بحث در این جهت بود كه شیخ قائل به سه نحو حدوث (یا سه نحو وجود) در عالم
زمان و زمانیات است. عرض كردیم كه این مسأله، فوق العاده مهم و از تحلیلهای
بسیار دقیق فلسفی است.
شیخ مدعی است بعضی از اموری كه در عالم زمان و زمانیات حدوث پیدا
می كنند واقعا آنی اند؛ یعنی به دقت عقلی در حدّ زمان و نقطه مشترك میان دو جزء
زمان و در «آن»
[1]وجود پیدا می كنند نه در خود زمان
[2]، اعم از اینكه این امور
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 296
آنی البقاء باشند یا مستمرالبقاء.
نوع دومی كه شیخ قائل است، اموری هستند كه وجودشان تدریجی است؛
یعنی وجودی است كه كم كم حادث می شود. اینجا من این مطلب را اضافه می كنم كه
آنچه كم كم حادث می شود خودش دو جور فرض می شود: یكی آن كه كم كم حادث
می شود و باقی می ماند، و دیگر آن كه كم كم حادث می شود و فانی می شود. بحث
شیخ در مورد آن چیزهایی است كه كم كم حادث می شوند و فانی می شوند؛ چون در
واقع چیزی كه كم كم حادث شود و باقی بماند، در عالم وجود ندارد و اگر ما این را به
چیزی نسبت دهیم، به مجاز و اعتبار است
[3].
نوع سوم اموری هستند دفعی الحدوث، یعنی نه آنی الحدوث و نه
تدریجی الحدوث. اینجا میان دفعی الحدوث و آنی الحدوث تفكیك شده؛ یعنی این
امور، تدریجی نیستند و در عین اینكه تدریجی نیستند آنی هم نیستند. این همان
چیزی است كه فخر رازی می گوید برای من قابل تصور نیست.
[1] - . «آن» به همان معنایی كه متفرع بر زمان است؛ یعنی نقطه مشترك میان دو جزء زمان.
[2] - . «آن» نقطه فرضی مشترك میان دو جزء زمان است، نه جزء زمان ولو جزء بسیار بسیار كوچك. از این جهت نظیر یك كره واقعیِ به دقت عقلی است كه روی یك سطحِ به دقت عقلی قرار گرفته باشد. آیا سطح این كره با این سطح افقی تلاقی دارد؟ حس انسان این طور حكم می كند كه مقداری از سطح كره با مقداری از این سطح تلاقی دارد اما این مقدار بسیار بسیار كم است، ولی برهان فلسفی و برهان علمی حكم می كند كه این طور نیست؛ چون اگر فرض كنیم مقداری از سطح این كره با مقداری از این سطح تلاقی دارد ولو آن مقدار خیلی كوچك باشد، لازم می آید این كره كره حقیقی نباشد؛ چون سطح كره سطحی منحنی است و در سطح منحنی نمی توانیم حتی دو نقطه مستوی فرض كنیم. این چیزی نیست كه بتوان آن را با چشم یا ذره بین فهمید، بلكه برهان فلسفی و عقلی چنین می گوید. البته ممكن است شما بگویید «در طبیعتْ كره واقعی و سطح واقعی وجود ندارد» ، ما هم نمی خواهیم بگوییم وجود دارد، حرف ما این است كه اگر یك كره واقعی روی یك سطح واقعی قرار بگیرد تلاقی این دو فقط در یك نقطه است. اینكه كره واقعی در طبیعت وجود ندارد یك مطلب است و اینكه محال است وجود پیدا كند مطلب دیگری است. بسیاری از مفاهیم ریاضی كه ما در ذهن داریم و احكامی بر آنها اثبات می كنیم، بلكه همه آنها، مصداق واقعی در طبیعت ندارند ولی این به این معنا نیست كه امكان وجود ندارند. در طبیعت، خط مستقیم واقعی و یا دایره وجود ندارد ولی احكام و قواعد آنها به صورت قضایای حقیقیه بر آنها صادق است. قضایایی كه احكام این مفاهیم را بیان می كند اگرچه ظاهرا حملیه است ولی می گویند این قضایا در واقع شرطیه اند؛ به این معنا كه مثلا اگر دایره ای در عالم موجود شود فلان حكم را دارد. پس قضایایی كه احكام این مفاهیم را بیان می كند قضایای حقیقیه اند نه خارجیه؛ یعنی حكم روی افراد مقدرة الوجود رفته است.
[3] - . مثل اینكه در مورد خطی كه رسم می كنیم بگوییم: این خط تدریجا حادث می شود ولی هرچه حادث
می شود باقی می ماند.