در
بازدید : 66676      تاریخ درج : 1389/9/9
 

 

به طور كلى نظر جریان اسلامى در آستانه پیروزى انقلاب، این بود كه باید یك حزب‏ اسلامى، تشكیل بشود و این یك ضرورت بود؛ البته این نیاز و تفكر در همان دوران مبارزه، بین ما وجود داشت ولى امكانات و شرایط آن زمان مناسب نبود. ما از لحاظ روحى كاملًا آماده بودیم كه هر وقت شرایط ایجاب كند، حزبى را تشكیل دهیم. به همین علت منتظر شرایط مناسب بودیم تا براى جلب نظر امام اقدام كنیم. وقتى كه فضاى سیاسى ایران در اثر اوج‏گیرى نهضت اسلامى مردم، یك مقدار باز شد و امكان تحركهاى سیاسى اسلامى و مردمى فراهم شد، ما هم خود را براى اجرا و شروع عملى كار تشكیلاتى و حزبى آماده كردیم. با این هدف، توسط آقاى‏]سیدحسن [طاهرى خرم آبادى- كه آن موقع در نجف بودند- براى امام پیغام دادیم و از ایشان براى شروع این كار اجازه خواستیم؛ آن موقع ایشان موافقت نكردند. آن موقع كه آقاى‏] سیدحسن [طاهرى خرم‏آبادى به نجف رفته بود، من در زندان بودم؛ به همین علت جزئیات این ملاقات را و اینكه ایشان نظرات دو طرف موضوع- مخالفان و موافقان تشكیل حزب- را به امام منتقل كرده‏اند یا نه، واقعاً نمى‏دانم، قاعدتاً باید چنین باشد. من خودم مى‏دانم كه بیشتر تلاش براى تحقق این امر را شهید بهشتى داشتند و شهید مطهرى هم، هر چند آمادگى نداشتند در حزب شركت كنند، ولى مخالفتى هم با تشكیل حزب نداشتند. من با آقاى مطهرى نزدیك بودم، به هر حال ایشان اگر نظرى داشتند به من مى‏گفتند. چون مى‏دانستند من در تشكیل حزب موثرم، از آن وقتى كه من جدى شدم براى اینكه حزب تشكیل بدهیم، شهید مطهرى مخالفتى بروز ندادند؛ اما با حزب هم همكارى نكردند.

موافقت امام با تشكیل حزب هم به این صورت بود كه وقتى ایشان از پاریس برگشتند و وقتى كه دولت بختیار سقوط كرد و قرار شد دولت اسلامى تشكیل بشود، مسأله حزب ضرورت خود را نشان داد. عدم وجود یك حزب متعلق به جریان همراه روحانیت، ضعف كار را خیلى مشخص كرد؛ ما مجبور شدیم كه افراد نهضت آزادى را به عنوان دولت بپذیریم.

امام به خاطر همان روحیه‏اى كه نسبت به حزب داشتند، گفتند مهندس بازرگان را من به عنوان شخص براى اداره دولت مى‏پذیرم و نه به عنوان حزب؛ حتى در شوراى انقلاب‏ هم افرادى را كه ایشان پذیرفتند و نصب كردند، قید مى‏كردند كه اگر كسانى وابستگى حزبى دارند، جنبه حزبى را اینجا نباید تاثیر بدهند و به عنوان فرد اینجا هستند. به هر حال در جریان تشكیل دولت موقت، یك حقیقتى روشن شد، و آن این بود كه با این همه نیرو كه در انقلاب حضور و مشاركت فعال داشتند، به خاطر عدم تشكل انسجام یافته آنها، عملًا اعضاى نهضت آزادى پیكره دولت را تشكیل دادند؛ البته شوراى انقلاب، تركیب دیگرى داشت، ولى كار اجرایى كه خواستیم بكنیم، این جورى شد. من همین بحث را چند روز پس از پیروزى انقلاب و بعد از تشكیل دولت، خدمت امام بردم. گفت‏وگوى صریحى با امام كردم و گفتم: بالاخره تا به حال ما مبارزه مى‏كردیم. اما از این به بعد مسئول اداره كشور هستیم و در اولین قدم شما دیدید كه یك حزب كوچك توفیق پیدا كرد كه دولت تشكیل دهد، به علاوه مى‏بینید احزاب در بیرون همه فعال هستند- آن موقع اكثر احزاب روزنامه داشتند، میتینگ مى‏دادند، حرفهایشان را مطرح و یارگیرى مى‏كردند، این گروهها خیلى زیاد بودند- گفتم: ببینید، بخشى از فضاى جامعه را اینها دارند پر مى‏كنند. ما به صورت تشكیلاتى، هیچ جا نیستیم، در حالى كه همه جا هستیم و با این وضعیت معلوم است كه حزب در شرایط پذیرش مسئوولیت اداره كشور، یك ضرورت است. اگر ما هم حزب نداشته باشیم، دیگران كه حزب دارند، این كار را مى‏كنند. شما كه نمى‏خواهید جلوى دیگران را بگیرید- ایشان نمى‏خواستند جلوى دیگران را بگیرند و مانع تحزب دیگران بشوند- فقط پیروان صمیمى شما تشكیلات ندارند.

در ذهن ایشان این بود كه روحانیت یك تشكل طبیعى هست. در این مورد نیز نمونه‏هاى مشخصى ما آن موقع داشتیم كه براى ایشان از لحاظ استدلال كافى بود. در هر حال گفتم: روحانیت الان انسجامى كه شما فكر مى‏كنید، حتى در این شرایط ندارد. گرچه بعضى از خاصیت‏هاى احزاب را به دور از آثار منفى آنها دارد، ولى آمادگى لازم براى اداره یك جامعه بزرگ و پر مسأله را ندارد، هر چه هم پیش برویم بدتر مى‏شود، خلاصه اینكه ما تشكیلات مى‏خواهیم.

ایشان در پاسخ این سوال كه چرا با تشكیل حزب موافقت نمى‏كنند، مى‏گفتند: حزب‏ یك چیز تدریجى الحصول است، من نمى‏توانم چیزى را كه هر زمانى مى‏تواند وضعى داشته باشد، تایید كنم‏و مى‏فرمودند: شماها را مى‏توانم تایید كنم، چون مى‏دانم شما خوب كار مى‏كنید، اما حزب، یك سازمانى مى‏شود و یك سازمان وجود خاصى براى خودش پیدا مى‏كند و تداوم دارد، من نمى‏دانم ادوار بعد چه مى‏شود، من هم به این نكته‏اى كه ایشان مى‏گفتند، جواب دادم و گفتم: شما كه نمى‏خواهید حزب را تا قیامت تایید كنید، الان در زمان خودتان وقتى كه ما متصدى كارها هستیم، تایید مى‏كنید، ما هم كارمان را مى‏كنیم. اگر فردا حزب یك روش یا شكل نادرستى به خودش گرفت، ما هم تایید نخواهیم كرد. بنابراین معلوم است كه تا صالح است، شما تایید مى‏كنید، اگر مسأله‏اى پیش آمد، تاییدتان را پس مى‏گیرید. استدلال دیگرشان این بود كه شماها كه مى‏خواهید حزبى بشوید باید به عنوان پدر جامعه و متعلق به همه باشید و درست نیست نیروهائى كه مقبولیت عام دارند در یك حزب كه بخشى از جامعه است، محدود شوند. جواب من این بود كه: بناست حزب مجموعه‏اى از افكار مختلف نیروهاى اسلامى طرفدار انقلاب اسلامى باشد و نه جناح فكرى محدود، كه در این صورت حزب مى‏تواند حالت پدرى خودش را در جامعه حفظ نماید، به هر حال ایشان پذیرفتند و موافقت كردند كه ما حزب تشكیل دهیم.

بعد از كسب موافقت امام، این مسأله را به دوستانى كه منتظر این پاسخ بودند، خبر دادم و بعد از آن بود كه جمع ما- یعنى آیت الله بهشتى، آیت الله خامنه‏اى، آیت الله موسوى اردبیلى، دكتر باهنر و من- به عنوان اعضاى موسس، شروع كردیم به تهیه مقدمات كار، به طورى كه حدود یك هفته بعد از پیروزى انقلاب، با انتشار متن اساسنامه، تاسیس حزب جمهورى اسلامى‏را رسماً]در تاریخ 28 بهمن 1357 [، اعلام كردیم.[1]

در این زمان اعتقاد ما این بود كه تشكیل حزب توسط روحانیت، تحول عمده‏اى در                        زندگى سیاسى كشور به وجود خواهد آورد.[2]



[1] . براى مطالعه بیانیه اعلام موجودیت، مرامنامه و اساسنامه حزب جمهورى اسلامى و فهرست اسامى اعضاى اولیه شوراى مركزى حزب، به فصل چهارم كتاب، بخش اسناد و مدارك، مراجعه شود.

[2] .مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> كارنامه و خاطرات، انقلاب‏وپیروزى، ص: 215 تا  ص: 218

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است