در
کتابخانه
بازدید : 1638913تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand تفسیر سوره نازعات (1) تفسیر سوره نازعات (1)
Expand تفسیر سوره نازعات (2) تفسیر سوره نازعات (2)
Collapse تفسیر سوره نازعات (3) تفسیر سوره نازعات (3)
Expand تفسیر سوره نازعات (4) تفسیر سوره نازعات (4)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
این فكر در دنیای غرب در این دو قرن اخیر بكلی عوض شد و دگرگون گردید و فكری در نقطه مقابل این فكر پیدا شد و آن این بود كه اساسا از اندرز و نصیحت كاری در عالم ساخته نیست، اندرز و نصیحت فقط برای كار نكردن خوب است و برای اصلاح و تكامل جامعه و تكامل تاریخ یك راه بیشتر وجود ندارد و آن تكیه بر زور و قوّت و قدرت است. این هم به صورت دو فكر در دنیای غرب پیدا شد و عجیب است كه هر دو فكر از جناح مادی [پدید آمد] یعنی مادیّون چنین نظری دادند.
یك فیلسوف آلمانی كه آخر عمرش هم دیوانه شدو به نظر من از اول هم خالی از نوعی جنون نبوده است- به نام نیچه، اصلاً معتقد شد كه تكامل طبیعت بر اساس تنازع بقا و غلبه زورمندهاست و در جامعه هم چنین است. گفت در جامعه مردم تقسیم می شوند به زوردارها و اقویا، و بی زورها و ضعفا، و حق مساوی است با زور، هر كسی كه زوردارتر است او ذی حق است، هر كسی كه بی زور است همان بی زوری دلیل بر بی حقی اش است. هیچ گناهی بالاتر از ضعیف بودن و ضعیف ماندن نیست و به ادیان مطلقا حمله كرد كه چرا ادیان آمده اند دستور عدل و احسان و محبت و ترحم و دستگیری ضعفا داده اند؛ این دستورها جامعه را به عقب می برد، بگذار این ضعفا همین طور كه عقب مانده اند عقب تر بمانند برای اینكه از بین بروند و بگذار اقویا كه جلو افتاده اند جلوتر بیفتند تا آینده از نسل اینها به وجود بیاید كه قوی هستند نه از نسل آن ضعیفهای مردنی كه محكوم به فنا هستند و اگر هم بمانند نسلشان نسل ضعیفی است. اگر شما دیدید یك نفر در چاه افتاده، یك سنگی هم شما از بالا روی سرش بیندازید. ظالم را تقویت كنید نه مظلوم را، چون ظالم به دلیل اینكه زور دارد ظالم است، اگر زور نمی داشت كه ظالم نبود، و زوردارها هستند كه صلاحیت بقا را دارند و صلاحیت اینكه نسل آینده از آنها به وجود بیاید. به مذاهب و مخصوصا مسیحیت حمله كرد، گفت: مسیحیت اخلاق بردگی و ضعیف پرور را ترویج كرده. همه ادیان به عدالت كردن، نیكوكاری كردن، رحم داشتن، مروت داشتن و مهربان بودن دعوت كرده اند. باید بر عكس دعوت می كردند. به مخالفت با نفس دعوت كرده اند. چرا باید با نفس مخالفت كرد، نفس را باید پرورش داد، هر چه كه هوای نفس اقتضا می كند بیشتر باید به او داد.
اتفاقا این دستور اخلاقی كه خودش داد، در آخر عمر پاگیر خودش شد، به یك بدبختی دچار شد كه تنهای تنها مانده بود و یك نفر دوست در دنیا نداشت چون ضعیف مانده بود و به حكم فلسفه خودش باید او را بكلی از بین ببرند و هیچ كس به او اعتنا نكند. این یك فلسفه.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 332
یك فلسفه دیگر كه آن هم فلسفه مادی بود باز بر همین اساسِ اتكای به زور به وجود آمد ولی نه به آن معنا، بلكه گفت عامل تكامل جامعه زورمندها، اقویا و اغنیا نیستند؛ بر عكس، محرومان جامعه هستند، چرا؟ برای اینكه آمد یك اساسی برای تكامل جامعه درست كرد كه زیربنای جامعه ابزار تولید است، وسایلی كه با آنها مواد مورد احتیاج بشر تولید می شود، اصلاً همه چیز در ابزار تولید نهفته است، آن اگر تكامل پیدا نكند جامعه ها تكامل پیدا نمی كنند، اگر تكامل پیدا كرد جامعه ها تكامل پیدا می كنند. ابزار تولید در هر وضعی كه باشد گروهی بیشتر بهره مند می شوند گروهی محروم می مانند. وقتی ابزار تولید تغییر می كند آنهایی كه بهره مندند نمی خواهند جامعه تغییر كند، آنهایی كه محرومند می خواهند جامعه تغییر كند. پس ضعفا طرفدار تغییر و تكامل جامعه هستند نه اقویا، ضعفا عامل تكاملند نه اقویا. ولی ضعفا هم اگر بخواهند جامعه را به كمال برسانند باید كوشش كنند كه ضعیف نمانند یعنی باید كوشش كنند زور داشته باشند، فقط با زور می توانند اقویا را از پا در بیاورند. برای اینكه ضعفا به جایی برسند باز راهی غیر از زور نیست.
این فلسفه هم روی زور تكیه كرد، گفت ضعفا هم اگر بخواهند به جایی برسند باید تكیه شان روی زور باشد، كوشش كنند متحد و متفق بشوند، تشكیلات و تنظیمات داشته باشند، به وسایل مختلف كسب قدرت كنند و تنها و تنها با قدرت است كه ضعفا می توانند به حق خودشان نائل بشوند.
این فلسفه هم آمد به دین حمله كرد، گفت: خیر، ما دین را قبول نداریم چون دین همیشه طرفدار اقویا بوده. او می گفت من دین را قبول ندارم به دلیل اینكه دین همیشه طرفدار ضعفا بوده، این گفت من دین را قبول ندارم چون دین همیشه طرفدار اغنیا بوده. مهمل بافی را شما ببینید تا كجاهاست! الآن هم دنیای اروپا تحت تأثیر این دو مكتب است، مكتب زور جناب نیچه و مكتب زور- به این معنا كه عرض كردم- از كارل ماركس كه ماركسیسم بر این اساس اظهار نظر می كند.
روحانیت مسیحی می گفت اصلاً زور مطلقا یك قدرت نامشروع است و تنها قدرت مشروع نصیحت و اندرز است. اینها گفتند اصلاً اندرز قدرتی در عالم نیست تا صحبت مشروع و نامشروعش بشود. یك قدرت بیشتر در عالم وجود ندارد و آن زور است و از قدرت زور باید استفاده كرد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است