این یك امر جامع عامی است. یك عیب بزرگی كه به مشرق زمینی ها می گیرند این است كه اگر
چیزی از علم نصیبشان بشود، از اینكه به دیگران بفهمانند مضایقه می كنند. مثالهای آن خیلی زیاد
است. مثلا بسیار اتفاق افتاده كه كسی در اثر تجاربش دوای یك بیماری را كشف می كند. چنین
شخصی مگر ممكن است فرمول این دوا را به كسی یاد بدهد؟ ! یاد نمی دهد و حتی از گفتن به
بچه هایش هم مضایقه می كند، بعد می میرد و این راز را با خودش به گور می برد.
در حدود فریمان ما ده خیلی دوری بود به نام صومعه سرا. پیرمردی در این ده بود كه از
كوهستانهای آنجا دواهای خیلی مفیدی به دست آورده بود برای بیماری خنازیر كه یك بیماری
واقعا كشنده است. من خودم افرادی را كه معالجه كرده بود دیده بودم. این شخص با ابوی ما آشنا
بود و وارد منزل ما می شد. بیمارهایی كه خنازیر داشتند و می رفتند مشهد و اطبای مشهد از معالجه
آنها عاجز بودند می آمدند و او این دواها را روی زخم آنها می گذاشت. این دواها در ظرف 24
ساعت این خنازیر را كه همین طور هم ریشه می دواند، می كشید و بیرون می آورد. هرچه به این
شخص گفتند كه این دواها را معرفی كن، نكرد و حتی به بچه اش هم یاد نداد. بعد از مردنش
فرزندش از بقایای دواهایی كه از او مانده بود به زحمت كار ناقصی انجام داد و بالاخره هم
نتوانست فرمول كاملش را كشف كند.
یا آن حمّامی كه در اصفهان به شیخ بهایی منسوب است كه با یك شمع [گرم ] می شده و
معلوم نیست آیا به نفت اتصال داشته یا چیز دیگری بوده. مردم مشرق زمین اصلا خوششان می آید
كه دیگران را در حیرت و سؤال باقی بگذارند. چرا سرّ مطلب را نمی گویی تا دیگران هم یاد
بگیرند؟ !
امثال اینها بسیار زیاد است. این، مضایقه كردن در اعطاء است؛ یعنی مضایقه كردن است در
دادن آنچه كه به دیگران فایده می دهد. خراسانیهای خودمان به این جهت معروف اند. می گویند
وقتی از آنها سراغ منزل كسی را می گیرید، در جواب می گویند: مِدُنُم و نُمُگُم
[1]. چرا می دانی و
نمی گویی؟ ! بگو! این بخل است. اول شرط در این راه معطی بودن است، جواد بودن است، بخشنده
بودن است. از آنچه كه داری، مادیات یا معنویات، به دیگران برسان، چرا بخل می ورزی؟ !
[1] - . [خنده استاد و حضار. ]