در باب حركت جوهریه برهانی را از اواخر جلد هفتم اسفار نقل كردیم و گفتیم این
برهان دلیلی بر بطلان نظریه امثال شیخ است. آنجا مرحوم آخوند حرفی بسیار عالی
دارد. می گوید: شما می گویید اگر این حركاتِ عرضی نباشد زمان از بین می رود. اگر
فرض كنیم یك دفعه یك «ایست» به عالم بدهیم كه تمام این حركات عرضی
متوقف شوند، خورشید و ماه و ستاره سر جای خود بایستند و همه چیز میخكوب
شود، آیا دیگر زمانی وجود نخواهد داشت؟ ! بنا بر قول شیخ باید گفت دیگر زمان
وجود ندارد، و حال آنكه هركسی به وجدان خودش این مطلب را احساس می كند
كه اگر بخواهد زمان وجود نداشته باشد، باید عالم وجود نداشته باشد؛ نمی شود عالم
وجود داشته باشد و زمان وجود نداشته باشد. این گونه نیست كه چون فلك به دور
عالم حركت عرضی می كند و چون این تغییرات عرضی پیدا می شود، چون گیاه
رشد می كند و زمین حركت می كند و انسانها حركت می كنند، چون نوها كهنه
می شوند و كهنه ها نو می شوند و تغییرات كمّی و كیفی پیدا می شود، زمان هست و اگر
این تغییرات عرضی نباشد زمان به كلی منتفی می شود؛ این طور نیست.
پس شیخ بر اساس چنین نظری چنین حرفی زده. آنوقت ناچار بوده نسبت
دادن اشیاء به زمان را به شكلی توجیه كند. حاجی این طور توجیه می كند كه همان
طور كه با وحدت، كثرت اعداد به وجود می آید، با «آن» نیز كثرت زمان به وجود
می آید.
جواب این است كه میان رابطه «آن» و زمان و رابطه وحدت و عدد تفاوت از
زمین تا آسمان است. وحدتْ آن چیزی است كه با آن، عدد به وجود می آید، یعنی از
تكرار وحدت عدد به وجود می آید، ولی خود شما گفتید كه از تكرار «آن» زمان به
وجود نمی آید. پس نسبت «آن» به زمان با نسبت وحدت به اعداد متفاوت است.
یا این كه: نسبت تقدم و تأخر به زمان از قبیل نسبت زوجیت و فردیت به اعداد
است؛ یعنی همان طور كه زوجیت و فردیت مبیّن كثرت اعداد است، این هم مبیّن
كثرت [زمان ] است.
اینها حرفهایی بی سر و ته است كه چون اصلش اشتباه بوده به این توجیهات
مبتلا شده اند. مرحوم آخوند بعد از اینكه این حرفها را نقل می كند، بدون اینكه به
آنچه ما گفتیم اشاره كند، می گوید حق این است كه این حرفها درست نیست چون
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 355
بعضی از اشیاء در آنها زمان هست به اعتبار بعضی از اشیاء دیگر. اما حق همان
است كه ما گفتیم؛ زمان بر تمام شراشر عالم حكمفرماست چون طبیعت در ذات
خودش متغیر و متحرك است. اگر ما می گوییم «حركت در كم، حركت در كیف»
چنین نیست كه وجود كیف یك چیز باشد و وجود حركت كیف چیز دیگری باشد و
وجود زمان چیز سومی باشد، بلكه اینها یك وجودند، یك وجود سیال. این وجود
سیال به اعتباری وجود كیف است، به اعتباری وجود حركت است و به اعتباری
وجود زمان. یعنی عروض حركت برای مسافت و عروض زمان برای حركت،
عروض تحلیلی عقلی است نه عروض عینی. این مطلب، مطلب بسیار عالی و
شامخی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 356
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 357