در
بازدید : 125840      تاریخ درج : 1389/9/6
 


از سال 1325 یعنی در شهریور 1325 هجری شمسی من برای ادامه تحصیلم از اصفهان به قم رفتم. در همان اوایل در جمع دوستانی كه در درس و بحث با آنها آشنا شدم با مرحوم آقای مطهری هم آشنایی پیدا كردم. در جرگه دوستان ما ایشان می آمدند و گفتگوها و بحث های متفرقه اسلامی و اجتماعی با ایشان داشتیم تا این كه در بهار سال 1326 برنامه ای برای فعالیت های تبلیغی اسلامی در روستاها مطرح كردیم. در جلسه دوستانه ای كه من و حجه الاسلام شیخ عباس ایزدی نجف آبادی و آیه الله منتظری و مرحوم آقای مطهری، در حجره آقای ایزدی نجف آبادی در مدرسه حاج ملاصادق قم داشتیم؛ صحبت از ضرورت ارشاد و تبلیغات در نقاط دورافتاده به میان آمد و آنجا این اندیشه به ذهنمان رسید كه باید عده ای از ما به روستا برویم و قرار شد نفری 100 تومان بدهیم و چون غالباً این مبلغ را نداشتیم مرحوم آقای بروجردی كه به وسیله امام خمینی در جریان این برنامه قرار گرفته بودند این خرج سفر را تأمین كردند.

همواره دوست می داشتم كه همیشه فرصت بیشتری می داشتیم تا با هم باشیم و این برداشت را من در بسیاری از دوستان مشتركمان درباره ایشان یافتم. برنامه ای تنظیم كردیم و در آن سال حدود هجده نفر از ما به اطراف رفتیم. در بازگشت از آن سفر تصمیم گرفتیم كه علاوه بر برنامه جاری درس های حوزه، در روزهای پنجشنبه و جمعه كه حوزه تعطیل است؛ برنامه مطالعاتی خاصی را داشته باشیم كه آگاهی ها و مطالعات مورد نیاز ما را برای این گونه فعالیت ها بالا ببرد. هفت شاخه مطالعاتی برای این تقریباً هجده نفر در نظر گرفتیم: شاخه فلسفه ماتریالیستی (اسلام و ماتریالیسم)، شاخه اسلام و ادیان دیگر، شاخه تفسیر و اخلاق، مبحث تاریخ، و در مبحث اسلام و ادیان دیگر هم ما سه بخش را تعیین كردیم و بنابراین هفت مبحث مورد كار قرار گرفت.

همواره دوست می داشتم كه همیشه فرصت بیشتری می داشتیم تا با هم باشیم و این برداشت را من در بسیاری از دوستان مشتركمان درباره ایشان یافتم 

در مبحث اسلام و ماتریالیسم من و مرحوم آقای مطهری و آیه الله منتظری با هم كار می كردیم و یادم می آید كه زمینه بحثمان كتابی بود به نام علی اطلال المذهب المادّی كه نویسنده آن فرید وجدی بود كه كتاب جالبی به زبان عربی بود. به این ترتیب بود كه ما كار منظم بحثی با هم پیدا كردیم و بعد هم همچنان آشنایی و برنامه هایمان ادامه داشت تا سال 1331.

در سال 1330-31 هم در جلسات بحث استاد علامه آیه الله طباطبایی در جلسات درس فلسفه ایشان با هم حضور داشتیم و در آن جلسات باز بحث از اسلام و ماتریالیسم بود كه بعدها به صورت كتاب روش رئالیسم درآمد و منتشر شد. البته این جلسات تا سال 1335 ادامه داشت ولی مرحوم آیه الله مطهری در سال 1331 به تهران آمدند. باز هم البته روابط دوستانه و روابط فكری ادامه داشت.

در خصوص آشنایی ایشان با امام، بیش از آن چه خود ایشان در نوشته هایشان در این باره نوشته اند مطلب خاصی نمی دانم ولی خوب یادم می آید كه در همان سال 1325 كه من به قم رفتم مرحوم آیه الله مطهری و آیه الله منتظری به عنوان شاگردان فاضل و برجسته و ارزنده امام شناخته می شدند و از نظر فكری و درسی خیلی به ایشان نزدیك بودند و باز آن چه می دانم آن است كه در برخوردهایی كه خود من در خدمت امام در این سال های اخیر داشتم امام علاقه خاصی به ایشان داشته و برای ایشان ارزش فكری و علمی و خدماتی ویه ای را قائل بودند و هستند.

در مورد رفتار ایشان با شاگردانشان طبعاً باید از خود آنها سؤال كرد ولی آن طور كه من از برخی از شاگردانشان شنیده ام ایشان را استادی توانا و ارزنده و خبیر می دیدند. یكی از علمای با فضیلت و با معلومات جوان در تهران در زمان حیات آقای مطهری همواره از ایشان با احترام خاصی یاد می كرد. دانشجویانی كه با ایشان در دانشكده الهیات درس داشتند نیز ایشان را فردی علاقه مند و استادی ارزنده می یافتند. در این سال های اخیری كه ایشان در روزهای آخر هفته به قم برای تدریس می رفتند؛ فضلای جوان با معلومات كه در درس ایشان حضور می یافتند نیز همین برداشت را داشتند. به هر حال اطلاعات بیشتر را باید از خود آنها بپرسید.

مرحوم آقای مطهری از همان زمان كه وارد قم شده بودند به مسایل مبارزاتی سیاسی مردم علاقه نشان می داد و طلبه فاضلی بود كه خود را از سیاست بركنار نمی دید و نمی گرفت. در آن زمان فدائیان اسلام در قم فعالیت ها و تلاش هایی داشتند. بنابراین جوّ حوزه با فعالیت های سیاسی و حتی فعالیت های حادّ چهره های روحانی آشنا بود و این مسایل مطرح بود. مرحوم آقای مطهری، هم در رابطه با فعالیت های سیاسی و هم در رابطه با فعالیت های مترقی فرهنگی و فكری اسلامی قرار داشت و در این زمینه ها هم علاقه مند بودند.

ولی فعالیت جدی و مؤثری كه من از آن اطلاع داشته باشم مربوط به سال 1341 به بعد بود كه مبارزات به رهبری امام خمینی در مسیر تازه ای در جهت خالص تر اسلامی وضع تازه ای به خود گرفت و در سال 1342 كه من در زیر فشار ساواك ناچار شدم قم را ترك كنم و به تهران آمدم و در آن گروه روحانیونی كه از طرف امام برای كار با هیئت های موتلفه اسلامی تعیین شدند مرحوم آقای مطهری هم شركت داشتند. به هر حال از آن موقع به بعد در مبارزات شركت داشتند تا مرحله اخیر كه روحانیت مبارز در تهران تأسیس شد ایشان عضو برجسته و مؤثر تشكیلات مركزی روحانیت مبارز بودند.

مرحوم آقای مطهری همان طور كه گفتم دوستی بی تكلف و در دوستی و ادامه دوستی دیرپای، در رفتار اجتماعی نیز ساده و بی تكلف، در اهتمام به عبادات اسلامی دارای اهتمامی قوی، مردم دوست و انسان دوست و به هر حال از ملكات ارزنده متعددی پر بهره بود. دارای پشتكار فراوان، جدّ و پشتكاردار، خوش قریحه و خوش نفس بود.

مرحوم مطهری دارای فكری قوی و تحلیل گر و قدرت جمع آوری و جمع بندی بود و این را در آثار و كتاب های ایشان به خوبی می توانیم بیینم. در فقه و اصول در حدّ اجتهاد و صاحب نظر و در فلسفه دوره اسلامی بسیار پر مطالعه و پر بهره بود. در فلسفه مقایسه ای و تطبیقی با مكاتب فلسفی غرب در چند قرن اخیر دارای مطالعات گسترده در حدود منابع ترجمه شده به فارسی و عربی بود. در تفسیر و تاریخ و حدیث دارای مطالعات خوب و ارزنده بود و این كتاب خدمات متقابل اسلام و ایران ایشان نشان دهنده این بخش از مطالعات ایشان است.

از نظر خط فكری در زمینه ایدئولوژی، ایشان سخت با خطوط التقاطی و انحرافی مخالفت داشتند و در برابر آنها حساسیت داشتند به طوری كه با احزاب و گروه هایی كه تفكر التقاطی داشتند سخت درگیر می شدند. از نظر خط سیاسی و مبارزاتی تا آنجا كه من اطلاع دارم ایشان در همان خط امام گام برمی داشتند و به هر حال اگر هم در مواردی خود ایشان در تصمیم گیری نسبت به مسائل حساس از همان آغاز نقطه نظرهای روشنی همچون نقطه نظرهای روشن و صریح امام از خودشان نشان نمی دادند، در عمل می دیدیم كه هر وقت از امام نقطه نظری روشن و صریح می رسید مرحوم آقای مطهری در جلسات بحث ها در تحقق بخشیدن به این نقطه نظرها كوشا بودند.

وقتی دو نفر با هم در طول بیش از 30 سال آشنایی و معاشرت دارند؛ آن قدر خاطره ها زیاد است كه نمی شود روی یكی از آنها انگشت گذاشت. می توانم بگویم یكی از خاطراتی كه به یادم مانده، دیدار مفصلی بود كه با ایشان و برادران دیگر در مكه معظمه داشتیم. در آن سال من از هامبورگ به حج مشرف شده بودم، مرحوم آقای مطهری و عده ای از دوستان هم از تهران با كاروان «حسینیه ارشاد» آمده بودند و در آن سال چند سالی بود كه ایشان را ندیده بودم، پس از چند سال دوری دیدن این دوست دیرین و انس با ایشان برایم بسیار جالب و مطلوب بود. در آن دیدار از خیلی مسائل سخن می رفت، از كوشش هایی كه در آن جا می شد به سود رشد اسلام و انقلاب اسلامی بكنیم، از تلاش هایی كه ایشان و دوستان در تهران با پایه گذاری «حسینیه ارشاد» و كارهای مشابه آن می كردند و از آینده ای كه در آن، این كارهای موضعی گوناگون همچون جویبارهای كوچك به هم بپیوندند و سیلی خروشان و بنیان كن به وجود بیاورند كه رژیم شاهی را بركند و نظام اسلامی را به جای آن بنشاند.[1]



[1] -       www.rasekhoon.net


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است