در
کتابخانه
بازدید : 1639293تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره عبس</span>تفسیر سوره عبس
Expand تفسیر سوره تكویرتفسیر سوره تكویر
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره انفطار</span>تفسیر سوره انفطار
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مطفّفین</span>تفسیر سوره مطفّفین
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره انشقاق</span>تفسیر سوره انشقاق
Expand تفسیر سوره بروج تفسیر سوره بروج
Expand تفسیر سوره طارق تفسیر سوره طارق
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
سالها پیش (در حدود ده سال پیش كه ما تازه به قلهك آمده بودیم) در آخرین سفری كه مرحوم ابوی ما به تهران تشریف آورده بودند، آقای فلسفی آمده بود و از ایشان دیدن كرده بود و ما هم می خواستیم به بازدید آقای فلسفی برویم. با مرحوم ابوی آمده بودیم سر خیابان دولت و منتظر تاكسی بودیم. بعد از مدتی یك ماشین شخصی ایستاد. راننده گفت: كجا می روید، من شما را می رسانم. ما هم سوار شدیم. بعد خودش شروع كرد به صحبت كردن راجع به این كه من چرا شما را سوار كردم. او كه ما را نمی شناخت [1]گفت: من به شما آقایان [2]خیلی ارادت دارم و علاقه مند هستم و اصلا من زنده شده به دست یكی از شما هستم [3]. من و پدرم اختلاف داشتیم. اختلافمان آنقدر شدید شد كه به دشمنی شدید منجر شد به گونه ای كه تصمیم گرفتم پدرم را بكشم. در همان اوقاتی كه تصمیمم قطعی شده بود و دنبال فرصتی بودم، یك روز در خیابان حركت می كردم كه صدایی از بلندگو به گوشم رسید. نمی دانم چه شد، مثل این كه این صدا من را به سوی خود كشاند.

با این كه كار داشتم، گفتم ببینم این كیست كه حرف می زند. رفتم، دیدم سیدی بالای منبر مشغول صحبت است. نشستم و چون عجله داشتم به حالت نیم خیز نشستم كه دو سه كلمه گوش كنم و بروم. دیدم راجع به روابط و حقوق پدر و فرزند صحبت می كند. خیلی برایم گرم و دلنشین بود.

گوش كردم، گویی اصلا این سید از ماجرای من و پدرم خبر دارد و تمام جزئیات ماجرای من را طرح می كند. مجموع وظایف پدر نسبت به فرزند و فرزند نسبت به پدر را بیان كرد و من سرگذشت خودم را در حرفهای او یافتم. تا آخر نشستم. آنچنان مجذوب شدم كه وقتی از منبر پایین آمد دنبال او را گرفتم و هرجا كه منبر می رفت به دنبالش می رفتم. به همین دلیل، از تمام آن تصمیمها منصرف شدم و با پدرم هم رفیق شدیم. و حالا من می بینم كه اصلا زنده شده این آدم هستم. (ایشان مرحوم آقا سید مهدی قوام بوده، خدا رحمتش كند. ) بنابراین شما آقایان [4]به گردن من حق حیات دارید.
توجه كردید كه یك جمله چگونه می تواند سرنوشت انسانی را بكلی تغییر دهد؟ ! عكس این قضیه هم هست؛ یعنی یك نفر در راه راست باشد و یك جمله سرنوشت او را بكلی تغییر دهد. بین این جوانهای خودمان چقدر افرادی را می شنویم كه حساب نكرده فورا می روند با این و آن رفیق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 377
می شوند [5]، فقط به این ملاك كه آنها داغ هستند [6]. (داغیِ تنها كه ملاك نیست. ) بعد از مدتی می بینید كه بچه مسلمانِ مسلمان، ملحد كافر منكر خدا از آب درآمد. انسان باید این آیه را مدّ نظر خودش قرار دهد: فَلْیَنْظُرِ اَلْإِنْسانُ إِلی طَعامِهِ . یعنی انسان باید در غذای خودش، اعم از غذای جسمی و غذای روحی، فكر و دقت كند.
ممكن است كسی بگوید: من كه نمی دانم [كدام غذای روحی خوب است و كدام بد. ] در جواب می گوییم: آیا افرادی نیستند كه با آنها مشورت كنید كه مثلا حرف فلان شخص را گوش كنیم یا نه؟ تعلیمات او، تعلیمات درستی است یا نه؟ انسان گاهی می بیند افرادی كه در مسیری حركت می كنند، بعد از مدتی در اثر تغذیه های روحی نادرست، دقیقا در جهت عكس آن مسیر فعالیت می كنند؛ یعنی همان شخص كه از این مبدأ به آن سو با آن شدت می رفت، حالا از آن سو به این طرف به همان شدت می آید. اینها برای این است كه غذاهای روحی برای انسان سرنوشت ساز است. و صلّی اللّه علی محمّد و آله الطاهرین.
باسمك العظیم الاعظم الاعزّ الاجلّ الاكرم یا اللّه. . .
پروردگارا دلهای ما به نور ایمان منوّر بگردان.
پروردگارا شكمهای ما را از مال حرام و شبهه ناك، و فكرها و روحهای ما را از اندیشه های ناپاك، محفوظ و مصون بدار، به ما توفیق دقت در تغذیه جسمی و روحی و معنویمان عنایت بفرما.
پروردگارا روح ما را از تعلیمات راستین خودت و اولیاء خودت سیراب بفرما، نیتهای ما را خالص بگردان.
پروردگارا اموات ما را مشمول عنایت و مغفرت خودت قرار بده.
برای مرحوم آقا سید مهدی و همه كسانی كه اسمشان در این جلسه آمد (مرحوم حاج ملاّ عباس، مرحوم ابوی ما) و امواتی كه از این جلسه به رحمت خدا رفته اند و اموات خودتان حمد و سوره بخوانید.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 378

[1] - . البته شاید من را تا حدودی می شناخت.
[2] - . مقصودش نوع بود.
[3] - . ببینید چطور یك جمله، آدمی را زنده می كند و از چه هلاكتی نجات می دهد.
[4] - . مقصودش نوع بود.
[5] - . ما دعا می كنیم كه خدای متعال آنها را ببخشد. ان شاء اللّه كه قاصر بودند.
[6] - . [یعنی مبارز و انقلابی هستند. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است