... مرحوم استاد شهید، مرتضى مطهرى، هم در شكلگیرى شوراى انقلاب نقش مؤثر داشت، و هم در كارهاى بعدى انقلاب؛ یعنى ایشان در شكلگیرى و هدایت فكرى شوراى عالى انقلاب نقش مهمّى داشت. و این مسؤولیت مهم را حضرت امام توسط ایشان به عهده ما گذاشتند.
مرحوم مطهرى طى سفرى كه به پاریس كردند، از جانب امام مأمور شدند تا به همراهى چند نفر از دوستان از جمله شهید مظلوم دكتر بهشتى و حضرات آقایان خامنهاى، موسوى اردبیلى، دكتر باهنر و آقاى مهدوىكنى و من درباره تشكیل هسته مدیریت كشور (كه ابتدا اسمش شوراى انقلاب نبود) و تشكیل دولت تصمیم گرفته شود و در مواردى كه روى افراد
اتفاق نظر وجود دارد، آقایان انتخاب و به ایشان معرفى شود.
طبعاً به دلیل اینكه حضرت امام، اوامرشان را به ایشان داده بودند، براى ما، ایشان مرجع بودند، باید نصّ فرمان امام را از ایشان مىشنیدیم. من فكر مىكنم اینكه امام ایشان را مأمور كرده، بىدلیل نبود، زیرا حضرت امام از بروز خطوط گوناگون، چپ، راست، ملّىگرائى و امثال اینها، خوب مطلع بود و پیشبینى مىكرد كه بعد از پیروزى انقلاب و آزاد شدن جوّ سیاسى، این خطوط ظهور مىكنند. در آن زمان هم این خطوط حمایت خارجى داشت. آقاى مطهرى در دوران پیش از پیروزى انقلاب اسلامى، قاطعیت و انعطافناپذیرى خود را در مقابل خطوط مختلف نشان داده بود، از این جهت حضرت امام، این رسالت را به ایشان دادند و او را (با اینكه ما همه با هم بودیم) انتخاب كردند و مأموریت دادند.
به هر حال آقاى مطهرى این نقش و این روحیه را تا در قید حیات بودند، كاملًا داشتند؛ ونقش مهمى هم بود. البته همه ما با این نظر موافق بودیم امّا ایشان بیش از ما برایش مسائل فكرى مطرح بود تا عملى و در گذشته هم این طور بود؛ در شوراى انقلاب هم این گونه بود.
خیلى مواظب بود كه خطوط انحرافى فكرى، كه آن روزها، با سروصداى فراوان، در جامعه ما وجود داشتند، در شوراى انقلاب راه پیدا نكند، و این افرادى هم كه در شوراى انقلاب بودند، اعم از آنهایى كه از اروپا آمده و یا در كشور بودند، افكار خاصى در ذهنشان بود، ولى آن روزها، زمینه بروز آن در شوراى انقلاب مناسب نبود. هنوز زیاد ابراز نمىكردند. و اگر هم قصد ابراز داشتند، ایشان جزء كسانى بود كه به شدّت مقاومت مىكرد و حساستر از دیگران، در برابرشان مىایستاد.
خوشبختانه همه ما، دراین جهت متّفق بودیم؛ یعنى درتاریخ همكارى ما با ایشان در شوراى انقلاب، هیچ موردى پیش نیامد كه در موضعگیرى فكرى یا عملى، گروه ما با هم اختلاف داشته باشند، زیرا كاملًا متفق بودیم. حالا اگر ایشان حسّاستربود و زودتر عكسالعمل نشان مىداد، در این موارد دیگران زود با ایشان هماهنگ مىشدند، و یا از اوّل هماهنگ بودیم. به هر حال ایشان روى خط درست اسلامى و بدون پیرایه تكیه داشت و بسیار مؤثّر بود.
... در آن روزها خطوط انحرافى كه كمكم شناخته شدند و رفتهرفته از انقلاب حذف شدند، هر كدامشان پایگاههایى در اقشارى از جامعه، سراغ داشتند؛ عدّهاى در میان كسانى كه سابقه مبارزاتى داشتند و عدّهاى در میان روشنفكرها؛ از اینرو پیش خود فكر مىكردند كه پایگاه مردمى قویى دارند؛ و عدهّاى هم در خارج از كشور، حامیانى براى خودشان داشتند و به آنها امیدوار بودند. بخصوص كه در گروه حزباللّه و خطّ امام یا به اصطلاح آن روز، «اسلام سنّتى»، سازماندهى و تشكیلات و تجربه نمىدیدند، امیدوار بودند كه بتوانند بعد از پیروزى انقلاب، یا هدایتكننده جریان انقلاب بشوند، یا در كارها حضورى قوى داشته باشند! فكر آنها در همان هفتههاى پیش از پیروزى، مشخص بود؛ در راهپیمایىها صفوف خود را جدا كرده، تابلو و پرچم بلند مىكردند. بعد از پیروزى انقلاب هم، سخنرانىها و گردهمایىها و روزنامهها واظهارات آنها همه نشاندهنده خطوط آنها، بود. فكر مىكردند امام یك نفر است كه مراجعات معمولى مردم، ایشان را مشغول مى كند و به مسائل نمىرسند. اینها مىدیدند كه اراده امام از طریق افرادى مثل ما، كه در رأس كارها و تصمیمگیریها، حضور داشتیم، اجرا مىشود. ما هم هر جا كه خطّى مطرح مىشد، خطوط را خوب شناسایى مىكردیم. جمع ما هم در شوراى انقلاب به صورت متحد و همراه بود و اكثریت داشتیم، هم میان مردم و اجتماعات مردمى اكثریت از آن ما بود. بر این اساس توطئه كردند كه نیروهاى تصمیمگیر را از مردم بگیرند و فكر مىكردند كه اگر اینها را از مردم بگیرند، راه براى خودشان باز مىشود و نوبت به آنها مىرسد و دست آنها در تصمیمگیرى باز خواهد شد. همیشه هدف اینها این بود كه دور امام را خالى كنند، به گونهاى كه امام منزوى بشود یا اگر قرار است كه حضور داشته باشد، آن گونه كه آنها مىخواهند، حضور داشته باشد. در شوراى انقلاب نیز، افرادى بودند كه خطوط فكرى آنها شناخته شده بود. در بیرون هم، براى مردم در سخنرانیها و اظهارنظرها و جبههگیریهاى، عناصر اصلى این جریان پنهان انقلاب، شناخته شده بود. در آن زمان فكر مىكردند كه امام بتنهایى نمىتواند كارى بكند و اگر پر و بال امام را با تمام نیرو بشكنند، امكانات در اختیار آنها قرار مىگیرد. چون خودشان مىدانستند كه نمىتوانند محور باشند؛ بنابراین سیاست آنها این بود كه پر و بال ایشان را قیچى كنند، و طبیعى است كه تقدّم را به فردى مثل شهید مطهرى مىدادند؛ چون همان گونه كه اشاره شد، حسّاسیت استاد در مقابل خطوط فكرى بیشتر بود و از نظر علمى هم استخواندارتر بود. هرچند با برنامهاى هم كه آنها داشتند، این تقدّمها مهم نبود، چون فكر مىكردند كه در عرض دو سه هفته (پنج، شش نفر كه بیشتر نیستند) این پنج نفر را از میان برمىداریم، هر كسى زودتر به دستشان مىرسید، به سراغش مىرفتند. ولى به آقاى مطهرى تقدّم دادند. حتّى اینها این قدر دقیق كار كردند كه اوّل به سراغ مرحوم شهید قرنى رفتند، با اینكه ایشان ارتباط با جبهه ملّى داشت، ولى طرز فكرش ایجاد یك ارتش مسلمان سنتى بود آنها مىپنداشتند كه حضور ایشان در رأس ستاد ارتش مزاحمتى خواهد بود براى خطوط چپ و چپنما و امثال آن. اگرچه روزهاى اوّل ترورها توسط نیروهاى چپگرا با توافق راستگراها و شاید با طرح و اندیشه آمریكایىها، انجام مىگرفت، امّا فرقانىها هم خطى داشتند و مجاهدین (منافقین) هم دست به تصفیه زده بودند، و تحریككننده بودند و مىخواستند این كار به دست دیگرى انجام شود، و این خود بخش دیگرى از این بحث است.
بنابراین این یك برنامهاى حسابشده و طرحریزى شده بود. خط آنان روشن بود و هدفشان هم این بود كه ضمن اینكه از نیرو و عظمت امام در تداوم انقلاب استفاده مىكنند، (چون اینها خودشان نمىتوانستند انقلاب را هدایت كنند و یقیناً اگر امام نبود از هم مىپاشیدند) طریقى پیش گیرند كه امام در محاصره آنها قرار گیرد. البته آنها فكر مىكردند كه امام محاصرهشدنى است! زیرا آنها امام را نشناخته بودند. و نمىدانستند كه حضرت امام خود به تنهایى و با ارادهاى قوى، همه كسانى را كه حتّى فكر مىكردند به نحوى ممكن است حصارى بكشد از جانب هر كس باشد، این حصارها را مىشكست. چون مستقیماً با مردم رابطه داشت، و این قدر در جامعه نیرو پیدا مىكرد كه اگر امثال ما هم نباشیم، ایشان قادر بود كه یاران دیگرى براى اجراى دستورهایش پیدا كنند.
به هر حال با برنامهریزى، مرحوم استاد مطهرى و آقاى مفتح را در روزهاى اول از ما گرفتند، به من سوءقصد كردند، كه موفق نشدند و در همان موقع براى آقایان دكتر بهشتى و باهنر برنامه داشتند كه طرحشان شكست خورد و در مرحله اوّل آنها شكست خوردند، ولى معالاسف چندى بعد قضیه مرحوم دكتر بهشتى و باهنر و آقاى رجایى اتفاق افتاد. در مراحل بعد در موقعى كه دیگر خطوط در مقابل هم قرار گرفتند و ماهیت آنها روشن شد، خطّ امام مشخص گردید و دشمنى مخالفان عینیت یافته بود و دیگر همه چیز براى مردم روشن گشت. درگیرىها چهرههاى آنها را مشخص كرد و این مرحله دوم كارشان بود.[1]
[1] .مجموعه آثار حضرت آیت الله هاشمی رفسنجانی> مصاحبهها، ج2، ص: 42 تا ص: 45