از اینجا معلوم می شود كه ما از همان كلمه «
اَلصَّمَدُ» ، «
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» را هم می توانیم نتیجه
بگیریم. خاصیت موجود توخالی یعنی موجودی كه در ذاتش خلئی وجود دارد كه آن خلأ از جای
دیگر و تدریجا باید پر شود این است كه زاییده شده باشد و بعد بزاید. اما موجودی كه صمد و توپر
است یعنی در ذاتش هیچ گونه خلئی از هستی وجود ندارد و هستی عین ذات اوست و غنا و
بی نیازی عین ذات اوست او [نه زاده شده است و نه می زاید. ]
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 835
در بعضی تفاسیر هم درباره «صمد» لازمه اش را ذكر كرده اند كه تغیّر و تبدل و تكامل در او
فرض نمی شود و محال است. موجودی كه صمد است، لازمه صمد بودن و در آن حدْ كامل بودن
این است كه
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. موجودی كه از جای دیگر زاییده می شود موجود ناصمد و توخالی
است، و موجودی كه می زاید و چیزی از خود بیرون می دهد باز موجودی است كه توخالی است و
همواره پر می شود و خالی می شود، یعنی موجودی نیست كه در ذات خودش توپر باشد.
بنابراین معنی «
لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ» فقط این نیست كه خدا فرزند ندارد یعنی عیسی فرزند خدا
نیست، عُزَیر فرزند خدا نیست، فرشتگان فرزند خدا نیستند، و خدا فرزند هیچ پدر و مادری
نیست؛ بلكه معنای آن وسیعتر از این است و آن این است: خدا از سنخ طبیعت نیست، از سنخ
موجودات عالم ماده نیست، حقیقتی است ماوراء مادی؛ چون همین قدر كه مادی باشد، هم زاده
شده است و هم می زاید.
آنگاه اینجا یك سلسله مراتب تشكیل داده می شود:
قُلْ هُوَ*. اول فرمود: بگو او، نگو این یا
آن؛ اگر گفتی این یا آن، او را محدود كرده ای. بگو او؛ یعنی او نامحدود است؛ چون نامحدود است
اوست، و چون نامحدود است و اوست نه این و نه آن، او اللّه است؛ یعنی ذات او در مرحله ای است
كه هیچ عقلی قادر نیست بر ذات او احاطه پیدا كند و بگوید خدا چیست؛ اصلا چیستی در آنجا راه
ندارد. و اگر او ذاتی باشد كه یك عقل بتواند بر او احاطه پیدا كند آنوقت دیگر خدا نمی تواند باشد.
او صمد است، خلئی در ذات او نیست و توپر است، هستی عین ذات اوست و هر صفتی كه دارد
عین ذات اوست.