در
کتابخانه
بازدید : 1638903تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره دهر</span>تفسیر سوره دهر
Collapse تفسیر سوره دهر (1) تفسیر سوره دهر (1)
Expand تفسیر سوره دهر (2) تفسیر سوره دهر (2)
Expand تفسیر سوره دهر (3) تفسیر سوره دهر (3)
Expand تفسیر سوره دهر (4) تفسیر سوره دهر (4)
Expand تفسیر سوره دهر (5) تفسیر سوره دهر (5)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مرسلات</span>تفسیر سوره مرسلات
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نبأ</span>تفسیر سوره نبأ
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره نازعات</span>تفسیر سوره نازعات
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
حال درباره این آیه [1]تقریبا می شود گفت اكثر مفسرین همین مطلبی را كه من عرض كردم- كه استفهام تقریری است- گفته اند؛ یعنی خودتان گواهی بدهید آیا چنین نیست؟ آیا بر انسان گذشت قطعه ای از زمان كه در آن قطعه از زمان چیز قابل ذكری نبود؟ یعنی چنین وقتی بود، چنین چیزی گذشت. مقصود چیست؟ یعنی ای انسان كه امروز با این منش اینجا نشسته ای، مثلاً انسانی پنجاه ساله هستی، در شصت سال پیش همین تو بوده ای اما نه چیز قابل ذكری، به صورت مثلاً یك خاك بوده ای، به صورت یك سبزی بوده ای، به صورت یك گوشت بوده ای، به صورت یك نخود یا لوبیا بوده ای، ولی شی ء قابل ذكر نبوده ای؛ ولی ما همین را تو كرده ایم. آیا گذشت بر انسان - یعنی چنین است كه گذشته است- قطعه ای از زمان (مدتی چنین بوده است) كه انسان چیزی بوده ولی چیز قابل ذكری نبوده، همین مواد خاكیِ افتاده [در زمین بوده است. ] این همان مرحله طینی و خاكی است.
بعد می فرماید: إِنّا خَلَقْنَا اَلْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ ما انسان را از نطفه ای امشاج آفریدیم، نطفه ای كه عبارت بود از مجموعی خلطها. این هم از آن آیات عجیب قرآن است. نطفه در علم قدیم و حس مردم به حسب اطلاعاتی كه در قدیم داشتند، جز یك مایع ساده- و به ظاهرش هم كه نگاه می كردید- یك مایع متعفن و كثیف چیز دیگری نبود. ولی قرآن می گوید كه این نطفه عبارت است از مشیجها یا مَشَجها (كلمه «امشاج» جمع مشیج و مشج هر دوست و هر دو هم به یك معناست. ) مقصود از مشیج یا مشج چیست؟ وقتی كه یك شی ء از اشیاء مختلف ساخته شده باشد، در مقام مثال مانند یك معجون، اگر دهها ماده را با یكدیگر تركیب كنند و از آن یك معجون بسازند و اسمش را معجون الف بگذارند، چنان كه از شما بپرسند این معجون چیست؟ فلان چیز است؟ می گویید نه. فلان چیز است؟ نه. چیست؟ مجموع مثلاً پانزده ماده را در یكدیگر جوشانده اند، تركیب شده، این در آمده. قرآن در باب نطفه كه می گوید نطفه امشاج است، یعنی از اولِ اول، در همان حالتی كه نطفه است، خیال نكنید كه این یك مایع بسیط لَخت یكنواخت است، بلكه رگه ها (چون تعبیری نداریم می گوییم رگه ها) ، استعدادهای مختلف در همین ماده در آنِ واحد وجود دارد. امروز هم ثابت شده است كه این سلولهایی كه در نطفه هست همه چیز در درون این سلولهاست. حامل وراثت در یك نقطه های بسیار بسیار ریزی هست در درون این سلولها كه این نقطه ها را «ژن» می نامند و ژنها به یك ترتیب مخصوصی قرار داده شده اند. به ظاهر آدم خیال می كند كه نطفه یك چیز یكنواختی است، در حالی كه حامل هزارها چیز است در درون خودش.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 185
اینجا هم قرآن می گوید: مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ ؛ نمی گوید این كه یك نطفه ساده یكنواختی است، هیچ چیز در آن نیست، هیچ استعدادی در آن نیست بعد ما این را چنین و چنان می كنیم، بلكه می گوید در همان حالی كه نطفه است خیلی چیزها در درونش هست. آن یك امر نیست، امرهای متعدد است.
نَبْتَلیهِ. «ابتلا» وقتی كه در مورد انسان مكلف گفته می شود، به معنای امتحان است ولی اصل لغت ابتلا- همان طور كه مفسرین گفته اند- معنایش نقل دادن از نقطه ای به نقطه ای است، از جایی به جایی بردن. این نطقه را نَبْتَلیهِ یعنی از مرحله ای به مرحله ای می بریم، از طوری به طوری می بریم.
جنین در رحم مرتب مراحل را طی می كند تا می رسد [به یك مرحله خاص، ] بعدفَجَعَلْناهُ سَمِیعاً بَصِیراً، عین همان كه در آنجا گفت: أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ. همین چیزی كه از گِل شروع كردیم [تبدیل شد به [2]] شنوایی و بینایی، كه البته خیلی فوق العاده است، منتها وقتی چیزی زیاد شد انسان درباره اش فكر نمی كند كه این مواد اولیه عالم كه بسیار ساده و بسیط هستند، در مراحل تطور و تحولِ خودشان می رسند به آنجا كه همینها تبدیل به سمع و بصر یعنی شنوایی و بینایی می شوند.

ولی تا این مقدار را حیوانات هم دارند، البته نه اینكه چون حیوانات دارند پس امر كوچكی است، بلكه تا این مقدار، راه مشترك انسان و حیوان است، اما حالا ببینید كه همین انسانی كه یك وقتی به صورت لم یكن شیئا مذكورا بود (به صورت شی ء غیر مذكور و غیر قابل ذكر بود) بعد كارش به كجا می رسد: إِنّا هَدَیْناهُ اَلسَّبِیلَ إِمّا شاكِراً وَ إِمّا كَفُوراً.

[1] - . [آیه مورد تفسیر: هَلْ أَتی عَلَی اَلْإِنْسانِ حِینٌ مِنَ اَلدَّهْرِ لَمْ یَكُنْ شَیْئاً مَذْكُوراً. ]
[2] - . [چند ثانیه ای نوار افتادگی دارد. ]
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است