شامگاه یكشنبه هفتم تیر سال 1360 تعدادی از مسئولان كشور شامل نمایندگان مجلس ،اعضای كابینه و ... به تدریج وارد سالن اجتماعات دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی ایران در خیابان سرچشمه تهران شدند. ابتدا نوای ملكوتی قرآن ، صالحان را به سعادت اخروی بشارت داد و در همان وقت تعداد دیگری از اعضای حزب از جمله شهید مظلوم آیتالله دكتر محمد حسینی بهشتی وارد جلسه شدند . موضوع جلسه درباره تورم بود . پس از مدتی بحث دربارهی این موضوع، برخی اعضای حزب پیشنهاد كردند دربارهی موضوع ریاست جمهوری صحبت شود. شهید بهشتی سخنان خود را این گونه ادامه داد : ما بار دیگر نباید اجازه دهیم استعمارگران برای ما مهرهسازی كنند و سرنوشت مردم را به بازی بگیرند . تلاش كنیم كسانی را كه متعهد به مكتب هستند و سرنوشت مردم را به بازی نمیگیرند، انتخاب شوند.وقتی سخن به اینجا رسید ناگهان شهید بهشتی گفت: دوستان بوی بهشت می آید[1].
ناگهان نور قرمز و زردی همه نگاههای حاضران در سالن را به خود خیره ساخت و صدای مهیب انفجار به آسمان بلند شد. دیوارها فرو ریختند و در چند ثانیه شهید بهشتی و 72 تن از یاران آفتاب ، در زیر آوارها مدفون شدند و تاریخ جنایت بزرگی را شاهد شد و نام پلید سازمان مجاهدین خلق(منافقین) ، بیش از گذشته نزد مردم منفور گردید.
عامل بمبگذاری در دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی ، منافق خود فروخته و نفوذی ، به نام محمدرضا كلاهی بود كه خود جزو نیروهای خدماتی حزب شده بود . او پس از این فاجعه با كمك استكبار به خارج از كشور [ فرانسه ] گریخت.[2]
او به بهانه ی نصب كولر،افراد خود را به پشت بام برده و از چند روز قبل،میزان مواد منفجره لازم را بررسی و جاسازی را طراحی كرده بودند.
وقتی خبر انفجار دفتر مركزی حزب جمهوری اسلامی در خیابان سرچشمه ی تهران و شهادت دكتر بهشتی و یارانش قوت گرفت به رادیو اطلاع داده شد كه شب خبر را پخش نكنند تا امام مطلع نشوند و در یك وضعیت مناسب،فردای ان شب توسط آقای هاشمی رفسنجانی و حاج احمد خمینی،امام را مطلع كنند،در منزل هم سفارش شده بود كه تا قبل از اخبار ساعت 7 صبح،رادیو را از منزل امام بردارند.هنگامی كه به برداشتن رادیو اقدام كردند امام فرمودند: رادیو را سر جای خود بگذارید،من جریان را از یكی از رادیو های خارجی شنیده ام.[3]
-[1] خاطرات حجه الاسلام فردوسی پور نقل از سایت alef.ir