اینجا جواب ساده ای می دهند و آن این است كه این یك مغالطه است. این گونه
نیست كه كل همیشه احكام جزء را داشته باشد. مثلا
[1]اگر این گرده نان انسان را سیر
نكند، آن گرده نان هم سیر نكند، آن دیگری هم سیر نكند، آیا می توان گفت پس
مجموع اینها هم انسان را سیر نمی كند؟ باید فرق گذاشت میان اینكه اجزاءْ لابشرطْ
حكمی را داشته باشند و اینكه بشرط لا از اجزاءِ دیگر حكمی را داشته باشند. وقتی
شما می گویید «این انسان سفیدپوست است» این را به صورت لابشرط می گویید؛
یعنی این انسان سفیدپوست است خواه انسان دیگری پهلویش باشد یا نباشد. وقتی
كه اجزاء حكمی را به نحو لا بشرط داشته باشند كل هم همان حكم را خواهد داشت.
اما اگر اجزاء حكم را به نحو بشرط لا داشته باشند دیگر كل حكم اجزاء را ندارد.
آنجا كه شما می گویید «این رغیف من را سیر نمی كند، آن رغیف هم سیر نمی كند»
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 237
نمی خواهید بگویید «این رغیف خواه آن رغیف دیگر هم با آن باشد یا نباشد» ، بلكه
می خواهید بگویید «این رغیف به تنهایی
[2]من را سیر نمی كند، آن رغیف هم به
تنهایی من را سیر نمی كند» . در اینجا اجزاء بشرط لا حكمی دارند و اجزاءِ بشرط
شی ء- كه كل باشد- حكم دیگری دارند. آنجا كه اجزاء به نحو لابشرط
[3]حكمی
دارند، چون لا بشرط با بشرط شی ء سازگار است كل كه همان اجزاء بشرط شی ء
است نیز همان حكم اجزاء را دارد، اما آنجا كه اجزاء بشرط لا حكمی دارند اقتضا
نمی كند كه كل هم همان حكم اجزاء را داشته باشد، بلكه اقتضا می كند كه كل آن
حكم را نداشته باشد.
حال می گوییم: اینكه هر حادثه ای اول دارد، به این معناست كه هر حادثه ای را
اگر به تنهایی در نظر بگیریم اول دارد، اما اینكه اگر همه حوادث را با هم در نظر
بگیریم اول داشته باشد، تازه اول بحث است. هر حادثه ای بشرط لا اول دارد، ولی
این، دلیل نمی شود كه برای مجموع و كل حوادث هم اول باشد.
1 - . یعنی به شرط اینكه آن رغیف دیگر نباشد. 2 - . لابشرط یعنی مطلق، یعنی لابشرط قسمی.
[1] - . این مثال را در منظومه ظاهرا از میرداماد نقل می كند.
[2] - . یعنی به شرط اینكه آن رغیف دیگر نباشد.
[3] - . لابشرط یعنی مطلق، یعنی لابشرط قسمی.