در
کتابخانه
بازدید : 1639015تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
مسئله بعد این است: حالا آن چیزهایی كه ما می گوییم معارف، یعنی بینشها، معرفتها و شناختهایی كه تصدیق و تكذیب كردن آنها چهره جهان را در نظر انسان تغییر می دهد، اینها چقدر باید برای انسان ارزش داشته باشد؟ دو گونه ارزش دارد. یك ارزشش این است كه تأثیر كلی روی عمل انسان و روی سمت یابی و جهت یابی انسان می گذارد. عالم را در آن قیافه دیدن یك نوع اثر در عمل انسان و در انتخاب راه انسان می گذارد، عالم را به آن چهره دیگر دیدن نوع دیگر اثر می گذارد. پس یك ارزش آن ارزش عملی است كه اصلاً خط مشی انسان را تغییر می دهد. مثالی برایتان عرض كنم:
در نهج البلاغه جمله ای هست كه ابتدا ممكن است انسان آن را یك جمله اخلاقی ساده تلقی كند ولی همین كلمه را شما از جنبه معارفی، شناختی و بینش جهانی بسنجید. می فرماید:

لایزهدنك فی المعروف من لا یشكره لك، فقد یشكرك علیه من لا یستمتع بشی ء منه و قد تدرك من شكر الشاكر أكثر مما أضاع الكافر، و الله یحب الـ- محسنین [1]. اگر به كسی نیكی كردی و او نیكی تو را به نیكی پاسخ نگفت، تو به او نیكی كردی او در عوض به تو نیكی نكرد و احیانا به جای نیكی بدی كرد، این سبب نشود كه تو در نیكی كردن بی رغبت شوی و میل به نیكی كردن از تو گرفته شود، بگویی ای آقا! این دنیا یك دنیایی است! به هر كسی خوبی می كنی به تو بدی می كند، بهتر این است كه به كسی خوبی نكنی. نه، هیچ وقت این طور فكر نكنید. امكان ندارد كه نیكی پاسخ نداشته باشد، منتها تو نباید انتظار داشته باشی كه به هر كس كه نیكی می كنی از همان نیكی پاسخ بگیری. اشتباهت این است. تو نیكی كن بدون آنكه چشمداشت از آن كسی كه به او نیكی می كنی داشته باشی. بعد می بینی یك كسی كه تو اصلاً به او نیكی نكرده ای به تو نیكی می كند،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 270
یعنی پاسخی كه از این باید بگیری از جای دیگر به تو می دهند. تو در این نقطه نیكی می كنی، چشمهایت را دوخته ای كه این بذری كه اینجا كاشته ای از همین جا سبز شود. بعد می بینی اینجا سبز نشد بلكه اینجا نقطه مقابل آن سبز شد. [آنگاه نتیجه می گیری كه بهتر است به كسی نیكی نكنی. ] نه، تو تخم نیكی را اینجا بكار، یك وقت می بینی صد فرسخ آن طرف تر نتیجه داد. بعد می فرماید: خدا نیكوكاران را دوست دارد. تو چرا وقتی به بشر می دهی از همان بشر هم می خواهی؟ تو به خدا بسپار، از خدا بخواه، «جهان را صاحبی باشد خدا نام» . خدا عالم را این گونه ساخته كه تخم نیكی هرگز ضایع نمی شود.
حال، ما اگر همین جمله را از علی بگیریم و این جمله را بپذیریم و به آن ایمان داشته باشیم، این دنیا در نظرمان چه چهره ای پیدا می كند؟ همین جمله كوچك كه آدم خیال می كند یك جمله اخلاقی ساده است می بینید اصلاً چهره عالم را در نظر انسان عوض كرد: تمام دنیا یك دستگاه خودكار عجیبی است كه خدای متعال ساخته است كه نیكی در دنیا ضایع نمی شود و گاهی (در قرآن است) خدا نیكی یك انسان را در دو نسل بعد به او جواب می دهد.
داستان موسی و عبد صالح را در قرآن خوانده اید. موسای پیغمبر بعد از آنكه به الهام الهی مأمور می شود كه نزد مرد كاملی در كنار دریا با این نشانه برود و از او تعلیم بگیرد و درس بیاموزد، نزد او می آید و با تواضع بسیار به او می گوید: هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً. او می گوید:

إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً [2]*. من یك متد و روشی دارم كه تو تاب نمی آوری. می گوید: قول می دهم تاب بیاورم. داستانش را مكرر شنیده اید نمی خواهم آن داستان را مفصل بگویم. از جمله به دهی می رسند كه مردم آن فوق العاده بد اخلاق و بد خو بودند. حاضر نشدند به اینها یك لقمه نان بفروشند كه سد جوعی كنند. در عین حال وقتی از آنجا بیرون می آیند، دیوار كجی است كه می خواهد بیفتد. جناب عبد صالح اینجا احساس كمك و خیرخواهی اش گل می كند و پاچه ها را ور می مالد و دستها را بالا می زند كه این دیوار را می خواهیم بسازیم، دیوار دارد خراب می شود.

موسی گفت: بالاخره صاحب دارد، پول از او می گیریم و می سازیم. لو شئت لتخذت علیه اجرا [3].

گوش نگرد، گفت: نه، ما این را می سازیم. آنها بدی كردند، این دارد به آنها خوبی می كند. تا بعد راز قضیه را به او گفت كه این دیوار مال دو غلام یتیم است، پدر اینها آدم صالحی بوده، من از طرف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 271
خدا مأمورم كه به پاداش كار پدرشان و برای اینكه پدرشان را پاداش داده باشم به بچه هایش خدمت كنم. می خواست بگوید من كار باطن دارم می كنم، در باطنِ كار عالم یك چنین حسابهایی در كار است.
حال اگر انسان یك چنین دیدی نسبت به عالم داشته باشد، در عمل انسان چقدر مؤثر است؟ ! دیگر یأس و بدبینی در انسان راه پیدا نمی كند، همین طور ناراحتی و عصبانیت كه آقا! من اینقدر خوبی كردم، این مردم اینچنین هستند، دیگر نباید خوبی كرد، اصلاً خوبی به این مردم نیامده، از این حرفهای مهمل.
پس یك جمله است ولی جمله ای است از معارف، جمله ای است كه دید انسان را نسبت به خلقت تغییر می دهد و خط مشی انسان را بكلی عوض می كند.
یك جهت دیگر در باب مسائلی كه مربوط به معارف است جنبه [مافوق عمل ] آن است. مسئله ای میان علما مطرح است و آن این است كه آیا علم فقط مقدمه عمل است، ارزش علم ارزش ذاتی نیست، فقط ارزش مقدّمی است، علم فقط تا آن حد خوب است كه انسان را در عمل موفق كند، یا علم ارزش ذاتی هم دارد؟ اتفاقا در معارف اسلامی جزء مسلّمات یكی این مسئله است كه علم باید برای عمل باشد، ولی در عین حال میان علمها تفكیك شده است. علمهای جزئی فقط آن وقت ارزش دارد كه در عمل به درد انسان بخورد. اگر در عمل به كار نیاید باری است به دوش ذهن انسان. مثل همین كه ما بدانیم نادر شاه در لشكر كشی كه به هند كرد در فلان شهر وقتی می خواست بخوابد در كجا خوابید. یا مثل خیلی سؤالها كه افراد می پرسند، مثلاً اسم مادر حضرت موسی چه بوده است؟ پیغمبر فرمود: اینها علم نیست فضل است، چیزی است كه اگر آدم بداند اثری ندارد، نداند هم ضرری به آدم نمی زند. اما علم آنجا كه به معارف و شناخت مربوط می شود و دید انسان را نسبت به جهان تغییر می دهد، ارزشش مافوق عمل است. البته نه اینكه برای عمل مفید نیست، برای عمل خیلی مفید است ولی ارزش آن تنها برای عمل نیست. اگر ما فرض كنیم در عمل هم تأثیر نداشته باشد انسان آفریده شده است از جمله برای اینكه جهان را خوب، صحیح و درست بشناسد و غلط نشناسد. اگر انسان جهان را درست بشناسد خودش درست است و اگر غلط بشناسد خودش غلط می شود، اصلاً وجودش غلط می شود. در این زمینه فلاسفه خیلی حرفها دارند، حالا من باید به زبان ساده ای عرض كنم.
انسان كتاب است. هر انسانی در واقعیت خودش یك كتاب است، كتابی است كه مثل هر كتاب دیگر كلماتی دارد، سطوری دارد، ابوابی دارد، فصولی دارد. این كتاب ممكن است به گونه ای
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 272
نوشته شود كه مطالبش همه صحیح است، مطالب صحیح در آن نوشته شود، و ممكن است به گونه ای نوشته شود كه همه مطالبش یا مطالب عمده ای كه باید در آن باشد غلط، انحرافی و خلاف واقع است. اتفاقا همین تعبیر هم مال خود قرآن مجید است. در سوره والشمس می فرماید: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَكّاها. `وَ قَدْ خابَ مَنْ دَسّاها [4]. «دَسّی» در اصل «دَسَّسَ» است. دَسّ یعنی تحریف. ما مثلاً می گوییم در پرونده ای دسیسه كردند، یعنی حرفهای عوضی و برگه های دروغین وارد كردند. اگر كتابی باشد كه در این كتاب ضمن مطالب درستی كه هست برخی مطالب دروغ و غلط را هم قاطی كنند به این كار دَسّ یا تدسیس می گویند. قرآن می گوید وای به حال آن بشری كه در كتاب وجودش تدسیس بشود، یعنی در مسائلی كه مربوط به شناخت است، به جای شناختهای صحیح شناختهای غلط وارد بشود. عالم به گونه ای است، او عالم را به گونه دیگر می بیند [5]. عالم روی حساب و كتاب و حكمت بپا شده است، او عالم را به شكل هرج و مرج و بی حسابی می بیند.

فلاسفه یك حرفی دارند به نام «اتحاد عاقل و معقول» . مسئله اتحاد عاقل و معقول مسئله خیلی مهمی است كه از قدیم و حتی در فلسفه جدید هم مطرح است و آن این است كه می گویند انسان همان چیزی است كه می اندیشد (این فارسیِ مطلب است) ، كه مولوی هم این را در آن شعر معروفش می گوید:
ای برادر تو همه اندیشه ای
مابقی تو استخوان و ریشه ای
جوهر تو همان اندیشه توست، باقی دیگر كه استخوان و پی و غیر آن است، اینها كه تو نیستی. رگ و پی و گوشت و اعصاب و استخوان و غیر آن، اینها كه تو نیستی، تو همان اندیشه هستی.
گر بود اندیشه ات گل گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی
تو همانی هستی كه می اندیشی. پس تو اگر صحیح بیندیشی صحیحی و اگر غلط بیندیشی خودت غلطی، اصلاً خودت یك واژه غلط و یك كتاب سراسر غلط هستی.

[1] - . حكمت 204.
[2] - . كهف/66 و 67.
[3] - . كهف/77.
[4] - . شمس/9 و 10.
[5] - . عرض كردم در مسائل كلی، مسائلی كه به اصطلاح امروز به جهان بینی انسان ارتباط دارد.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است