اما حركت كمّی؛ آیا در حركات كمّی متضادین واقعی وجود دارد یا نه؟ در اینجا نیز
می گویند هم متضادین واقعی و هم شبه متضادین وجود دارد. اگر شیئی طبیعتی
داشته باشد كه از نظر كمیت، در دو جهت كبر و صغر دو حد داشته باشد كه از آن دو
حد تجاوز نكند، در اینجا حركت از آن صغر حقیقی
[1]به سوی آن كبر حقیقی
[2]، با
حركت از كبر حقیقی به سوی صغر حقیقی متضادین اند؛ چون این دو حركت، از دو
حدی كه بینشان نهایة الخلاف است شروع شده اند و به سوی دیگری آمده اند
[3]. اما
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 362
اگر شیئی از صغر به سوی كبر حركت كند و شی ء دیگری از كبر به سوی صغر حركت
كند و این صغر و كبر حد نهایی نباشند، این دو حركت شبه متضادین می باشند.
[3] - . این آقایان معتقدند كه نباتات و حیوانات از نظر رشد و نمو حد معینی دارند كه صورت نوعیه شان اجازه می دهد و تجاوز از آن حد امكان ندارد. مثلا درخت چنار، بزرگ می شود ولی این بزرگ شدن حدی دارد كه مثلا سی متر است؛ دیگر نمی شود درخت چناری دو فرسخ طولش باشد. از آن طرف درخت چنار كوچك هم حدی دارد كه مثلا دو متـ- ر است؛ دیگر درخت چناری كه دو وجب باشد نداریم. یعنی طبیعت درخت چنار طبیعتی است كه اجازه بیشتر از سی متر و كمتر از دو متر را نمی دهد. در مورد انسانها هم همین طور است. انسانهای بلندقدی داریم كه شاید قدشان تا دو متر و نیم باشد و انسانهای كوتاه قدی داریم كه شاید قدشان هفتاد سانتی متر باشد، ولی آیا انسانی پیدا می كنیم كه قدش به اندازه قد مورچه باشد و یا در بزرگی به اندازه قد عوج بن عنق باشد؟ ! در مجعولات بنی اسرائیل آمده است كه قد حضرت موسی چهل ذراع بود و چهل ذراع هم طول عصایش بود و وقتی چهل ذراع جستن می كرد تازه به قوزك پای عوج بن عنق می رسید.
این را هم عرض كنم كه علت به وجود آمدن این روایات اسرائیلی این است كه قرآن كریم آبروی بنی اسرائیل را از جهت بی همتی و نداشتن شجاعت برده است. عمالقه كسانی بودند كه در فلسطین زندگی می كردند. حضرت موسی به بنی اسرائیل گفت این همان ارض مقدسی است كه شما باید به آنجا بیایید. آنها گفتند: یا موسی إنّا لن ندخلها أبدا ماداموا فیها فاذهب أنت و ربّك فقاتلا إنّا ههُنا قاعدون مائده/24. هرچه موسی گفت بروید با اینها بجنگید خدا شما را مدد می كند، قبول نكردند. بنی اسرائیل بعدها این قصص را جعل كردند كه بگویند اصلا جنگ با عمالقه عملی نبود. در قصصشان می گویند وقتی موسی چند نفر را به آنجا فرستاد، یكی از عمالقه كه به صحرا آمده بود چند تا از آنها را برداشت و در آستینش ریخت و پیش پادشاهشان برد. معلوم است كه اگر چنین بوده موسی تكلیف شاق می كرده است. اینها این قصه ها را برای مبارزه با قرآن جعل كردند.
غرض اینكه این آقایان در مسأله اكثرُ حجما و أقلُّ حجما چنین حرفی دارند. البته این مسأله از نظر علوم جدید قابل بحث و مناقشه است. (نمی خواهم بگویم رد می شود، فقط می گویم قابل بحث و مناقشه است. ) آیا اینكه انسانها دارای حجم متوسطی هستند مربوط به یك عامل درونی است و صورت نوعیه و نفس انسان چنین چیزی را اقتضا می كند و بدن غیر از این، امكان استعدادی ندارد، یا اینكه این مسأله مربوط به مجموع عوامل محیط است؟ یعنی آیا مجموع عوامل و شرایط محیط از نور و فشار هوا و قوه جاذبه و عوامل دیگر در این جهت مؤثرند یا نه؟