در
کتابخانه
بازدید : 1638889تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره عبس</span>تفسیر سوره عبس
Expand تفسیر سوره تكویرتفسیر سوره تكویر
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره انفطار</span>تفسیر سوره انفطار
Expand تفسیر سوره انفطار (1) تفسیر سوره انفطار (1)
Expand تفسیر سوره انفطار (2) تفسیر سوره انفطار (2)
Expand تفسیر سوره انفطار (3) تفسیر سوره انفطار (3)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مطفّفین</span>تفسیر سوره مطفّفین
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره انشقاق</span>تفسیر سوره انشقاق
Expand تفسیر سوره بروج تفسیر سوره بروج
Expand تفسیر سوره طارق تفسیر سوره طارق
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
بسم اللّه الرحمن الرحیم
إِذَا اَلسَّماءُ اِنْفَطَرَتْ. `وَ إِذَا اَلْكَواكِبُ اِنْتَثَرَتْ. `وَ إِذَا اَلْبِحارُ فُجِّرَتْ. `وَ إِذَا اَلْقُبُورُ بُعْثِرَتْ.

`عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ. `یا أَیُّهَا اَلْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ اَلْكَرِیمِ. `اَلَّذِی خَلَقَكَ فَسَوّاكَ فَعَدَلَكَ. `فِی أَیِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَكَّبَكَ [1]
.
سوره مباركه انفطار است. این سوره هم از سور مكیه است و مانند دیگر سوره های هم آهنگ با این سوره (مثل سورهإِذَا اَلشَّمْسُ كُوِّرَتْ ) ناظر به امر قیامت و تذكر به قیامت است؛ بلكه آن جمله اساسی كه بر روی آن تكیه شده است، در هر دو سوره یكی است. در سورهإِذَا اَلشَّمْسُ كُوِّرَتْ بعد از دوازده جمله شرط با مضمون «و آنگاه كه. . . » ، در جواب همه این شرطها می فرماید: عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ . معلوم است كه ذكر كردن این همه جمله شرط برای یك جواب، علامت نهایت اهتمام به آن جواب است. در واقع جمله «عَلِمَتْ نَفْسٌ ما أَحْضَرَتْ » به منزله تكیه گاه جمله های قبل و بعد است؛ یعنی جمله های قبل مقدمه ای است برای آن، و جمله های بعد به منزله یك نوع نتیجه گیری از آن است. در این سوره مباركه نیز سیاق عینا همان سیاق است، ولی در اینجا چهار شرط ذكر شده است و بعد جوابی شبیه آن جواب منتها با تغییر بیان، ذكر شده است. (در اینجا به نكته خاصی اشاره شده است كه در آنجا اشاره نشده بود و در آنجا به نكته دیگری اشاره شده بود. )
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 398
می فرماید: إِذَا اَلسَّماءُ اِنْفَطَرَتْ . آنگاه كه آسمان منفطر شود. «انفطار» را معمولا به «انشقاق» به معنی شكافته شدن ترجمه كرده اند [2]. وَ إِذَا اَلْكَواكِبُ اِنْتَثَرَتْ . و آنگاه كه ستارگان [3]به صورت نثر و پراكنده درآیند.
«نثر» نقطه مقابل «نظم» است. این دو كلمه در مورد «سخن» هم به كار می روند، یعنی سخن دارای دو نوع است: سخن منظوم و سخن منثور. سخن منظوم همین است كه ما اصطلاحا به آن «شعر» می گوییم، در صورتی كه كلمه «شعر» در اصل لغت به این معنی كه ما امروز استعمال می كنیم نیست. ما به هر سخنی كه نظمی داشته باشد و تابع قواعد مخصوص عَروضی باشد و آهنگین باشد و دارای وزن مخصوص و نوعی قافیه باشد، شعر می گوییم، در حالی كه چنین سخنی در واقع نظم است. شعر به حسب اصل لغت یعنی هر سخنی كه آمیخته به نوعی تخیل و مشتمل بر نوعی تشبیه و استعاره باشد و قوه خیال به نحوی در آن استخدام شده باشد (و لهذا قرآن این همه از خودش شعر بودن را نفی می كند) . اگر سخنی بخواهد شعر باشد، اعم است از این كه منظوم باشد یا منثور؛ یعنی ممكن است كسی به نثر سخن بگوید ولی سخنش شعر باشد، یعنی شاعرانه باشد و خیلی مقرون به تشبیه و تخیّل و بازی كردن با قوه خیال مردم باشد. ولی چون غالبا این عمل را كه در اصطلاح به آن شعر می گفته اند، در نظمها به كار برده اند، كم كم به هر نظمی شعر گفته اند در صورتی كه بسیاری از نظمها اصلا شعر نیست، یعنی تخیل نیست، بلكه یك سخن خیلی صاف و سر راستِ حكیمانه عقلی منطقی است. اگر سخنی، سخن عقلی منطقی باشد، دیگر آن سخن شعر مصطلح نیست، چون با قوه عاقله سروكار دارد نه قوه خیال. مثلا:
تا مرد سخن نگفته باشد
عیب و هنرش نهفته باشد
این سخن، شعر نیست ولی نظم هست. سخنی است كه در آن نه تشبیهی است و نه استعاره ای و نه تخیلی، بلكه حقیقتی را در لباس نظم بیان كرده است. این سخن همان مضمون جمله امیرالمؤمنین است كه می فرماید: اَلْمَرْءُ مَخْبوءٌ تَحْتَ لِسانِهِ [4](اگرچه در این جمله یك تشبیهی هست) .
از طرف دیگر بعضی تعبیرها هست كه شعر است و تخیل در آنها به كار رفته ولو این كه در لباس نظم نباشد و در لباس نثر باشد. خیلی از نثرهای گلستان سعدی شعر است. مثلا:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 399
ابلهی را دیدم سمین، خلعتی ثمین در بر و مركبی تازی در زیر و قصبی مصری بر سر. كسی گفت: سعدی چگونه همی بینی این دیبای مُعْلَم بر این حیوان لایَعْلَم؟ گفتم: خطی زشت است كه به آب زر نبشته است [5].
یعنی یك آدم احمق نادان كودنی بر اسبی خیلی عالی سوار بود و لباسهای خیلی زربفتی پوشیده بود و خیلی با تبختر می رفت. كسی از من پرسید كه این چیست؟ گفتم: این مثل خط زشتی است كه با آب طلا نوشته باشند [6]. این سخن سعدی شعر است.
نقطه مقابل نظم، نثر است. در نثر آن نظام و آهنگی كه در نظم به كار می رود، به كار برده نمی شود.
نظم و نثر در سخن، هر دو از یك عمل محسوس و ملموسی گرفته شده است. وقتی دانه های تسبیح را به وسیله بند تسبیح در یك نظام خاص و یك سلك درمی آورند، این را «نظم» می گویند و اگر این بند پاره و این دانه ها همه پخش شود، آنوقت می گویند كه انتثار پیدا كرد، یعنی حالت «نثر» و پراكندگی پیدا كرد. نظم و نثر در سخن هم از اینجا گرفته شده؛ یعنی سخنی كه نظم است مثل این است كه آن را در یك سلك كشیده اند و سخنی كه نثر است مثل دانه های پراكنده ای است كه در یك سلك نیست و رشته ای در بین نیست كه كلمات را در یك ردیف و در یك نظام قرار دهد.
اینجا قرآن تعبیر لطیفی دارد. می فرماید: روزی خواهد آمد كه این كواكب كه امروز مثل دانه های تسبیح و مثل كلماتی هستند كه در یك قصیده به كار رفته اند [7]، از صورت منظوم خارج شوند و به صورت منثور درآیند و این نظم تبدیل به نثر شود.
البته ما آن نظام و رشته ای كه ستارگان را در نظم آورده نمی بینیم، ولی اگر به رفتار ستارگان نگاه كنیم، یك نظمی در آن می بینیم كه یك ذره و یك سر سوزن هم اختلافی پیدا نمی كند؛ نه كند می شود و نه تند. یعنی همه این ستارگان كه در عالم هستند به منزله دانه های یك تسبیح یا به منزله كلمات یك قصیده اند كه در یك نظم معین ریخته شده اند. كره زمین در ظرف یك سال با یك حساب معین قطعی كه یك دقیقه هم پس و پیش ندارد، مدار خودش به دور خورشید را طی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 400
می كند، و حركت شبانه روزی آن كه به دور خودش می چرخد نیز همین طور است. هر ستاره ای در هر مداری در یك نظام معین حركت می كند، به طوری كه هركدام از آنها یك مقام معلوم و یك موضع و مدار مشخص دارند.
وَ إِذَا اَلْبِحارُ فُجِّرَتْ . و آنگاه كه دریاها تفجیر شوند. لغت «تفجیر» و «فجر» و امثال اینها، همه مفهوم شكفته شدن و شكافته شدن دارند، ولی نه صرف شكافته شدن، بلكه شكافته شدن در حالی كه یك چیزی از آن بیرون می آید. مثل این كه در مورد نهرها و چشمه ها و قناتها گفته می شود كه این سرچشمه زمین تفجیر شد و از آن چشمه بیرون آمد یعنی دهان باز كرد و آب از آن جوشید.

در اینجا تعبیر قرآن راجع به همه دریاهاست. بسیاری از دریاها و اقیانوسها- بالخصوص دریاها و دریاچه ها- در میان آنها حائلهایی از زمین و خشكی حكمفرماست. می فرماید: در اثر حوادث تند و زلازلی كه در زمین رخ می دهد، این دریاها همه تكه پاره می شوند به طوری كه همه با یكدیگر مخلوط می شوند. در سوره تكویر هم كه فرمود: وَ إِذَا اَلْبِحارُ سُجِّرَتْ . بعضی سُجِّرَتْ را «داغ می شود و تبخیر می شود» معنی كرده اند و بعضی گفته اند: «پر می شود» . «پر می شود» به همین معناست كه این دیوارهایی كه در وسط دریاهاست خراب می شود و بسیاری از كوهها در دریاها سرازیر می شوند و این پستی و بلندی ها از میان می رود.
وَ إِذَا اَلْقُبُورُ بُعْثِرَتْ . آنگاه كه قبرها برشورانیده و زیر و رو شود. عَلِمَتْ نَفْسٌ ما قَدَّمَتْ وَ أَخَّرَتْ . در اینجا بهتر است كه معنی اِنْفَطَرَتْ را بیان كنم و بعد درباره همه این آیات توضیحی بدهم.

[1] - . انفطار/1- 8.
[2] - . در مورد كلمه «انفطار» عرایض مختصری دارم كه بعدا عرض می كنم.
[3] - . كوكبها یعنی ستارگان، اگرچه بعضی می گویند به معنی ستارگانی است كه نورشان از خودشان است، مثل خورشید.
[4] - . نهج البلاغه، حكمت 148.
[5] - . گلستان سعدی، باب سوم.
[6] - . اگر با آب طلا خط بدی را بنویسند، این گونه نیست كه خط خوبی بشود، آب طلایی مصرف شده ولی خط خوبی نیست.
[7] - . جای هر كلمه ای در هر بیتی و هر مصراعی مشخص است و اگر شما این كلمات را درهم بریزید، دیگر این قصیده، قصیده نیست.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است