در
بازدید : 118912      تاریخ درج : 1389/8/22
 

جایگاه علامه طباطبائی در عرفان عملی

موقعیت جناب علامه طباطبائی رضوان الله علیه در عرفان عملی این بود كه دریافته بود و به این باور رسیده بود كه: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم‏».1 راه این است و جز این نیست. و دقیقا بدین جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودی او، حكایت كننده وارستگی و عظمت ذخایر علمی و عملی او بود.

انسان وقتی حضرت علامه طباطبائی را زیارت می‏كرد، به یاد این حدیث‏شریف می‏افتاد كه جناب كلینی

در كتاب فضل العلم كافی به اسنادش از حضرت امام صادق علیه السلام نقل می‏كند و فرموده است:

من تعلم العلم و عمل به و علم لله، دعی فی ملكوت السماوات عظیما: فقیل تعلم لله و عمل لله و علم لله.[1]آن كسی كه دانش تحصیل كند و بدان عمل كند و به دیگران برای خدا تعلیم بنماید، در ملكوت سماوات و عالم اله - كه خودش عالم عظیم است - او را به عظیم صدا می‏كنند: ای بزرگ، ای آقا، ای كسی كه برای خدا تحصیل علم كرده‏ای، برای خدا بدان عمل كرده‏ای، برای خدا به دیگران تعلیم داده‏ای، تو آقا و بزرگ و عظیمی.

بنده هفده سال در محضر شریف او با ایشان انس داشتم و از ایشان كار لغوی ندیدم. حرف لغوی نشنیدم. بسیار مواظب كلام خود بود.

موقعیت جناب علامه طباطبائی (رضوان الله علیه) در عرفان عملی این بود كه دریافته بود و به این باور رسیده بود كه: «ان هذا القرآن یهدی للتی هی اقوم‏».[2] راه این است و جز این نیست. و دقیقا بدین جهت، رفتار او، گفتار او، سكوت او، قلم او و مطلقا آثار وجودی او، حكایت كننده وارستگی و عظمت ذخایر علمی و عملی او بود.

علامه طباطبائی و مراقبت از نفس

به حقیقت، دل این مرد بزرگوار معدن تقوا بود؛ زیرا بسیار مواظب خود بود. همواره اهتمامش بر این بود و می‏گفت در شب و روز زمانی را برای حسابرسی خود قرار بدهید و ببینید كه این 24 ساعت چگونه بر شما گذشته. اهل محاسبه باشید. همان طور كه یك بازرگان و یك كاسب دخل و خرج خود و صادرات و وارداتش را حساب می‏كند، شما ببینید در این شب و روز كه بر شما گذشت، چه چیزی اندوخته‏اید. چه گفته‏اید. یك‏یك رفتار و گفتارتان را حسابرسی كنید. از نادرستی‏ها استغفار كنید و سعی كنید تكرار نشود، و برای آنچه شایسته و صالح و به فرمان حاكم عقل بود، خدا را شاكر باشید، تا بتدریج‏برای شما تخلق به اخلاق ربوبی ملكه بشود. «و لاتكونوا كالذین نسوا الله فانساهم انفسهم‏». [3]

حضرت علامه همواره مراقب نفس خویش بود و از خدا غافل نمی‏شد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود كه ایشان در پیشگاه دیگری قرار گرفته. هر چند به صورت ظاهر، جسمش با دیگران بود، پیدا بود كه در محضر دیگری نشسته است.

در این باره، مصباح الشریعة می‏فرماید كه: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله‏» ؛ عارف بدنش با خلق و دلش با خداست؛ «و لامونس له سوی الله، و هو فی ریاض قدسه متردد و من لطائف فضله متزود» ؛ توشه‏اش آن سویی است. قلبی كه او دارد در پیشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد. مونسش ملكوت عالم است.

چنین كسی مراقبت دارد و انسان بر اثر این مراقبت، یواش یواش به صفات ملكوتی متصف می‏شود و بدان خو می‏گیرد.

از خاطرم نمی‏رود كه مرحوم علامه طباطبائی وقتی به من فرمود: «آقا، من هر روز مراقبتم قوی‏تر است. شب، مشاهدات من، مكاشفات من زلالتر است‏». هر چه روز مراقبت‏شدیدتر باشد، شب مكاشفات زلالتر و صافی‏تر است.

 

سیری در اندیشه های عرفانی علامه طباطبایی «قدس سره »

اهل تزكیه یا فرقه خدعه

در واقع علامه طباطبایی از آن دسته عرفا حمایت می كند و خود نیز در سلك آنان قرار می گیرد كه دارای معرفت الله و متخلق به اخلاق الله بوده و با تهذیب نفس، ریاضات و مجاهدات و تزكیه روح و پاك ساختن دل از عشق و محبت ماسوی الله به كمالاتی معنوی نائل شده و ضمن خلق نیكو، علم و عمل خالص و ذكر و فكر در اسماء واوصاف الهی و ترك شهوت حیوانی و فضولات دنیوی به موعظه، هدایت و تربیت جامعه انسانی پرداخته و افراد مشتاق حق را راهنما هستند؛ از فقیران و درماندگان دستگیری كرده مظلومان را یاری نموده؛ گمراهان را به سرمنزل مقصود رسانیده و ه حقیقت شاگردان عالی مدرسه انبیاء و مكتب اهل بیت هستند و مضامین قرآنی و روایی را زیربنای تلاش های فكری، علمی و اخلاقی خود می دانند.

اما ایشان با آن دسته از صوفیانی كه مدعی دروغین مقام ولایتند و خود را به هوای نفس و حب ریاست و خرقه بازی و سالوسی و ریا و دكان داری و فریب دادن مردمان ساده لوح و امور موهوم و تخیلات مشغول كرده اند نه تنها مخالف است، بلكه انزجار وتنفری شدید از این دسته داشته و معتقد است چنین افرادی با افسون و فریب جمعی رابه نام درویش و فقیر به گرد خود جمع كرده و دكانی از اخبار عرفانی و حكایت های اغراق آمیز مشایخ صوفی را به نام كرامت برای آنان باز می گویند و به قول مولوی حرف مردان خدا را دزیده تا متاعی برای دكان خود تدارك ببینند:

چند دزدی حرف مردان خدا تا فروشی و ستانی، مرحبا

چنین صوفیانی در مریدان خودهیچ تاثیر كمال نفس و صفای روح و خداشناسی و خداپرستی و تقوی نداشته، بلكه به خودپسندی و نخوت آنان افزوده و مردم را از فطرت خداشناسی و گرایش های عالی انسانی و شوق ذاتی معرفت الله خارج كرده به وادی ضلالت و راه ریا و سمعت كشند.

شمس الدین محمد اسیری لاهیجی چه خوب اینان را وصف كرده است:

آن كه میلش سوی لهوست و سماع وجد و حالاتش نباشد جز خداع لاف فقر اندر جهان انداخته رهبر و رهزن زهم نشناخته صد فسون و مكر دارد در درون مخلص و صادق نماید از برون رهزنی چون نام خود ره بین كند عامیان را در هلاكت افكند گوید او كه من قلا و وزرهم وز منازل های این ره آگهم هر كه باور كرد آن مكر و دروغ ماند از نور ولایت بی فروغ گم شد و هرگز به منزل ره نبرد در بیابان هلاكت زار مرد كرده ای نفس و هوی را پیشوا لاجرم بویی نیابی از خدا نور عرفان در دل و جانت نتافت تو همی گویی چو من عارف كه یافت نیستت از عارفان شرم و حیا دعوی عرفان و تلبیس و هوی وای آن طالب كه در دامش فتاد هر چه بودش نقد او بر باد داد

علامه طباطبایی كه از جهت سیر باطنی در مدارج و معارج عوالم غیب و ملكوت و وصول به درجات مقربین و صدیقین نامور بود، از جهت شرع، فقیهی متشرع به شمار می رفت و دررعایت سنن و آداب به تمام معنی بذل توجه داشت و حتی از به جا آوردن كوچك ترین مستحبات دریغ نمی نمود و به آورندگان شرع مبین به دیده تعظیم و تجلیل می نگریست، سبت به برخی صوفیه كه به شرع مقدس آن طور كه باید و شاید اهمیت نمی دادند معترض و از آنان انتقاد می كرد و روش آنان را مقرون به خطا و غیر مصیب به سر منزل مقصود می دانست. از آن طرف نسبت به برخی متنسكین كه به عنوان شرع و حمایت از دین و ترویج شرع مبین، علمای ربانی را كه با مراقبه و محاسبه سر و كار داشته و ازطریق تزكیه و عبادت به كمالاتی معنوی رسیده بودند، مذمت می كردند، و چنین تفكری را ناشی از تعصب بی جا و خشك می پنداشت كه روح شریعت از آن بیزار بود.  به نظرعلامه بدگویی از چنین انسان هایی كه به طریق كشف و شهود خدا را شناخته اند و به حالات معنوی رسیده اند یك نوع جمود فكری بوده و با سیره اهل بیت عصمت و طهارت(ع)در تباین می باشد.

علامه مجلسی صاحب كتاب گران سنگ «بحارالانوار» با صوفیه میانه خوبی ندارد وبا صوفیان زمان خود مبارزه بی امانی را انجام داد و حتی برخی را نفی بلد كرد وراه ایشان را بدعت دانست و اظهار داشت اینان عقاید حقه را تحریف كرده و درنوامیس شرعیه تصرف می كنند و در رد تصوف و عقایدشان رساله ای نگاشت. علامه طباطبایی به هنگام تعلیقه نویسی بر «بحارالانوار» ، با آن كه مقام علمی بسیاروالا و برجسته ای برای علامه مجلسی قائل است، مخالفت ایشان را با درك های ذوقی وعرفانی مورد نقد قرار داده و این راه را به عنوان یكی از سه راه دست یابی به اندیشه دینی دانسته است.

در هفتمین كنگره سالانه بزرگداشت و بررسی آثار و افكار علامه طباطبایی كه درتاریخ 23 آبان 1371 در تالار وحدت دانشگاه تبریز گشایش و به مدت سه روز ادامه داشت آیه الله ملكوتی ضمن ابراز تاسف از این كه اشخاصی نگذاشتند تعلیقات علامه طباطبایی بر بحارالانوار ادامه یابد، از مخالفت علامه مجلسی با عرفان دفاع كرد و گفت باید ببینیم مجلسی در چه شرایطی با این مسائل مخالفت كرده است. دروقتی كه پادشاه عثمانی سلطان صفوی را بچه درویش خطاب می كرد و ایرانیان متهم به صوفی گری و درویش مسلكی بوده اند. البته این اظهارات خود نیاز به بررسی دقیق تری دارد و باید افزود كه علامه مجلسی همان صوفیانی را مذمت كرده كه علامه طباطبایی از آنها نفرت داشته و ما بدان ها اشاره كردیم و این محدث عصر صفوی خود در منابع خویش برخی مضامین عرفانی را آورده و در همان رساله ای كه بر ضد صوفیان نگاشته مطالبی را در سیر و سلوك با الهام و مستفاد از روایات آورده است و ایشان همچون علامه با آن صوفی گری مخالفت كرده كه در مقابل شرع و احكام دینی ایستاده اند و ازخود مضامینی بافته اند كه به منابع و متون دینی نه تنها استنادی ندارد، بلكه باعرضه كردن آنها به چنین آثاری، ابطال آنها روشن می گردد. محمد تقی مجلسی پدرعلامه مجلسی خود از زهاد عصر و نامداران طریقه عرفانی بود و می كوشید به وسیله اخبار اهل بیت، برخی از صوفیان را از عقاید نادرستشان برحذر دارد و گرچه درهدایت عده ای از آنان توفیق یافت، ولی گروهی دیگر، سخن ارشادی ایشان را نپذیرفته و لذا وی از آنان تبری جست و تكفیرشان كرد.

استاد شهید مرتضی مطهری می گوید:

هانری كربن در مصاحبه ای كه با علامه طباطبایی داشت، از جمله سوالاتی كه كرد این بود كه این مساله ولایت را آیا شیعه از متصوفه گرفته یا متصوفه از شیعه؟ علامه در پاسخ وی گفته بود: متصوفه از شیعه گرفته اند برای این كه این مساله از زمانی در شیعه مطرح است كه هنوز تصوف صورتی به خود نگرفته و هنوز این مسائل در بین آنان مطرح نبود. این مساله، مساله انسان كامل و به تعبیر دیگر حجت زمان است كه عرفا روی آن تكیه دارند و در هیچ عصر و زمانی از یك ولی كامل كه آنها آگاهی از او تعبیر به قطب می كنند خالی نیست و برای آن ولی كامل كه انسانیت را به طوركامل دارد، مقاماتی قائلند كه از افكار ما دور است.

هم چنین از علامه طباطبایی پرسیده بودند: متصوفه عقیده دارند مقصود از «هوالاول والاخر» در سوره حدید، حضرت علی(ع) است و علامه مجلسی در جلد هشتم بحارالانوار حدیثی با چنین مضمونی نقل كرده است و اگر بخواهیم ادعای صوفیان رارد كنیم، گفته مرحوم مجلسی نیز مورد تكذیب قرار می گیرد، در حالی كه ضمایری كه برگشتش به خداست در قرآن فراوان دیده می شود، از كجا بفهمیم كه مرجع این ضمایرعلی(ع) نباشد با این كه سیاق آیات نشان می دهد كه مرجع این ضمایر خداوند متعال است؟

علامه طباطبایی در پاسخ آنان گفت:

آن چه در روایت وارد شده این است كه حضرت علی(ع) «اول و آخر» است و درروایاتی هم آمده است كه معنی اول و آخر بودن علی(ع) این است كه اول كسی است كه به رسول اكرم(ص) ایمان آورد و آخرین كسی است كه از آن حضرت جدا شد و آن وقتی بود كه پیكر مطهر آن حضرت را در قبر شریف گذاشت و بیرون آمد و ظاهر سیاق اول سوره حدید می رساند كه مراد از اول، كسی است كه وجودش مسبوق به عدم نباشد و ازآخر، این است كه وجودش ملحوق به عدم نباشد و آن خداست عزوجل چنان كه می فرماید: «و ان الی ربك المنتهی ».

هم چنین از این عالم ربانی پرسیده بودند كه بعضی می گویند تمام موجودات وهستی ها از وجود خدا سرچشمه گرفته، پس تمام هستی به طور كلی در زمینه وحدت وجودخداست، لكن به صورت مختلف هستی ها را می بینیم مثلا بعضی را درخت، بعضی را سنگ،بعضی را آدم و امثال آن، جواب چیست؟

ایشان فرموده بودند براهین و ادله ای استوار وجود دارد كه خدا را برای عالم اثبات می كنند، این دلایل عالم را فعل خدا و خدا را فاعل معرفی می كنند و بدیهی است كه فعل غیر از فاعل باید باشد و اگر فعلی عین فاعل باشد باید شی ء (فاعل)

قبل از وجود خودش (فعل) وجود داشته باشد، پس عالم غیر از خداست و بنابراین، این كه گفته شده پس تمام به طور كلی در زمینه وحدت وجود خداست الی آخر غلط می باشد.

مراقبه و محاسبه

علامه طباطبایی از دوران نوجوانی به انجام تكالیف شرعی واعمال عبادی مقید بود، ذكر خدا بر لب داشت و نوافل را به جا می آورد، شب های ماه مبارك رمضان تا صبح بیدار بود و پس از مطالعه به دعا و تلاوت قرآن و اذكار مشغول می شد. در ایام لیالی رمضان مقید بود دعای سحر را با افراد خانواده بخواند.

فرزند علامه نجمه السادات طباطبایی از قول مادرش قمر السادات طباطبایی نقل كرده كه علامه در ایامی كه در نجف بود پس از اقامه نماز شب نمی خوابید و درفاصله بین نوافل شب و نماز صبح با برادرش سید محمد حسن الهی به مباحثه می پرداخت یا خط تمرین می كرد.

بنا به اظهارات علامه حسن زاده آملی، علامه طباطبایی همواره مراقب نفس خویش بودو از خدا غافل نمی شد و این امر در صورت و رفتار و حرفشان پیدا بود كه ایشان درپیشگاه دیگری قرار گرفته، هرچند كه به صورت ظاهر بدنش با دیگران بود، مشخص بودكه در محضر دیگری نشسته است و این حالات مصداقی از سخن امام صادق(ع) در مصباح الشریعه است كه می فرماید: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله بدن عارف با خلق و دلش با خداست ولامونس له سوی الله و هو فی ریاض قدسه مترود و من لطائف فضله متزود، توشه اش آن سویی است، قلبش در پیشگاه ملكوت عالم آمد و شد دارد و بر اثراین مراقبت به صفت ملكوتی متصف و بدان خو گرفته بود.

استاد عبدالله جوادی آملی خاطر نشان نموده اند: علامه طباطبایی روح بسیارمتعالی و حساسی داشت و وقتی از خدا صحبت می شد آن قدر حالات عجیب از خود نشان می داد كه انسان متحیر می شد كه واقعا در این مواقع در كدام عالم سیر می كنند.

علامه طباطبایی بر چهار كتاب مهم عرفانی؛ یعنی تمهید القواعد، شرح فصوص قیصری،مصباح الانس صدرالدین قونوی و فتوحات محی الدین عربی تسلط كامل داشت و درتدریس و بررسی آنها صاحب نظر بود و در واقع در فن عرفان اجتهاد داشت و در مسیركشف و شهود و سیر و سلوك از اساتیدی چون آیه الله سید علی قاضی طباطبایی (13601285 ه. ق) و سید حسین بادكوبه ای (1293 1358 ه.ق) بهره مند گشت.

در واقع به فرمایش مقام معظم رهبری حضرت آیه الله العظمی خامنه ای: «چهره معنوی علامه طباطبایی سیمای پرصلابت مردی بود كه ایمان استوار و عرفانی راستین رابا دانش گسترده و عمیق توام ساخته و با آمیزه شگفت خویش ثابت كرده بود كه اسلام می تواند سوز درون دل سوختگان شیفته را با عقل راسخ فرزانگان فرهیخته یكجاگردآورد».

و به قول شاعر معاصر زكریا اخلاقی:

نور اشراق زسر تا قدمش می بارید گرچه خود صاحب پاینده ترین برهان بود باغ نیلوفری حكمت و عرفان و ادب از شمیم خوش اندیشه اش آبادان بود دلبر از پیش خود آموختش اسرار سلوك كه بر او مشكل دیرینه عشق آسان بود

تماشای ملكوت

در یكی از روزهای سال 1304 ه.ش كه علامه طباطبایی در نجف اشرف برای كسب علم بسر می برددر حالی كه به آینده خود می اندیشید، عارف نامدار آیه الله قاضی طباطبایی بر اووارد شد و با آن چهره جذاب و نورانی و حالت معنوی به علامه خیرمقدم گفت و در ضمن بیانات خویش اظهار داشت: كسی كه برای تحصیل علم به نجف می آید شایسته است علاوه بر فراگیری دانش های متفاوت به فكر تهذیب نفس و تكمیل مكارم و كسب فضایل باشد وپس از آن سخنان، از جای خود بلند شد و منزل علامه را ترك نمود. این سخنان در روح و روان علامه طباطبایی تاثیری بسزا نهاد و هر موقع از سیر و سلوك و تهذیب نفس سخن می گفت، كمالات معنوی آیه الله قاضی را برمی شمرد. ارمغان چنین دیداری آن بودكه علامه با وجود برخورداری از كتب فلسفی وآثار معقول و اندیشه های برهانی، سیر وسلوك قلبی و بینش شهودی را پیش گیرد.

علامه طباطبایی، برای یكی از شاگردان خود نقل كرده است كه آن چنان بیانات شگفت انگیز این عالم ربانی و عارف صمدانی بر صحنه دلم نقش بست كه بسیار برایم آرام بخش بود و گویی آن چنان سبكبارم كه در زندگی هیچ گونه ملالی ندارم:

پیر خرد پیشه نورانی ام برد زدل زنگ پریشانی ام گفت كه در زندگی آزادباش هان گذران است جهان شاد باش

آیه الله قاضی طباطبایی، شاگردان خود را طبق موازین شرعی با رعایت آداب باطنی اعمال و حضور قلب در نماز و اخلاص در افعال به طریق خاصی دستورهای عرفانی و اخلاقی می دادند و قلوب آنها را مهیای پذیرش الهامات عالم غیب می نمودند، شاگردان را توصیه می كردند چنانچه در حال اقامه نماز و یا قرائت قرآن و یا در حال ذكر و نیایش در مسجد سهله كوفه برای شما اتفاقی روی داد وبرخی جهات غیب را مشاهده كردید، اعتنایی نكرده به اعمال عبادی خویش ادامه دهید!

علامه طباطبایی نقل نموده است كه روزی در مسجد كوفه نشسته و مشغول ذكر بودم درآن حال حوریه ای بهشتی از طرف راستم می آمد و یك جام شربت بهشتی در دست داشته وخود را به من ارائه نمود خواستم به او توجهی كنم كه به یاد توصیه استادم افتادم، لذا چشم پوشیده روی گردانیدم، آن حوریه برخاست و از طرف چپم آمد و باردیگر آن جام را به من تعارف كرد، باز توجهی نكردم، آنحوریّهرنجیدهشدورفت. ومنتابحالهروقتآنمنظرهبیادممى‏افتدازرنجشآنحوریّهمتأثّرمى‏شوم.

هم چنین ایشان به ماجرای دیگری اشاره كرده و فرموده اند به یاد دارم هنگامی درنجف اشرف تحت تربیت اخلاقی و عرفانی مرحوم آیه الله قاضی بودیم، سحرگاهی بر بالای بام بر سجاده عبادت نشسته بودم، در این موقع خواب سبكی بر من مستولی گردید ومشاهده كردم، دو نفر مقابلم نشسته اند، یكی از آنها حضرت ادریس(ع) و دیگری برادرارجمندم آقای حاج سید محمد حسن الهی بود، حضرت ادریس با من به مذاكره و سخن مشغول شدند، ولی طوری بود كه ایشان القای كلام می نمودند و سخنانشان به واسطه كلام اخوی استماع می شد. در تایید این گونه حالات نقل كرده اند كه حضرت آیه الله العظمی بروجردی، فرموده بود، استاد بزرگوار من آخوند كاشی كه مردی با كمال بودمی گفت: من فرشتگان را در آسمان در حال پرواز مشاهده می كنم. به قول اسیری لاهیجی:

دیده روشن بیار و نور بین

دل مصفی كن بهشت و حور بین

علامه طباطبایی، درخاطره ای دیگر گفته است: در ایامی كه در نجف نزد استادم آیه الله قاضی مشغول كسب فیض بودم، روزی در حالت خلسه به خدمت حضرت علی بن جعفر الصادق(ع) رسیدم، به گونه ای كه گویا به من نزدیك می شد تا به حدی كه نزدیكی بدن او را ادراك می كردم وصدای نفس او را می شنیدم.

آری ایشان با ورود به گلستان الهی و قرب او به مقام قدس خدایی به حالتی رسیده بود كه دری به سوی ملكوت برایش باز شده و نشانه هایی از غیب را كه بر دیگران مخفی است مشاهده می كرد و این حالت به خاطر آن بود كه علامه با تهذیب نفس و تزكیه شیاطین را از وجود خویش دور ساخته بود، زیرا بنا به فرمایش حضرت امام صادق(ع) كه خود علامه در جایی نقل نموده است اگر نه این بود كه شیطان ها اطراف دل های بنی آدم گردش می كنند حتما ملكوت آسمان ها و زمین را می دیدند و این مفسر عالی قدربه مصداق آیه كریمه «والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا و ان الله لمع المحسنین »، جزو عبادی بود كه به لطف خداوند و با اهتمامی وافر به كشف و شهودرسید.

علامه حسن زاده آملی در یكی از آثار خود آورده اند: «خدمت استادم علامه طباطبایی عرض كردم جناب آقا بحمدالله تعالی وارداتی روی آورد، در جواب فرمودند:

یك سلسله كشف اصلا تردید بردار نیست كه محض عیان است، مثل آن كشف عیانی كه پیغمبر اكرم(ص) برای شما اذان می گفت، برای مكاشف احوالی پیش می آید كه معیارتمیز و میزان صحت و سقم به دست می آورد، باید قرآن و عقل را ضابطه قرار داد».

در عرفان عملی ایشان به جایی رسیده بود كه چشم برزخیش باز بود و انسان ها رامطابق سریره و ملكات آنان مشاهده می نمود. علامه در تمامی برنامه های خود تنهاخدای متعال را هدف خویش می دانست، چنان كه امیرمومنان(ع) خدا را نهایت آرزوی عارفان به حق دانسته و در دعای كمیل فرموده است: یا غایه آمال العارفین، وی حقامصداق واقعی این جمله آن حضرت بود و حتی در پژوهش های علمی از ذكر خداوند و یادحق غافل نمی شد.

اخلاقیات ایشان نیز ناشی از تراوش باطن و بصیرت ضمیر و نشستن حقیقت سیر و سلوك در كمون دل و ذهن او و متمایز شدن عالم حقیقت و واقعیت از عالم مجاز و اعتبار ووصول به حقایق عوالم ملكوتی بود. استاد شهید مرتضی مطهری، درباره تفسیر المیزان گفته است: «تفسیر المیزان همه اش با فكر نوشته نشد، من معتقدم كه بسیاری از این مطالب از الهامات غیبی است، كم تر مشكلی در مسائل اسلامی و دینی برایم پیش آمده كه كلید حل آن را در تفسیر المیزان پیدا نكرده باشم...».

پژوهش های عرفانی علامه

روش علامه طباطبایی در خصوص مشاهیر عرصه عرفان، تجلیل از علمای راستین این رشته از معرفت بود، برای مقام زهد و وارستگی و تصفیه باطن و ریاضیات شرعی ملاصدرا ارزش قائل بود و وی را تحسین می نمود. اندیشه های فارابی را می ستود و اظهار می داشت آمیزه ای از برهان و شهود اشراقی را می توان در آثاراین حكیم یافت. درباره محی الدین عربی از وی نقل كرده اند كه نامبرده فصوص الحكم را مشت مشت آورده و در فتوحات دامن دامن. در عین حال علامه بر برخی تفكرات ابن عربی انتقاد داشت و خصوصا مساله خلود وی را نقد نمود.

در مورد ملاصدرا هم چنان نبود كه در برابر آرای او تسلیم محض باشد و عقیده داشت او انسانی فهیم و بزرگی بوده، ولی نقد كردن سخنانش عین احترام نهادن به همان اظهارات است، در عین حال از اندیشه های عرفانی ملاصدرا ملهم بود و در نظام وفضای تفكرات ذوقی او تنفس می كرد و از مشرب حكمت متعالیه جرعه می نوشید. به نظرعلامه صدرالمتالهین پایه بحث های خود را روی اتحاد میان عقل، كشف و شرع نهاد وچنین تفكری را از راه تزكیه و سیر و سلوك به دست آورد.

هم چنین ایشان حواشی و تعلیقات آقا علی مدرس زنوزی (1234 1307 ه.ق) صاحب بدایع الحكم را در تهران نزد فضل الله خان آشتیانی كه مردی غیر معمم و با كمال بود، دیده است. این حواشی از دوره اسفار بیش تر و هر تعلیقه آن به تنهایی یك رساله است. علامه برای نظریات عرفانی این حكیم ارزش قائل بود و موقعی كه در یكی از جلسات بحث تقابل «ممكن » كه فقیر است با «واجب » كه غنی است پیش آمد و نظرآقا علی حكیم در بدایع الحكم مطرح شد، ایشان در آن جلسه سخنی نگفت، ولی وقتی ازجلسه بیرون آمد، گفت: حق با آقا علی حكیم است.

علامه طباطبایی، از مقام و منزلت سید بن طاووس به عظمت یاد می كرد و به كتاب «اقبال » او ارج می نهاد و این عالم وارسته را اهل مراقبت تلقی می كرد. هم چنین سلوك علمی و عملی سید بحرالعلوم را تحسین می نمود و تشرف وی و سید بن طاووس رابه خدمت ولی عصر (ارواحنا له الفداه) را به كرات نقل می كرد. به رساله سیر و سلوك منسوب به سید بحرالعلوم اهمیت می داد و شاگردان را به مطالعه آن توصیه می فرمود وخودشان چندین دوره از آن را برای شاگردان برگزیده و شائق و طالب حق با شرح وبسط بیان می كرد.

نسخه ای از این اثر ثمین نزد سید ابوالقاسم خوانساری استاد ریاضی علامه درنجف اشرف بوده كه علامه از روی آن نمونه ای استنساخ و تصحیح نموده است و علامه درباره آن فرموده: استادمان آیه الله قاضی اظهار داشتند: من رساله ای مانند این رساله مرحوم سید بحرالعلوم با این شیوایی و متانت در سیر و سلوك ندیده ام.

یكی از ارزشمندترین آثار عرفانی كه در مناجات و دعا به رشته تحریر درآمده،كتاب شریف «المراقبات » می باشد. علامه طباطبایی بر این كتاب تقریظی نوشته كه درفرازی از آن آمده است:

«اما بعد بدان كه با این خط كه بر كتاب «اعمال السنه » نوشته حجت و نمونه آشكار آیه الله حاج میرزا جواد آقا ملكی تبریزی قدس الله روحه حاشیه می زنم،قصد ستایش این كتاب گران قدر یا تعریف از مولف بزرگوار آن را ندارم، چه این كتاب خود بدون شك دریایی پر از در و گوهر است كه سنگینی آن به سنگ و پیمانه نمی آید وآن نویسنده خود بدون شك دانشمند بلند پایه ای است كه ارزش و قدرش را با متر ووجب نمی توان اندازه گرفت... بلكه منظور من از نوشتن این چند سطر آن است كه برادران عزیز و بی آلایشم را با بعضی از تذكراتی كه در آن است مواجه كنم ویادآوری مومنان را بهره مند می سازد...».

هم چنین بین شیخ محمد حسین اصفهانی، معروف به كمپانی (از اساتید علامه طباطبایی) و سید احمد كربلایی مكاتباتی عرفانی صورت گرفته كه علامه طباطبایی تذییلاتی بر آن نگاشته و استاد علامه حسن زاده آملی این مكاتبات را استنساخ نموده كه در یادنامه شهید قدوسی مندرج است.

علامه طباطبایی، در معرفی این مكاتبات نوشته است: «[این نوشتار] در معنای بیتی از ابیات شیخ عطار جریان یافته و به مقتضای الكلام یجر الكلام دو مبنای معروف حكما و عرفا را كه هر یك از این دو بزرگوار به تقویت یكی از آنهاپرداختند و در روشن ساختن مطلوب استفراغ وسع كامل فرموده اند. نظر به نفاست مطلب و دقت، بحث خالی از اغلاق و غموض نبود به غرض حفظ آثار بزرگان و قضای حق اخذ وتربیت این بنده ناچیز محمد حسین طباطبایی در اوراقی چند به نام تذییلات و محاكمات آورده و در روشن ساختن حق مطلب كوتاهی نكردم...».[4]

 

 


[1]- اصول كافى، تعریب حضرت استاد حسن‏زاده آملى، ج 1، ص 27.

[2]- سوره اسراء/9

[3]- سوره حشر/19 نقل از : در آسمان معرفت، حسن زاده آملی، حسن، از جاهای مختلف

[4]- پاسدار اسلام :: بهمن1376، شماره194


کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است