگ او نشستم كه از شخصیتهایى بود كه حاصل عمرم محسوب مىشد.[2] روز بعد هم شوراى انقلاب، جلسه فوقالعادهاى براى بررسى مسأله تشكیل داد. بحث اصلى در این جلسه حمایت از نیروهاى انقلابى و جدى گرفتن بحث حفاظت بود. آقاى بهشتى معتقد بود تضعیف كمیتههاى انقلاب- كه آن روزها در دستور كار دولت موقت بود- زمینه ساز موفقیت ترور آقاى مطهرى شده و به همین علت خواستار توجه بیشتر به این كمیتهها شد.
آقاى]دكتر محمدجواد[باهنر هم متنى را تنظیم كرده بود كه موافقت شد به عنوان بیانیه شوراى انقلاب منتشر شود. در بخشى از این بیانیه خطاب به مردم تاكید كردیم: شوراى انقلاب با كمال قدرت براى به ثمر رساندن انقلاب مىكوشد و جان بر كف از هیچ توطئهاى نمىهراسد و جز به پیروزى قطعى نمىاندیشد كه بى شك بدان خواهد رسید. مردم نیز در گرامیداشت این عالم متفكر اسلامى و در مراسم تشییع و به خاكسپارى ایشان در تهران و قم، حقاً سنگ تمام گذاشتند و روزهایى به یادماندنى در تاریخ انقلاب به وجود آوردند.[3]
[1] . آیت اله شهید حاج شیخ مرتضى مطهرى، روز 13/ 11/ 1298 در شهر فریمان، چشم به جهان گشود. وى دوره مقدمات را نزد پدر بزرگوارش مرحوم حاج شیخ محمد حسین مطهرى یاد گرفت و در سن دوازده سالگى به حوزه علمیه مشهد هجرت كرد پس از مدتى اقامت در آن حوزه عازم حوزه علمیه قم شد و از محضر آیات صدوقى و مرعشى نجفى استفاده كرد و در درس خارج و فلسفه نیز از محضر سیدصدرالدین صدر، گلپایگانى، حجت، محقق داماد، میرزا مهدى آشتیانى، امام خمینى و علامه طباطبایى بهره برد و خود به تدریس سطوح مختلف و فقه و فلسفه پرداخت. در سال 1331 پس از ازدواج به تهران آمد و در أ ؤ دانشگاه تهران دانشكده الهیات و معارف اسلامى حدود بیست سال به مبارزه با جهل و نفاق و مادیگرى و غربزدگى پرداخت. ایشان پس از تبعید امام خمینى در آبان 1343 و پس از تشكیل جامعه روحانیت مبارز، به عضویت آن درآمد و به عنوان نماینده فكرى امام، به فعالیتهاى مبارزاتى پرداخت و سرانجام در یازدهم اردیبهشت 1358، در حالى كه یكى از اعضاى موثر شوراى انقلاب محسوب مىشد، توسط گروه فرقان ترور شد و به شهادت رسید.
[2] . صحیفه امام، جلد 7، صفحات 178 و 179
[3] . مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> كارنامه و خاطرات، انقلابوپیروزى، ص:277 و 278