بعد مرحوم آخوند می گوید: شیخ در آخر سخنش این جمله را اضافه كرده: «إذ
الزمان منقسم بالقوة الی غیرالنهایة» . این جمله اگر بخواهد رابطه ای با ماقبل داشته
باشد معنایش این است كه: كلٌ من الحركة و السكون و التكوّن و الفساد در زمان پیدا
می شوند نه در «آن» ، و زمان منقسم بالقوه است الی غیرالنهایه. اگر این تعلیل برای
این جهت باشد پس معلوم می شود شیخ در اینجا حرفی گفته برخلاف آنچه در
جاهای دیگر گفته و حتی در اینجا تصریح كرده است به اینكه تكوّنها هم دفعی
نیست بلكه زمانی است، و همین قدر كه زمانی شد تدریجی است.
بعد مرحوم آخوند می گوید: و لعل الشیخ قد أنطقه اللّه بالحق، كه در اینجا در
باب جوهر هم قائل به حركت شده است، برخلاف آنچه كه در جاهای دیگر گفته
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 328
است
[1].
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 329
[1] - . سؤال: اینكه می فرمایید «دنبال همند و یك واحد را تشكیل می دهند» یعنی به هیچ وجه قابل
قسمت نیستند؟
استاد: قابل قسمت غیر از انقسام بالفعل است. شك ندارد كه هر متصلی قابل قسمت است، چون كمیت است.
- آیا می توان گفت به اعتبار آن انقسام بالعرضی كه گفته شد، دو صورت برای ماده هست ولی این دو صورت متوالی اند؟
استاد: «متوالی اند» یعنی منقسم بالفعل اند یا بالقوه؟ اگر شما می گویید «انقسامِ بالفعل است، معدوم شدنِ چیزی و موجود شدنِ چیز دیگری است بدون اینكه آن كه موجود می شود و آن كه معدوم می شود مراتب شی ء واحد باشند. در اینجا فقط شیئی به نام ماده وجود دارد كه این لباس را كنده است و لباس دیگری پوشیده» در جواب می گوییم: این تشبیه، از یك نظر درست است و از نظر دیگر نه. در لباس كندن، متلبس كه انسان است، از لباس استقلال دارد، ولی در اینجا اصلا وجود متلبس به وجود لباس است. اگر بگوییم اینجا انقسام بالفعل است معنایش این است كه یك لباس جدا شده است و لباس دیگری آمده و این دو لباس مراتب شی ء واحد نیستند، در حالی كه متلبس هیچ استقلالی ولو یك «آن» از لباس ندارد. معلوم است كه چنین چیزی محال است. این مثل این است كه شما بگویید: «وقتی عدد 2 را می خواهیم عدد 3 كنیم، عدد بودن 2 را نگه می داریم و 2 بودنش را از آن می گیریم و 3 بودن را به آن می چسبانیم» . می گوییم: عدد بودن 2، با 2 بودن آن، یكی است و محال است كه شما 2 بودن را از آن بگیرید و عدد بودنش را نگه دارید. ماده در ضمن صورت، چنین چیزی است. محال است صورت معدوم شود و ماده ای كه با آن بوده باقی بماند و با صورت دیگر یكی شود. اگر بنا باشد باقی بماند جز به این شكل كه خودِ آن صورت به نحوی باقی بماند یعنی با آن صورت بعد وحدت داشته باشد، [محال است. ]
این حرف، بسیار حرف خوب و دقیقی است و معنی دقیق ماده فقط همین است. ما در جای دیگر هم گفته ایم، اصلا هیولای اولایی كه فلاسفه گفته اند، جز در باب حركت در جای دیگر تصور ندارد. ارسطو و بوعلی اشتباه كرده اند كه خیال كرده اند می توانند هیولای اولی فرض كنند بدون آنكه حركت را فرض كنند. برای هیولای اولای بدون حركت ناچار باید نوعی استقلال قائل شد. اتفاقا این مطلب قبل از اینكه [من ] اصلا متنبه حرف مرحوم آخوند شده باشم به ذهن خودم آمده بود و در درسهایی كه قبلا در منظومه می گفتم، آن را گفته ام، بعد هم دیدم مرحوم آخوند خودش این حرف را زده است. خلاصه هویت و تحقق ماده به صورت است؛ یعنی به این است كه مرتبه ای از صورت باشد و محال است كه این صورت را بگیریم و آنچه را كه مرتبه ای از صورت است نگه داریم. این حرف حرف بسیار متین و خوبی است و یكی از بهترین براهین حركت جوهری است.