اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ اَلَّذِی خَلَقَ. بخوان ولی به نام پروردگارت، با كمك و استمداد از نام پروردگار
آفریدگارت. این جمله همان روح فرهنگ اسلامی را نشان می دهد. اسلام می گوید «بخوان! » بشر
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 650
هم می گوید «بخوان! » ، تمدن فرنگی هم می گوید «بخوان و بنویس! » ، تمدن فرنگی هم می گوید
مبارزه با بی سوادی، قرآن هم می گوید مبارزه با بی سوادی. این «اقرأ» یعنی مبارزه با بی سوادی.
اما قرآن می گوید: بخوان با نام پروردگارت؛ خواندن و دانستن را با معنویت و ایمان و اینكه همیشه
همراه نام خدا باشد توأم می خواهد. اسلام به فرهنگی كه از ایمان جدا باشد معتقد نیست و تجربه
نشان داد كه چنین فرهنگی برای بشر كاری نمی كند. فرهنگ منفك از ایمان، «اقرأ» مجزّا از «
بِاسْمِ
رَبِّكَ اَلَّذِی خَلَقَ » ، آن فرهنگی است كه به كره ماه می رود ولی در همان حال بر سر انسانهای
بی گناهی در خانه های خودشان بمب می ریزد؛ یعنی انسانیت نیست. «بخوانِ» جدا از «
بِاسْمِ رَبِّكَ
اَلَّذِی خَلَقَ » و جدا از نام خدا، توحش است و برای بشر وحشی گری ایجاد می كند. آنگاه علم
وسیله ارضاء جاه طلبی ها و شهوت رانی های بشر می شود. علمِ مجزا از ایمان، خواندن و نوشتنِ
مجزا از ایمان، با سوادیِ مجزا از ایمان، انسان را انسان نمی كند و به بشر انسانیت نمی دهد، بلكه
ابزار به دست بشر- به هر شكلی كه هست- می دهد.
روح فرهنگ اسلامی توأم بودن علم و ایمان است.
وَ قالَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَ اَلْإِیمانَ [1]. قرآن
دم از علم و ایمان با هم می زند، نه ایمان منهای علم، و نه علم منهای ایمان. ملای روم چقدر خوب
همین حقیقت را كه از قرآن كریم اقتباس كرده بیان می كند؛ می گوید:
هر كه او بی سر بجنبد دم بود
جنبشش چون جنبش كژدم بود
علم و مال و منصب و جاه و قران
فتنه آرد در كف بد گوهران
تیغ دادن در كف زنگی مست
به كه افتد علم ناكس را به دست