اول تعریف حدوث و قدم زمانی را اجمالا بیان كنیم. حدوث زمانی عبارت است از
مسبوق بودن وجود شی ء به عدمی كه مجامع با این وجود نیست؛ به عبارت ساده تر:
حدوث زمانی عبارت است از مسبوق بودن وجود شی ء به عدم زمانی شی ء؛ باز به
تعبیر دیگر: حدوث زمانی یعنی مسبوق بودن وجود شی ء به عدمش به مسبوقیت
زمانی. لازمه این تعریف این است كه وجود شی ء باید زمان داشته باشد و عدمش
هم باید زمان داشته باشد، آنوقت عدمش بر وجودش سبق زمانی داشته باشد. این
در جایی فرض می شود كه زمان وجود داشته باشد و وجود شی ء ظرفی از زمان را
اشغال كرده باشد و عدمش هم ظرفی از زمان را اشغال كرده باشد و زمان عدمش بر
زمان وجودش تقدم داشته باشد
[1].
پس حدوث زمانی در جایی است كه برای شی ء وجود و عدمی اعتبار شود و
نیز تقدم زمانی عدم بر وجود اعتبار شود. قهرا باید زمانی وجود داشته باشد كه هم
ظرف وجود باشد و هم ظرف عدم متقدم.
[1] - . سؤال: بنابراین لازم می آید آن عدم را موجود فرض كرده باشیم.
استاد: در امـ- ور انتزاعـ- ی، ظرف منشأ انتزاع ظرف امر منتزع هم هست؛ یعنی امر انتزاعی، به تبع منشأ
انتزاعش ظرف دارد. منشأ انتزاع عدم این شی ء وجودات سابقه اشیاء دیگرند. این مطلب را در بحثهای گذشته هم گفته ایم. به تعبیر حاجی در منظومه «وجودات اشیاء دیگر راسم عدم این شی ء هستند» . اگر خارج به همان نحو كه ظرف وجود است ظرف عدم باشد لازم می آید كه وجود عین عدم باشد و عدم عین وجود. [مثلا] خارج ظرف ماهیت است، ولی آیا به همان نحو كه ظرف وجود است، ظرف ماهیت است؟ نه، [خارج ] ظرف ماهیت هست ولی به تبع وجود. خارج ظرف عدم هم هست به تبع وجود، ولی نه به تبع وجود خود شی ء، بلكه به تبع وجودات اشیاء دیگر. خلاصه، فرق است بین اینكه خارج، اولا و بالذات ظرف چیزی باشد و اینكه ظرف ماهیت و عدم باشد. اگر از شما بپرسند «در «زیدٌ أعمی» آیا زیدٌ أعمی فی الخارج، یا أعمی فی الذهن، یا لا فـ- ی الذهن و لا فـ- ی الخارج؟ » ، مسلما می گویید «فی الخارج» . بعد اگر بپرسند «زید در خارج است، ولی آیا عمای زید هم در خارج است؟ » خواهید گفت «بله، در خارج است» . وقتی می گویید «زیـ- د أعمی فی الخارج» كأ نّه گفته اید «عمی زیدٍ فی الخارج» ، در حالی كه عمی چیزی جز عدم نیست، چون عمی همان عدم البصر است. اگر خارج را همان گونه كه ظرف وجود است ظرف عدم بگیریم، غلط است، ولی ذهن خارج را به انحاء مختلف، ظرف اعتبار می كند.