در
 

 

نویسنده:حجر اكبری زادگان

اسلام و انقلاب[1]

1-اول باید انقلاب را تعریف كنیم، سپس انواع انقلاب ها را توضیح دهیم و سپس درباره ی علل و انگیزه ها و موجبات انقلاب بحث نماییم.

اما تعریف:

انقلاب به حسب مفهوم لغوی پشت و رو شدن و یا دگر شدن است .تعبیر انقلب علی وجهه یعنی پشت و روشدن و برگشت و تغییر جهت داد. مجموعاً در قرآن كلمه ی انقلاب مفهوم «برگشتن» داخلی یك شیء را یعنی عوض شدن جهت رو و پشت یا زیر و زبر را می فهماند و با رجوع فرق دارد . برگشتن سنگ از هوا رجوع هست ولی انقلاب نیست . انقلاب در فقه و فلسفه اصطلاح خاص دارد غیر از اصطلاح لغت كه قرآن هم بر همان اصطلاح جاری است . در فقه در كتاب طهارت، انقلاب و استعاله را از مطهّرات می شمارند.

ولی انقلاب در عصر ما یك مفهوم اجتماعی پیدا كرده است كه با اصطلاحات فلسفی نزدیك است – نه با اصطلاح لغوی یا فقهی – و آن عبارت است از تغییر بنیادی در جامعه ، یعنی دگر شدن جامعه از بن و از بیخ و از اساس، به عبارت دیگر در هم ریختن نظم حاكم هر گاه با شدت و سرعت و مقرون به نوعی عصیان و تمرد و انكار و نفی و طرد باشد یعنی گروهی علیه گروه دیگر كه نظم حاكم قائم به آن است و آنها آن نظم را حفظ كرده اند و آن نظم آنها را و وضع آنها را، [ قیام می كنند ] قیام انقلابی با زور و عنف آن نظم برای جایگزین كردن نظم دیگری بر هم می زند.

پس انقلاب نوعی عصیان و طغیان است علیه نظم موجود و وضع حاكم به منظور برقراری نظمی و وضعی مطلوب، پس انقلاب مبتنی است بر نارضایی و خشم از وضعی و آرزو و طلب وضعی دیگر . ولی صرف نارضائی از وضعی و آرزوی وضعی دیگر كافی نیست . بلكه انكار و نفی و وضع حاضر ضروری است همچنان كه طلب و جستجو و تلاش و جهاد برای وضعی دیگر ضرورت دارد. علی هذا ممكن است نارضائی و حتی خشم باشد اما مقرون به سكون و سكوت و حدیث و رؤیا . اینجاست كه ارزش مكتب و ایدئولوژی روشن می شود . تنها آن ایدئولوژی می تواند مفید و انقلابی و راهگشا باشد كه عنصر انكار و نفی و طرد در متن تعلیماتش قرار گرفته باشد . فرق اسلام و مسیحیت در همین جاست كه اسلام مشتمل بر جهاد و امر به معروف و نهی از منكر است كه عنصر شورش و هجوم بر وضع موجود است و مسیحیت فقط دم از صلح و سازش با هر وضعی می زند . انقلاب در مفهوم اجتماعی اولاً ارادی است و لهذا دیگر مفهوم فعل لازم را ندارد ، مفهوم فعل متعدی را دارد . می گوئیم انقلاب كرد نه این كه منقلب شد . ثانیاً در جهت تكامل اطلاق می شود نه در هر عوض شدنی ، كه دگرگونی در جهت سقوط ، انقلاب نامیده نمی شود . ثالثاً به نوعی نفی و انكار و عصیان استوار است .

انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی ؟[2]

1- فرق انقلاب اسلامی یا اسلام انقلابی، یعنی انقلابی كه ماهیت اسلامی و راه اسلامی و هدف اسلامی دارد با اسلام انقلابی یعنی اسلامی كه ماهیت و راه و هدف انقلابی دارد . به عبارت دیگر فرق است میان آنجا كه اسلام هدف و معیار انقلاب است با آنجا كه انقلاب ، هدف و معیار اسلام است .

2- راجع به ریشه ی مذهب ، از دیده ی اسلام انقلابی ، خود اسلام و مذهب راستین تاریخ خاسته از طبقه ی محروم است و همیشه جنگها، جنگ مذهب علیه مذهب بوده است و كفر خود مذهب است . نه بی مذهبی ، و اینكه اسلام همواره دعوت به جنگ با مذهب كفر كرده است . نه بی مذهبی ، و اینكه اسلام همواره دعوت به جنگ با مذهب كفر كرده است نه به جنگ با لا مذهبی مثلاً ماتریالیسم و ماركسیسم كه این جنگها اختراع مذهب شرك است !

3- یكی از تفاوت های این دو بینش قضاوت درباره ی اخلاق است . از نظر اسلام انقلابی ، مبارزه محور است ، آنتی تز بودن ، محور و اساس است بر خلاف انقلاب اسلامی .

4- تفاوت دیگر در خوشبینی و بدبینی نسبت به گذشته و تاریخ است . از نظر اسلام انقلابی گذشته سراسر ظلم و ظلمت و بدبینی است و جهان تاكنون به ناحق و باطل بر پا بوده است ، برخلاف انقلاب اسلامی كه [ معتقد است] همواره غلبه با حق است .

5- تفاوت دیگر در آینده ی تاریخ است كه هر دو به آینده ی تاریخ و بشریت خوشبینند اما اسلام انقلابی آینده را و پیروزی را از محرومین می داند و انقلاب اسلامی از انسان مؤمن به رشد فكری و اخلاق و پیوستگی به عقیده و ایمان رسیده .

6- از نظر اسلام انقلابی در طول تاریخ همواره مذهب علیه مذهب می جنگیده نه مذهب علیه نا مذهبی ، و اكنون نیز وظیفه ی مذهب جنگیدن علیه مذهب است . پس مذهب توحید و شرك همواره در برابر یكدیگر بوده اند نه مثلاً اسلام و مسیحیت یا یهودیت ، یا اسلام و الحاد ، اسلام و ماتریالیسم كه این جنگها انحراف است !

7- از نظر اسلام انقلابی خاستگاه مذهب توحیدی محرومینند و خاستگاه مذهب شرك ، اغنیاء ، و جنگ مذهب با مذهب همین جنگ دو طبقه است !

تعریف حكومت و ضرورت آن[3]

اگر حكومت را بخواهیم تعریف كنیم یك وقت است آنچه را كه وجود دارد و وجود داشته به عنوان امری موجود تعریف می كنیم . مثلاً حكومت امروز ایران ، عراق ، شوروی ، چین ، فرانسه ، انگلیس كه شكلهای مختلفی دارند و البته جامعه مشترك هم برای همه ی آنها می توان پیدا كرد . و یك وقت حكومت را به عنوان امری كه باید باشد می خواهیم تعریف كنیم كه قهراً تعریف امری اعتباری خواهد بود . و این امور از طریق نوع نیازی كه به آنها هست ، اعتبار می شوند و از طریق آثاری كه بر آنها مرتبت می شود، تعریف می شوند . جامعه نیازمند است به حكمران ، وضع قانون ، اجرای قانون ، مصالح كلی جامعه در مقابل فرد ، وحدت ، تأمین امكانات اجتماعی ، دفاع از هجوم اقوام و ملل دیگر ، جلوگیری از تجاوزات افراد در داخل و حفظ و آزادی و امنیت افراد از تجاوز افراد دیگر ، مدیریت ، قضاوت و فصل خصومات ،ارتباط و عهد و پیمان و معامله با واحدهای اجتماعی دیگر ، تعلیم و تربیت ، بهداشت ، حفظ مواریث فرهنگی . امثال اینها اموری است كه به واسطه ی توسعه ی تمدن، ضرورت نوعی هماهنگی كلی پیش آمده و حكومت مسؤول هماهنگی و مدیریت آنهاست . و الاّ در گذشته تلگراف و تلفنی نبود ، فقط پست بود كه معلوم نیست دولتی بوده یا ملی . برق و نیرو هم نبود . ولی بهداشت ، فرهنگ و هنر ، آموزش و پرورش و امثال آن بود ولی ملی بود . و امروز در بعضی كشورها این امور ملی است و دولت به عنوان مظهر وحدت و مظهر مدیریت و مظهر امكانات و تسهیلات اجتماعی بر اینها نظارت می كند .

پس دولت و حكومت در حقیقت یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم خارجی و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیم های اجتماعی در روابط با خارجی . اما در مورد ضرورت حكومت ، ماركسیسم دولت را و دین را ساخته ی احتیاج عمومی جامعه نمی داند بلكه ساخته ی یك طبقه می داند كه پس از پیدایش مالكیت و اختصاص منابع ثروت به یك طبقه ، آن طبقه دولت را یعنی در واقع زور به عنوان یك نیروی بیرونی برای اخضاع طبقه استثمار شده و دین را به عنوان یك نیروی درونی برای اقناع آن طبقه اختراع كرد ، و در دوره ی اشتراكی قبلی نه دین بوده و نه دولت ، در اشتراك نهایی نیز همچنین . ولی همچنان كه گفتیم آنجا كه جامعه بی طبقه نیز باشد ، عدالت داخلی خود به خود اجرا نمی شود و جرم خود به خود از بین نمی رود كه حفظ امنیت داخلی نیازمند به یك قدرت متمركز نباشد ، و همچنین یك جامعه ی اشتراكی نیز نیازمند به دفاع ملی و نیازمند به دفاع خارجی است و نیازمند به فصل خصومات و اجراء حدود و مجازاتها است مگر این كه فرض كنیم آینده ی بشریت یكپارچه است پس دشمن خارجی وجود ندارد و رابطه با خارج وجود ندارد پس نه وزارت دفاع لازم است نه وزارت خارجه . چون ریشه ی همه ی تجاوزات و عصیان ها مالكیت است پس نیازی به دادگستری و همچنین به شهربانی و ژاندارمری و بالاخره به حفظ امنیت نیست ، پس نیاز به دولت نیست . ولی باز هم این سؤال مطرح می شود كه نیازهای ثانوی ناشی از توسعه ی تمدن ایجاب می كند ارشاد و هدایت و مدیریت را در عصر توسعه. پس نیاز به دولت و حكومت به عنوان این مظهر است .

زن و انقلاب اسلامی [4]

در فاصله ی این ده سال تحول شگرف در زندگی ما ایرانیان پدید آمد ، انقلابی عظیم و خیره كننده رخ داد كه چشم جهانیان را خیره كرد ، همه را به اعجاب وتحسین واداشت ، كشور ایران وارد مرحله ی نوینی از تاریخ خود شد ، رژیم كهن شاهنشاهی را به دور افكند و دست اندركار تحقق بخشیدن نظام اسلامی است و سر آن دارد حوزه وسیع منطقه اسلامی راكه صدها میلیون مسلمان را در بر گرفته است ، به راه خود بكشاند و جهان سومی به نام جهان اسلام بیافریند . انقلاب اسلامی ویژگیهایی دارد كه در مجموع خود آن را در میان همه ی انقلاب های جهان بی نظیر و بی رقیب ساخته است . یكی از آن ویژگیها ذی سهم بودن بانوان است . بانوان سهم بزرگی از انقلاب را به خود اختصاص دادند و این حقیقتی است كه جملگی برآنند . رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی ایران بارها با تكریم و تحسین از نقش فعال بانوان یاد كرده اند و احیاناً سهم آن را عظیم تر از سهم مردان شمرده اند . رهبر كبیر انقلاب با تیزهوشی و تیزبینی خاص خود دریافته بودند كه انقلاب اسلامی ایران بدون شركت بانوان به ثمر نخواهد رسید ، از این رو شركت آن را در مراسم انقلابی واجب و لازم دانستند ، و حتی موافقت پدر یا شوهر را لازم ندانستند . بانوان با ایمان ما ، پس از آن كه از فرمان رهبر آگاه شدند با حفظ اصول و موازین اسلامی از هیچگونه فداكاری در راه به ثمر رساندن انقلاب خوداری نكردند ، پا به پای مردان راهپیمایی كردند ، شعار دادند ، در تظاهرات شركت كردند ، شهید دادند ، زندان رفتند ، شكنجه كشیدند ، آواره خانه و خانواده شدند ، دربدری كشیدند ، محرومیتها متحمل شدند . به نظر می رسد این چنین نقش تاریخی برای زن در جهان بی سابقه است . در تاریخ اسلام خودمان تنها در صدر اسلام است كه می بینیم بانوان نقش مؤثری از نظر سیاسی یا نظامی یا فرهنگی ایفا كرده اند ، در دوره های آخر تدریجاً این نقش ضعیف شده و احیاناً به صفر رسیده است و همین جهت ایجاب می كند كه تحقیق كنیم چه عواملی موجب گشت كه زن بار دیگر در صحنه تاریخ ظاهر شود و تاریخ را از «مذكر» بودن محض خارج كند و آن را « مذنّث » = ( مذكر و مونث) نماید ؟

زنان در طول تاریخ تنها مولد و زاینده مردان و پرورش دهنده جسم آنها نبوده اند ، بلكه الهام بخش و نیرو دهنده و مكمل مردانگی آنها بوده اند . زنان از پشت صحنه و از پشت جبهه جنگ همواره به مردان مردانگی می بخشیدند . ما در بسیاری از اشعار حماسی عربی و فارسی می بینیم كه دلیران و دلاوران در حماسه های خود زنان را مخاطب قرار داده و از مردانگی و شجاعت و دلاوری خود داد سخن داده اند ، گویی مرد آگاهانه و یا نا آگاهانه از همه دلیریها و دلاوری های خود رضایت و تحسین و جلب رضایت زن را منظور می داشته است . زن نقش سازندگی غیر مستقیم تاریخی خود را مدیون اخلاق ویژه جنسی خویش ، یعنی حیا و عفاف و تقوا ودورباش زنانه خویش است . آنجا كه زن دورباش حیا و عفاف را حفظ نكرده و خود را به ابتذال كشانده این نقش تاریخی را از دست داده است .

نقش و هدف نهضت روحانیت در انقلاب [5]

ما اگر بخواهیم هدفهای این نهضت را تشریع بكنیم آن هم در یك جلسه ، بهتر این است كه یك مقایسه اجمالی بكنیم . بعضی مصلحان اسلامی مثل سید جمال الدین اسد آبادی به صورت فردی، قیامهای اصلاحی خودشان را داشته اند و نیز هدفهای نهضتهای صد ساله ی اخیر كه یا به رهبری روحانیت و یا با شركت و تأیید روحانیت صورت گرفته است و هر كدام هدفی داشته است مثل جنبش تنباكو كه یك نهضت ضد استعماری اقتصادی بود ، و یا نهضت استقلال عراق كه آن هم ضد استعمار اقتصادی بود و به رهبری روحانیت صورت گرفت ؛ بعد از جنگ بین الملل اول و متلاشی شدن حكومت عثمانی انگلیسیها عراق را احتلال و اشغال كردند . روحانیت شیعه در آنجا قیام كرد . آیت الله میرزای شیرازی فرمان جهاد داد ، مسلمانان كشته های زیادی دادند تا بالاخره استقلال عراق را به دست آوردند . آن هم یك مبارزه ی ضد استعماری بود ولی ضد استعمار سیاسی، و دیگر مبارزه و جنبش مشروطیت كه در آن ، روحانیت یكی از دو شریك بزرگ بود یعنی روحانی و غیر روحانی هر دو در آن شركت داشتند . جنبشی بود كه ماهیت سیاسی داشت ، جنبشی بود ضد استبدادی . ودیگر جنبش ملی شدن صنعت نفت در بین سالهای 29 تا 32 كه آن هم جنبش بزرگی بود در كشور ما ، یك جنبش ضداستعمار اقتصادی كه باز در این نهضت روحانیت شریك و مؤید بود ولی منحصر به روحانیت بود . این نهضت هم ماهیت ضد استعماری داشت . بنابراین جنبش تنباكو ماهیت ضد استعماری اقتصادی ، جنبش عراق ماهیت ضد استعمار سیاسی ، جنبش مشروطیت ماهیت ضد استبداد و جنبش نهضت ملی شدن صنعت نفت ماهیت ضد استعمار اقتصادی داشته است .

آیا هدف این نهضت همان هدف جنبش تنباكو است یعنی ضدیت با استعمار اقتصادی ؟ آری و نه . آری یعنی آن هم جزء هدفهای این نهضت است و نه ، اما منحصر به آن نیست . آیا ضد استعمار سیاسی است نظیر انقلاب عراق ؟ باز آری و نه ، آن هم جزء هدفهاست ولی محدود به آن نیست . آیا ضد استبداد است ؟ آری و نه . آیا ضد استعمار اقتصادی است مثل نهضت ملی شدن صنعت نفت ؟ باز آری و نه . ضد استعمار است اما محدود به آن نیست . آیا برای آن چیزی است كه امروز آن را حقوق بشر می نامند ؟ باز آری و نه. ما به آنچه كه طرفداران حقوق بشر می گویند احترام می گذاریم ولی به عنوان جرئی از هدفهای نهضت اسلامی خودمان نه به عنوان تمام هدفهای این نهضت . دموكراسی چطور ؟ باز آری و نه.

علتش این است كه این نهضت ماهیت صد در صد اسلامی پیدا كرده و در تمام اقشار جامعه ی ما نفوذ كرده است آن هم چه نفوذی ! وقتی كه مثلاً یك دعوت به تعطیلی ، دعوت به اعتصابی از ناحیه ی رهبران و بالخصوص رهبر بزرگ صادر می شود ، در تمام اقشار این مملكت طنین می افكند ، در شهر همان مقدار طنین دارد كه در میان بی سواد ، در میان كارگر همان مقدار طنین دارد كه در میان كشاورز و در میان معلم و در میان طلبه و دانشجو ، چون سر و كارش با یك نوع آگاهی دیگری است نامش خدا آگاهی است . تذكرات ، تذكرات پیامبرانه است ؛ همه هدفها را با نورافكن خود آگاهی خدایی می بیند .

منبع: www.rasekhoon.net



[1] - پیرامون جمهوری اسلامی ص139.

[2] - همان كتاب ص145.

[3] - همان كتاب ص151-150

[4] - همان كتاب ص41.

[5] - همان كتاب ص69 .

کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است