در
کتابخانه
بازدید : 1639776تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
Expand شناسه کتابشناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
فعلاً در اینجا به مناسبت آیات این سوره، بحث ما درباره ارزش ذاتی ایمان است كه ایمان ارزش ذاتی دارد. از وقتی كه این فلسفه های غربی پیدا شده و این افكار غربی رایج گردیده و حرفهایی به نام ایده آلیسم و ماتریالیسم و امثال اینها مطرح شده و ایمان و عمل را تبدیل به ذهنیت و عینیت كردند، عده ای گفتند كه ایمان به تنهایی ذهنیت است. نه، ایمان عینیت است نه ذهنیت. این اشتباه است. یك نفر مادی كه واقعیت انسان را جز همین ماده نمی داند و تمام ارزش روحی انسان را جز انعكاس ماده خارجی در سلسله اعصاب چیزی نمی داند، او می تواند و باید این حرف را بزند كه ایمان صرفا یك ذهنیت است و هیچ ارزشی ندارد جز همان ارزش اهرمی و حركت دادن به سوی عمل. اما آن كسی كه قائل به این است كه انسان یك واقعیت و یك حقیقت مركب از روح و بدن است و اساس واقعیت انسان را روح انسان تشكیل می دهد و روح برای خود كمالی دارد ماوراء
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 257
كمال جسم، خود یك واقعیتی است باقی بعد از جدایی از این جسم، روح خودش حساب جداگانه ای دارد، برای خودش عالمی دارد و او از خود تغذیه، رشد و كمالی دارد، چنین كسی نمی تواند و نباید این سخن را بگوید. حتی اگر فرض كنیم- كه چنین فرضی واقعیت ندارد- عمل برای انسان امكان نداشت، ارزش ایمان سر جای خودش بود. هیچ نمی شود گفت كه ارزش ایمان كمتر از ارزش عمل است، اگر نگوییم بیشتر است. ایمان اصل است و عمل فرع.
به این بیانی كه عرض كردم، قهرا یكی از هدفهای پیغمبران، گذشته از وادار كردن مردم به عمل، ایمان صحیح به مردم دادن است، مردم را مؤمن كردن، آشنا و عارف و دانا كردن به حقیقت و مصدِّق و تصدیق كننده به حقیقت كردن كه مردم حقیقت را دریافت كنند و به حقیقت تسلیم بوده و تصدیق داشته باشند. این همان ایمان است. منتها وقتی كه ما می گوییم حقیقت، در مكتب انبیا حقیقت دایره بسیار وسیعی دارد. حقیقت صرفا این نیست كه مثلاً من چهار تا تجربه در محیط زندگی مادی بكنم اسمش را بگذارم حقیقت؛ بلكه دریافت نظام كلی هستی آنچنان كه هست. به تعبیر امیرالمؤمنین انسان بداند از كجا آمده، در كجا هست، به كجا می رود. این دریافت با اینكه یك دریافت خیلی مختصر و كوتاه است ولی دریافتی است كلی و جامع. در مكتب قرآن، انسان اگر این دریافت را نداشته باشد نمی تواند انسان باشد. رحم الله امرآ علم من أین و فی أین و الی أین. رحمت الهی شامل حال آن كسی كه بداند «از كجا؟ » (یعنی آشنایی با مبدأ هستی) ، این هستی از كجا شروع شده است؟ آیا از شكم مادر و صلب پدر؟ از خاك شروع شد با خاك هم تمام شد؟ همین قدر محدود و كوچك؟ یا نه، از یك مبدئی شروع شده است كه آن مبدأ خدای عالم است، از یك مبدأ لایزال، حكیم، لایتناهی، از یك مبدئی كه قدرت لایتناهی است، علم لایتناهی است، حكمت لایتناهی است، حیات لایتناهی است، كمال لایتناهی است، لِلّهِ اَلْأَسْماءُ اَلْحُسْنی [1]هر كمالی كه قابل تصور باشد اعلی و اكمل آن كمال در ذات اوست، اصلاً همه كمالها از اوست. وجود انسان از آنجا آغاز شده است و پایانش هم بازگشت به خود اوست. انسان باید این حقیقت را دریابد و به آن تصدیق داشته باشد. اصلاً جوهر انسان این دریافت است. اگر انسان این دریافت را نداشته باشد اصلاً انسان نیست و وای به حال انسان كه این حقیقت را تكذیب كند و بگوید خیر، ما از جایی نیامده ایم، به جایی هم نمی رویم، یك كار لغو، عبث و پوچی به نام «حیات انسان» روی زمین وجود پیدا كرده. حالا شما ببینید تفاوت ره از كجاست تا به كجا، كه آدم فكرش این گونه باشد كه یك جریان پوچ، بی هدف، بی اصل و ریشه، لغو، عبث، بی غایت و بی جهتی (جهت به معنای واقعی خودش) در یك گوشه دنیا به نام روی زمین پیدا شده و انسانی به وجود آمده، تا اینكه انسان
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 258
خودش را در میان دو پرانتز ببیند و دریابد كه حیات این دنیا چه پرانتز كوچكی است، از آن طرف لایتناهی از این طرف لایتناهی، و چقدر حساب شده! بداند از كجا آمده ایم به كجا می رویم.
پیغمبران آمده اند كه این تصدیق و ایمان را به انسان بدهند. سعادت انسان نه تنها در آخرت، در دنیا هم در گرو این ایمان و تصدیق است. اگر این ایمان و تصدیق را كه از كجا آمده ایم به كجا می رویم، إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَیْهِ راجِعُونَ [2]از آنِ او هستیم و به سوی او بازگشت می كنیم، از انسان بگیرند هیچ چیزی نمی تواند انسان را در همین دنیا سعادتمند كند؛ یعنی تمام اندیشه های دیگر باید از همین اندیشه ناشی بشود، از این حالتی كه انسان خودش را در میان این دو پرانتز ببیند؛ یعنی همه ارزشهای دیگر باید از این ارزش سرچشمه بگیرد: مبدئیت خدا و مرجعیت خدا، مبدأ بودن خدا و منتها بودن خدا؛ اینكه انسان در میان دو پرانتز قرار گرفته، آن طرفش خدا این طرفش هم خدا؛ از آنِ خدا هستیم به سوی خدا هم باز می گردیم. پایه تمام دستورهای اخلاقی و اجتماعی اسلام همین دو اصل است: از خدا و به سوی خدا، از ازلیت و به سوی جاودانگی و ابدیت. تكذیب یعنی ایمان و اعتراف نداشتن به حقیقت، منكر حقیقت بودن، آن حقیقتی كه قرآن آن را عرضه داشته است و اساسش این است كه ما چه موجودی هستیم، از كجا آمده ایم به كجا می رویم. تكذیب كردن، دروغ پنداشتن این حقیقت است. وقتی انسان ارزش این حقیقت را خوب دریابد، قبل از اینكه از قرآن بشنود، وجدان و فطرتش می گوید: وای برای تكذیب كنندگان! این سخن همین است كه در این آیات قرآن تكرار می شود: وَیْلٌ یَوْمَئِذٍ لِلْمُكَذِّبِینَ. *

[1] - . اعراف/180.
[2] - . بقره/156.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است