در
کتابخانه
بازدید : 1640174تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
داستان موسی و عبد صالح را در قرآن خوانده اید. موسای پیغمبر بعد از آنكه به الهام الهی مأمور می شود كه نزد مرد كاملی در كنار دریا با این نشانه برود و از او تعلیم بگیرد و درس بیاموزد، نزد او می آید و با تواضع بسیار به او می گوید: هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلی أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمّا عُلِّمْتَ رُشْداً. او می گوید:

إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْراً [1]*. من یك متد و روشی دارم كه تو تاب نمی آوری. می گوید: قول می دهم تاب بیاورم. داستانش را مكرر شنیده اید نمی خواهم آن داستان را مفصل بگویم. از جمله به دهی می رسند كه مردم آن فوق العاده بد اخلاق و بد خو بودند. حاضر نشدند به اینها یك لقمه نان بفروشند كه سد جوعی كنند. در عین حال وقتی از آنجا بیرون می آیند، دیوار كجی است كه می خواهد بیفتد. جناب عبد صالح اینجا احساس كمك و خیرخواهی اش گل می كند و پاچه ها را ور می مالد و دستها را بالا می زند كه این دیوار را می خواهیم بسازیم، دیوار دارد خراب می شود.

موسی گفت: بالاخره صاحب دارد، پول از او می گیریم و می سازیم. لو شئت لتخذت علیه اجرا [2].

گوش نگرد، گفت: نه، ما این را می سازیم. آنها بدی كردند، این دارد به آنها خوبی می كند. تا بعد راز قضیه را به او گفت كه این دیوار مال دو غلام یتیم است، پدر اینها آدم صالحی بوده، من از طرف
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 271
خدا مأمورم كه به پاداش كار پدرشان و برای اینكه پدرشان را پاداش داده باشم به بچه هایش خدمت كنم. می خواست بگوید من كار باطن دارم می كنم، در باطنِ كار عالم یك چنین حسابهایی در كار است.
حال اگر انسان یك چنین دیدی نسبت به عالم داشته باشد، در عمل انسان چقدر مؤثر است؟ ! دیگر یأس و بدبینی در انسان راه پیدا نمی كند، همین طور ناراحتی و عصبانیت كه آقا! من اینقدر خوبی كردم، این مردم اینچنین هستند، دیگر نباید خوبی كرد، اصلاً خوبی به این مردم نیامده، از این حرفهای مهمل.
پس یك جمله است ولی جمله ای است از معارف، جمله ای است كه دید انسان را نسبت به خلقت تغییر می دهد و خط مشی انسان را بكلی عوض می كند.

[1] - . كهف/66 و 67.
[2] - . كهف/77.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است