در
بازدید : 66673      تاریخ درج : 1389/9/9
 

 

... مرحوم استاد شهید، مرتضى مطهرى، هم در شكل‏گیرى شوراى انقلاب نقش مؤثر داشت، و هم در كارهاى بعدى انقلاب؛ یعنى ایشان در شكل‏گیرى و هدایت فكرى شوراى عالى انقلاب نقش مهمّى داشت. و این مسؤولیت مهم را حضرت امام توسط ایشان به عهده ما گذاشتند.

مرحوم مطهرى طى سفرى كه به پاریس كردند، از جانب امام مأمور شدند تا به همراهى چند نفر از دوستان از جمله شهید مظلوم دكتر بهشتى و حضرات آقایان خامنه‏اى، موسوى اردبیلى، دكتر باهنر و آقاى مهدوى‏كنى و من درباره تشكیل هسته مدیریت كشور (كه ابتدا اسمش شوراى انقلاب نبود) و تشكیل دولت تصمیم گرفته شود و در مواردى كه روى افراد                    

اتفاق نظر وجود دارد، آقایان انتخاب و به ایشان معرفى شود.

طبعاً به دلیل اینكه حضرت امام، اوامرشان را به ایشان داده بودند، براى ما، ایشان مرجع بودند، باید نصّ فرمان امام را از ایشان مى‏شنیدیم. من فكر مى‏كنم اینكه امام ایشان را مأمور كرده، بى‏دلیل نبود، زیرا حضرت امام از بروز خطوط گوناگون، چپ، راست، ملّى‏گرائى و امثال اینها، خوب مطلع بود و پیش‏بینى مى‏كرد كه بعد از پیروزى انقلاب و آزاد شدن جوّ سیاسى، این خطوط ظهور مى‏كنند. در آن زمان هم این خطوط حمایت خارجى داشت. آقاى مطهرى در دوران پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، قاطعیت و انعطاف‏ناپذیرى خود را در مقابل خطوط مختلف نشان داده بود، از این جهت حضرت امام، این رسالت را به ایشان دادند و او را (با اینكه ما همه با هم بودیم) انتخاب كردند و مأموریت دادند.

به هر حال آقاى مطهرى این نقش و این روحیه را تا در قید حیات بودند، كاملًا داشتند؛ ونقش مهمى هم بود. البته همه ما با این نظر موافق بودیم امّا ایشان بیش از ما برایش مسائل فكرى مطرح بود تا عملى و در گذشته هم این طور بود؛ در شوراى انقلاب هم این گونه بود.

خیلى مواظب بود كه خطوط انحرافى فكرى، كه آن روزها، با سروصداى فراوان، در جامعه ما وجود داشتند، در شوراى انقلاب راه پیدا نكند، و این افرادى هم كه در شوراى انقلاب بودند، اعم از آنهایى كه از اروپا آمده و یا در كشور بودند، افكار خاصى در ذهنشان بود، ولى آن روزها، زمینه بروز آن در شوراى انقلاب مناسب نبود. هنوز زیاد ابراز نمى‏كردند. و اگر هم قصد ابراز داشتند، ایشان جزء كسانى بود كه به شدّت مقاومت مى‏كرد و حساس‏تر از دیگران، در برابرشان مى‏ایستاد.

خوشبختانه همه ما، دراین جهت متّفق بودیم؛ یعنى درتاریخ همكارى ما با ایشان در شوراى انقلاب، هیچ موردى پیش نیامد كه در موضع‏گیرى فكرى یا عملى، گروه ما با هم اختلاف داشته باشند، زیرا كاملًا متفق بودیم. حالا اگر ایشان حسّاس‏تربود و زودتر عكس‏العمل نشان مى‏داد، در این موارد دیگران زود با ایشان هماهنگ مى‏شدند، و یا از اوّل هماهنگ بودیم. به هر حال ایشان روى خط درست اسلامى و بدون پیرایه تكیه داشت و بسیار مؤثّر بود.

... در آن روزها خطوط انحرافى كه كم‏كم شناخته شدند و رفته‏رفته از انقلاب حذف شدند، هر كدامشان پایگاههایى در اقشارى از جامعه، سراغ داشتند؛ عدّه‏اى در میان كسانى كه سابقه مبارزاتى داشتند و عدّه‏اى در میان روشنفكرها؛ از این‏رو پیش خود فكر مى‏كردند كه پایگاه مردمى قویى دارند؛ و عدهّ‏اى هم در خارج از كشور، حامیانى براى خودشان داشتند و به آنها امیدوار بودند. بخصوص كه در گروه حزب‏اللّه و خطّ امام یا به اصطلاح آن روز، «اسلام سنّتى»، سازماندهى و تشكیلات و تجربه نمى‏دیدند، امیدوار بودند كه بتوانند بعد از پیروزى انقلاب، یا هدایت‏كننده جریان انقلاب بشوند، یا در كارها حضورى قوى داشته باشند! فكر آنها در همان هفته‏هاى پیش از پیروزى، مشخص بود؛ در راه‏پیمایى‏ها صفوف خود را جدا كرده، تابلو و پرچم بلند مى‏كردند. بعد از پیروزى انقلاب هم، سخنرانى‏ها و گردهمایى‏ها و روزنامه‏ها واظهارات آنها همه نشان‏دهنده خطوط آنها، بود. فكر مى‏كردند امام یك نفر است كه مراجعات معمولى مردم، ایشان را مشغول مى كند و به مسائل نمى‏رسند. اینها مى‏دیدند كه اراده امام از طریق افرادى مثل ما، كه در رأس كارها و تصمیم‏گیریها، حضور داشتیم، اجرا مى‏شود. ما هم هر جا كه خطّى مطرح مى‏شد، خطوط را خوب شناسایى مى‏كردیم. جمع ما هم در شوراى انقلاب به صورت متحد و همراه بود و اكثریت داشتیم، هم میان مردم و اجتماعات مردمى اكثریت از آن ما بود. بر این اساس توطئه كردند كه نیروهاى تصمیم‏گیر را از مردم بگیرند و فكر مى‏كردند كه اگر اینها را از مردم بگیرند، راه براى خودشان باز مى‏شود و نوبت به آنها مى‏رسد و دست آنها در تصمیم‏گیرى باز خواهد شد. همیشه هدف اینها این بود كه دور امام را خالى كنند، به گونه‏اى كه امام منزوى بشود یا اگر قرار است كه حضور داشته باشد، آن گونه كه آنها مى‏خواهند، حضور داشته باشد. در شوراى انقلاب نیز، افرادى بودند كه خطوط فكرى آنها شناخته شده بود. در بیرون هم، براى مردم در سخنرانیها و اظهارنظرها و جبهه‏گیریهاى، عناصر اصلى این جریان پنهان انقلاب، شناخته شده بود. در آن زمان فكر مى‏كردند كه امام بتنهایى نمى‏تواند كارى بكند و اگر پر و بال امام را با تمام نیرو بشكنند، امكانات در اختیار آنها قرار مى‏گیرد. چون خودشان مى‏دانستند كه نمى‏توانند محور باشند؛ بنابراین سیاست آنها این بود كه پر و بال ایشان را قیچى كنند، و طبیعى است كه تقدّم را به فردى مثل شهید مطهرى مى‏دادند؛ چون همان گونه كه اشاره شد، حسّاسیت استاد در مقابل خطوط فكرى بیشتر بود و از نظر علمى هم استخوان‏دارتر بود. هرچند با برنامه‏اى هم كه آنها داشتند، این تقدّم‏ها مهم نبود، چون فكر مى‏كردند كه در عرض دو سه هفته (پنج، شش نفر كه بیشتر نیستند) این پنج نفر را از میان‏ برمى‏داریم، هر كسى زودتر به دستشان مى‏رسید، به سراغش مى‏رفتند. ولى به آقاى مطهرى تقدّم دادند. حتّى اینها این قدر دقیق كار كردند كه اوّل به سراغ مرحوم شهید قرنى رفتند، با اینكه ایشان ارتباط با جبهه ملّى داشت، ولى طرز فكرش ایجاد یك ارتش مسلمان سنتى بود آنها مى‏پنداشتند كه حضور ایشان در رأس ستاد ارتش مزاحمتى خواهد بود براى خطوط چپ و چپ‏نما و امثال آن. اگرچه روزهاى اوّل ترورها توسط نیروهاى چپ‏گرا با توافق راست‏گراها و شاید با طرح و اندیشه آمریكایى‏ها، انجام مى‏گرفت، امّا فرقانى‏ها هم خطى داشتند و مجاهدین (منافقین) هم دست به تصفیه زده بودند، و تحریك‏كننده بودند و مى‏خواستند این كار به دست دیگرى انجام شود، و این خود بخش دیگرى از این بحث است.

بنابراین این یك برنامه‏اى حساب‏شده و طرح‏ریزى شده بود. خط آنان روشن بود و هدفشان هم این بود كه ضمن اینكه از نیرو و عظمت امام در تداوم انقلاب استفاده مى‏كنند، (چون اینها خودشان نمى‏توانستند انقلاب را هدایت كنند و یقیناً اگر امام نبود از هم مى‏پاشیدند) طریقى پیش گیرند كه امام در محاصره آنها قرار گیرد. البته آنها فكر مى‏كردند كه امام محاصره‏شدنى است! زیرا آنها امام را نشناخته بودند. و نمى‏دانستند كه حضرت امام خود به تنهایى و با اراده‏اى قوى، همه كسانى را كه حتّى فكر مى‏كردند به نحوى ممكن است حصارى بكشد از جانب هر كس باشد، این حصارها را مى‏شكست. چون مستقیماً با مردم رابطه داشت، و این قدر در جامعه نیرو پیدا مى‏كرد كه اگر امثال ما هم نباشیم، ایشان قادر بود كه یاران دیگرى براى اجراى دستورهایش پیدا كنند.

به هر حال با برنامه‏ریزى، مرحوم استاد مطهرى و آقاى مفتح را در روزهاى اول از ما گرفتند، به من سوءقصد كردند، كه موفق نشدند و در همان موقع براى آقایان دكتر بهشتى و باهنر برنامه داشتند كه طرحشان شكست خورد و در مرحله اوّل آنها شكست خوردند، ولى مع‏الاسف چندى بعد قضیه مرحوم دكتر بهشتى و باهنر و آقاى رجایى اتفاق افتاد. در مراحل بعد در موقعى كه دیگر خطوط در مقابل هم قرار گرفتند و ماهیت آنها روشن شد، خطّ امام مشخص گردید و دشمنى مخالفان عینیت یافته بود و دیگر همه چیز براى مردم روشن گشت. درگیرى‏ها چهره‏هاى آنها را مشخص كرد و این مرحله دوم كارشان بود.[1]



[1] .مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> مصاحبه‏ها، ج‏2، ص: 42 تا  ص: 45

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است