در كلی و جزئی هم همین ظرفیت اعتبار می شود، خصوصا اگر مثل نوع و جنس
باشند؛ مثلا می گوییم انسان داخل در حیوان است و حیوان بر انسان و غیر انسان
احاطه دارد. حتی شیخ اشراق كه علاقه خاصی به عوض كردن الفاظ و اصطلاحات
و جعل اصطلاح جدید دارد، به جای «كلی» لفظ «محیط» را به كار می برد. هر
جنسی بر انواع خودش احاطه دارد و هر نوعی هم بر افراد خودش احاطه دارد. پس
افراد به منزله مظروفند و انواع به منزله ظروف، و نیز انواع به منزله مظروفند و اجناس
به منزله ظروف. و حال آنكه اگر درست حساب كنیم می بینیم آنچه در باب كلی و
جزئی است عكس آن چیزی است كه در باب كل و جزء است؛ چون هر كلیِ جنسی
جزء نوع است و هر كلیِ نوعی جزء فرد است
[1]؛ یعنی هر جزئی كلِ كلی است و هر
كلی جزءِ جزئی است. و لهذا به جزئی می گویند جزئی (یعنی: المنتسبُ الی الجزء و
هو الكلی) و به كلی می گویند كلی (یعنی: المنتسبُ الی كله و هو الجزئی) .
پس مسأله فیئیت اختصاص به [ظرفیت ] مكانی ندارد، در غیر ظرفیت مكانی
مثل جزء و كل و جزئی و كلی نیز گفته می شود و خلاصه در هرجا كه یك نحو
شمولی در كار باشد، فیئیت به كار می رود.
[1] - . این مطلب را در شمسیه خوانده اید.