ایراد دوم این است: شما می گویید «حركت معلول علت قدیم است و علت حوادث
این عالم» در حالی كه حركت از آن جهت كه حركت است امری بالقوه است و به
دلیل اینكه بالقوه است ضعیف الوجود است و امر بالقوه و ضعیف الوجود نمی تواند
علت برای امور بالفعل واقع شود.
به عبارت دیگر: علت باید اقوی وجودا از معلول باشد، و حركت وضعی فلك
كه شما آن را رابط گرفته اید قدرت ندارد كه علت همه حوادث این عالم باشد و
پیدایش همه صورتها، نفوس و اعراض از این حركت عرضی ضعیف الوجود باشد.
در این برهان ایشان روی دو قسمت تكیه كرده است: یكی اینكه حركت امری بالقوه
است كه مقصودشان را توضیح می دهیم، دیگر اینكه علت باید اقوی از معلول خود
باشد و این حركت عرضیه به دلیل اینكه از معلولاتی كه در عالم حادث می شوند
اقوی نیست و بلكه معلولات وجودشان اقوی از آن است، نمی تواند علت حوادث
عالم واقع بشود، پس حركت نمی تواند رابط باشد.
حال ببینیم مقصود ایشان از اینكه حركت امری بالقوه است چیست. واضح
است كه مقصود ایشان این نیست كه حركت بالقوه محض است. توضیح اینكه: در
اوائل این مرحله خواندیم كه اشیاء بر سه قسمند: بالقوه محض، بالفعل محض و میان
قوه و فعل (یعنی از جهتی بالقوه و از جهتی بالفعل) . فعلیت محض مجردات هستند
كه در رأس همه ذات باری تعالی است، قوه محض هیولای اُولی است و اجسامْ
مركب از دو حیثیت می باشند. بعد در باب حركت گفتیم كه حركتْ كمال اول است؛
یعنی حركتْ طلب است، یك فعلیت مشوب به قوه است؛ یعنی فعلیتی است كه دائما
متلبس به قوه است؛ چون همین قدر كه فعلیتْ محض شد دیگر حركت نیست. به
تعبیر دیگر: حركت اتحاد قوه و فعل است؛ قوه و فعلیت در حركت با یكدیگر اتحاد
دارند.
پس در اینجا اگر می گوییم حركت امری بالقوه است، مقصود این است كه
بالفعل محض نیست، نه اینكه قوه محض است مثل هیولای اُولی. اگرچه تعبیر ایشان
این است كه حركت امری است بالقوه، ولی با توجه به آنچه كه ایشان در جاهایمجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 151
متعدد گفته اند، روشن است كه مقصودشان این است كه حركت امری است كه بالفعل
محض نیست و در مقایسه با اشیائی كه فعلیت محض هستند ضعیف الوجودتر است.
بر این اشكال هم ایرادهایی گرفته شده؛ آقای طباطبایی ایراد نقضی می كنند و
مرحوم حاجی ایراد حلی.
آقای طباطبایی می فرمایند: این ایراد به خود شما هم وارد است؛ چون شما هم كه
جوهر را رابط می دانید آن را متحرك بالذات می دانید، كه باز هم به همان معنایی كه
حركت امر بالقوه است، آن هم بالقوه است؛ یعنی چون جوهر را متحرك بالذات
می دانید پس آن هم مانند حركتْ امری است بین قوه و فعل، نه قوه محض است و نه
فعلیت محض.
مرحوم حاجی می فرمایند: اینكه شما می فرمایید آن كه وجودش اضعف است
نمی تواند علت برای آن كه وجودش اقوی است واقع شود، این در علل ایجابی و
ایجادی صحیح است نه در علل اعدادی؛ و این مطلبی است كه خود شما در همه جا
می گویید.
توضیح اینكه: علت موجبه و موجِده- كه آن علتی است كه اشیاء را ایجاد
می كند- بدون شك باید از موجَد خودش اقوی وجودا باشد، ولی هیچ كس ادعا
نكرده كه حركت علت موجده است. علت مُعدّه نقشش فقط این است كه ماده را
مستعد و آماده می كند و مانعی ندارد كه چیزی كه اضعفُ وجودا است علت اعدادی
واقع شود برای چیزی كه اقوی وجودا است. این مثل این است كه بذری را كه من با
حركت دست خودم بر زمین می پاشم اگر در دست من باقی بود بدون شك هیچ
وقت نمی رویید و همین كه بذر را حركت دادم و زیر خاك قرار دادم علت می شود
برای اینكه آن بذر بروید، ولی این، علت ایجادی نیست بلكه علت اعدادی است. علت ایجادی در مورد این بذر در صورتی كه علل مباشر را در نظر بگیریم، طبیعتمجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 152
زمین است، و اگر علل دورتر را در نظر بگیریم قوای غیبی حاكم بر زمین و همه
طبیعت است كه بالاخره به واجب تعالی منتهی می شود. قرآن می فرماید: أَ فَرَأَیْتُمْ ما
تَحْرُثُونَ. `أَ أَنْتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ اَلزّارِعُونَ [1]؛ نقش كشاورز نقش اعدادی است و نقش
خداوند نقش ایجادی.
پس اگر می گویند حركتْ علت حوادث است، مقصود این نیست كه علت
ایجادی است، بلكه مقصود این است كه علت اعدادی است، و اضعفُ وجودا بودن
در علل اعدادی اشكالی ندارد.
این ایرادها هم علی الظاهر با توجه به آنچه مرحوم آخوند در فصل بیستم
گفتند [2]، جواب داده می شود. ما بعد كه برگشتیم در این مورد بحث می كنیم.
[2] - . آنجا كه در باب علت متغیر و ثابت فرمود كه قدما دو سلسله فرض می كردند، و بعد اشكالی كرد.