در
کتابخانه
بازدید : 1638914تاریخ درج : 1391/03/21
Skip Navigation Links.
شناسه کتاب
Collapse <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (10)</span>آشنایی با قرآن (10)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره مزّمّل</span>تفسیر سوره مزّمّل
Collapse <span class="HFormat">تفسیر سوره مدّثّر</span>تفسیر سوره مدّثّر
Collapse تفسیر سوره مدّثّر (1) تفسیر سوره مدّثّر (1)
Expand تفسیر سوره مدّثّر (2) تفسیر سوره مدّثّر (2)
Expand تفسیر سوره مدّثّر (3) تفسیر سوره مدّثّر (3)
Expand تفسیر سوره مدّثّر (4) تفسیر سوره مدّثّر (4)
Expand <span class="HFormat">تفسیر سوره قیامة</span>تفسیر سوره قیامة
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (11)</span>آشنایی با قرآن (11)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با  قرآن (12)</span>آشنایی با قرآن (12)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (13)</span>آشنایی با قرآن (13)
Expand <span class="HFormat">آشنایی با قرآن (14)</span>آشنایی با قرآن (14)
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
پدیدآورنده : استاد شهید مرتضی مطهری
 
عصر عاشورا قضایا به پایان می رسد. پسر سعد شب حركت نمی كند، چرا؟ برای اینكه كارهایی از نظر خودش و سپاهیان خودش دارد، مخصوصا برای دفن كردن اجساد كشته های سپاه خودش.

شب را ماند و فردا كه روز یازدهم بود حركت كرد. دستور داد سرهای مقدس را از بدنها جدا كردند، سر مقدس ابا عبد اللّه را همان عصر عاشورا به عجله به طرف كوفه بردند و از آن جمله به مناسبت یك حادثه تاریخی سر جناب حبیب بن مظهّر را، باقی سرهای شهدا را نگه داشتند با
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 100
خودشان ببرند. اینها روز یازدهم حركت كردند. برنامه را چنان چیدند كه پیش از ظهر روز دوازدهم با یك دبدبه و طنطنه خیلی زیاد و فوق العاده وارد كوفه بشوند و به اصطلاح اعلام پیروزی خودشان را به مردم بكنند و ضمنا زهر چشمی هم از مردم بگیرند، جشن موفقیت بگیرند، ترتیب همه كارها را هم برای خودشان داده بودند.
روز یازدهم- ظاهرا بعد از ظهر- اسرا را حركت دادند در حالی كه شبِ گذشته شب بسیار سختی بوده است، خیمه های اینها را آتش زده بودند، نه مسكنی، نه مأوایی، نه قافله سالاری، نه غذایی، نه آبی و نه لباسی. مركبهایی كه برای اینها تهیه كرده بودند و شترهایی كه آوردند، پالان داشتند ولی جهاز نداشتند یعنی پالانهای چوبی داشتند، مخصوصا برای اینكه این اسرا بیشتر آزار ببینند. عَلی بَعیرٍ بِغَیْرِ وِطاءٍ (تعبیر سید بن طاوس است) . «وطاء» آن جامه هایی را می گویند كه روی پالان حیوان می اندازند كه وقتی انسان سوار می شود ناراحت نشود و الاّ چوب و مانند آن معلوم است كه خودش یك زجر است. آمدند و اینها را سوار كردند.
اسرا در تمام شب به دستور قبلی اباعبداللّه كه فرمود از جای خودتان بیرون نیایید، و زینب خیلی مراقب بود متفرق نشوند، بیرون نیامده بودند و نمی توانستند برای زیارت اجساد شهدای خودشان بیرون بیایند، ولی همین كه اینها را حركت دادند- تعبیر سید بن طاوس كه مقتل نوشته است این است- مثل اینكه همه یك آرزویی دارند؛ نمی گوید كه زینب گفت یا امّ كلثوم گفت یا زین العابدین گفت یا فلان طفل گفت، می گوید: «فَقُلْنَ بِحَقِّ اللّهِ اِلاّ مَرَرْتُمْ بِنا اِلی مَصْرَعِ الْحُسَیْنِ» [1] یعنی تمام زنها یكصدا گفتند: شما را به حق خدا قسم، حالا كه می خواهید ما را از این سرزمین ببرید، از كنار خوابگاه عزیزان ما ببرید، می خواهیم برای آخرین بار با بدنهای عزیزان خودمان خداحافظی كنیم. این خواهش مورد قبول واقع شد. اینها را سوار كردند. چند قدمی بیشتر فاصله نبود. تا اینها را آوردند و چشم اینها به بدنهای مقدس افتاد، همه بی اختیار خودشان را از روی مركبها به روی زمین پرتاب كردند. هر زنی به سراغ عزیزی از عزیزانش رفت. زینب (سلام اللّه علیها) پسری در كربلا دارد [2]. در روز عاشورا این پسر شهید می شود. زینب حتی از خیمه بیرون نمی آید كه برای پسر خودش یك بیتابی خاصی كرده باشد. یكی برای جناب علی اكبر بیرون آمده است و یكی برای خود اباعبداللّه.
اینجا هم هیچ فكر نمی كند كه فرزندی دارد، همه اش متوجه برادرش است، می رود بدن مقدس اباعبداللّه را از لابلای شمشیر شكسته ها، نیزه شكسته ها، سنگها، كلوخها، وضعهای عجیب
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 101
بدنها پیدا كند. او آشنا بود، می شناخت. در مقاتل چنین نوشته اند: «فَوَجَدَتْهُ جُثَّةً بِلا رَأسٍ عارٍ عَنِ اللِّباسِ. » این بدن مقدس را در بغل می گیرد، یك نوحه و زاری ای می كند كه نوشتند: «فَقَدْ أَبْكَتْ وَ اللّهِ كُلُّ عَدُوٍّ وَ صَدیقٍ [3]» دوست و دشمن به گریه درآمد. آنجا بود كه به خود اجازه داد ناله كند، صدا زد: بِأبِی الْمَهْمومِ حَتّی قَضی، بِأبِی الْعَطْشانِ حَتّی مَضی [4]. و لا حول و لا قوّة الاّ باللّه العلیّ العظیم و صلّی اللّه علی محمد و آله الطاهرین.
باسمك العظیم الاعظم الأعزّ الأجلّ الاكرم یا اللّه. . .
پروردگارا دلهای ما را به نور ایمان منور بگردان، نیتهای ما را خالص بفرما، ایمانهای ما را خودت نگهدار باش، قلبهای ما را مهبط انوار محبت و معرفت خودت و اولیاء خودت قرار بده.
خدایا بیمارهای ما و بیماریهای ما را عاجلاً شفا عنایت بفرما، معایب و بیماریهای نفسانی و قلبی و اخلاقی ما را خودت اصلاح بفرما.
پروردگارا توفیق توبه و اِنابه و بازگشت از گناه به سوی تو، به همه ما عنایت بفرما.
خدایا اموات ما مشمول عنایت و مغفرت خودت قرار بده.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج28، ص: 102

[1] - . لهوف، ص 55.
[2] - . واقعا هم زینب چه بَطَله ای است! بَطَل یعنی قهرمان؛ چه بَطَلی است! دكتر بنت الشاطی كه خودش یك زن است كتابی راجع به حضرت زینب نوشته به نام بَطَلَةُ كربلاء یعنی قهرمان كربلا.
[3] - . بحارالانوار، ج /5ص 59.
[4] - . بحارالانوار، ج /45ص 59.
کليه حقوق برای پايگاه شهید مطهری محفوظ است