من اول انطباق این حرف را با آنچه علمای امروز می گویند، بیان می كنم. او گفته: «اجسام متناهی القوه اند، پس باید ابتدایی
داشته باشند» . توضیح اینكه: نیرویی كه در عالم اجسام مبدأ فعالیتهای جسمانی است متناهی و پایان پذیر است. بحثی در
آینده داریم كه: هر جسمی از نظر قوه متناهی است، و آنچه متناهی است آخر دارد، و اگر چیزی آخر داشته باشد اول هم دارد
و از ناحیه اول هم نمی تواند نامتناهی باشد. پس عالم، هم آخر دارد هم اول. در جسم محدود نمی تواند قوای نامحدود وجود
داشته باشد. بنابراین قوایی كه حاكم بر عالم اجسام اند كه دائما فعالیت می كنند تدریجا تمام می شوند و هرچه كه به پایان
برسد اول هم دارد. خود حكما هم این مطلب را قبول دارند؛ می گویند: «ما ثبت قدمه امتنع عدمه» اگر چیزی اول نداشته باشد
آخر هم ندارد
[1]و
[2]، و نقطه مقابلش را هم قبول دارند كه: «ما ثبت فناؤُه امتنع قدمه» اگر چیزی فنا داشته باشد اول هم دارد.
بعضی از فیزیكدانهای جدید روی قوانین خاصی- كه آنها را قوانین ترمودینامیك می نامند- ثابت كرده اند كه نیروی
عالم پایان پذیر است و بنابراین عالم آغازی دارد و نمی تواند آغاز نداشته باشد
[3]. فیزیك امروز بر این اساس است.
برتراند راسل در كتاب جهان بینی علمی در بخشی كه به دین اختصاص داده و نظریات مختلف راجع به دین و جهان بینی
دینی از جنبه های مختلف را مطرح
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 261
می كند، به اینجا كه می رسد قبول دارد كه از جنبه علم امروز و از جنبه فیزیكی باید برای عالم آغازی قائل باشیم؛ یعنی
می گوید از نظر علمی چاره ای نیست از اینكه قائل باشیم كه وقتی برویم جلو، در نهایت امر باید به لحظه ای برسیم كه عالم از
عدم به وجود آمده باشد. راسل به اینجا كه می رسد حرف عجیبی می زند؛ می گوید: اینجا امر دائر است میان دو امر نامعقول و
غیرعلمی: یا باید قبول كنیم كه عالم خود به خود به وجود آمده- همان امری كه همه می گویند محال است
[4]- و یا باید نظریه
خلقت را قبول كنیم. می گوید: «امر اول عجیب به نظر می رسد، ولی مگر طبیعت قول داده كه كار عجیب نكند؟ ! نیستی مطلق
بوده و خود به خود هستی شده
[5]. این امر، علمی نیست ولی ما چاره ای از قبول آن نداریم؛ چون اگر این را قبول نكنیم ناچار
باید نظریه خلقت را قبول كنیم و آن هم علمی نیست
[6]. حالا كه امر دائر است میان دو امر غیر علمی، ما می گوییم: شاید امر
اول بوده» . این حرف فوق العاده نامربوط است.
این حرف یحیی نحوی كه گفته «عالم متناهی التأثیر و متناهی القوه است» با این حرف جدیدیها منطبق است.
[1] - . اما آن طرفش درست نیست كه: اگر چیزی اول داشته باشد باید آخر هم داشته باشد.
[2] - . حافظ می گوید:
ماجرای من و معشوق ندارد آخر
كانچه آغاز ندارد نپذیرد انجام
عشق الهی را می گوید. یك اصل بزرگ عرفانی را در این شعر بیان كرده است.
[3] - . اینكه علم در این زمینه چه می گوید، باید متخصص فیزیك جواب بدهد. ما باید ببینیم علم امروز چه می گوید، نه فلسفه. علم از آن جهت كه علم است
نه الهی است نه مادی.
[4] - . نمی گوید محال است، بلكه می گوید: همه می گویند محال است.
[5] - . به قول مرحوم آخوند: اگر چنین بگوییم، اصلا قانون علیت و معلولیت را از بیخ انكار كرده ایم.
[6] - . نمی گوید محال عقلی است، بلكه می گوید علمی نیست؛ یعنی علم در این زمینه حرفی ندارد.