جواب این است كه روح این مسأله چیز دیگری است. روح این مسأله این است كه
هیچ حركتی در عالم، بدون عائق وجود ندارد. در واقع اگر بخواهیم روح نظریه قدما
را به دست بیاوریم باید چنین بگوییم
[1]: محال است در عالم حركتی بدون عائق
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 544
صورت بگیرد
[2]، منتها عائق دو گونه است: عائق بیرونی و عائق درونی. عائق
بیرونی به موانع خارجی ای گفته می شود كه در وقت حركت جسم، مانع سرعت
حركت جسم هستند. مثلا وقتی اتومبیلی حركت می كند باید هوا را بشكافد. در
اینجا هوا عائق بیرونی است. هر وقت حركت در ملأ صورت بگیرد مواجه با عائق
بیرونی است.
اما عائق درونی در جایی است كه حركتی در شئ ایجاد شود در حالی كه
طبیعت این شئ اقتضای خلاف آن حركت را دارد؛ مثلا سنگی را كه اقتضای پایین
آمدن دارد ما به طرف بالا ببریم. این سنگ را حتی اگر در خلأ هم بخواهیم بالا ببریم
باز عائق هست، منتها عائق درونی.
پس حرف قدما این است كه حركت همیشه در میان دو قوه صورت می گیرد. به
تعبیر دیگر: حركت، تلاش است و تلاش همیشه در جایی است كه از طرفی نیرویی
می خواهد جسم را به سویی ببرد و از طرف دیگر چیزی مانع می شود. از نظر قدما
یكی از معانی «تضاد» در باب حركت همین است و این غیر از تضادهایی است كه
امروزیها در باب حركت می گویند. حرف قدما این است كه اگر حركت بخواهد با
مبدأ درونی صورت بگیرد باید در ملأ باشد؛ زیرا اگر در خلأ باشد لازم می آید كه
سرعت حركت، غیرمتناهی باشد و در لا زَمان واقع شود.
یكی از براهینی كه بر امتناع خلأ اقامه می كنند همین است؛ می گویند: اگر خلأ
وجود داشته باشد لازم می آید حركت در خلأ به سرعت غیرمتناهی صورت بگیرد،
یعنی لازم می آید كه حركت در لا زَمان صورت بگیرد، و حركت در لا زَمان محال
است.
پس این بیان از این جهت ناقص است كه همه جوانب مطلب را ذكر نكرده
است. اصلا چنین بیانی ناقص است كه بگوییم «جسمی كه حركت می كند، یا مبدأ آن
حركت در آن هست یا نیست. اگر هست فذاك
[3]. و اگر نیست لازم می آید این
حركت اسهل باشد، پس باید با عائق صورت بگیرد» ؛ چون «اگر نیست» دو حالت
دارد: یا مبدأ ضدی در آن جسم هست یا نیست. این دو حالت را ما از خارج گفتیم
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 545
ولی در متن نیاورده اند. منتها نظر به اینكه ما مقصد و هدف این آقایان را از جاهای
دیگر می دانیم، این اشكال را جدی نمی گیریم. حرف این آقایان مجموعا در دو
باب، یكی در این فصل و یكی هم در فصل امتناع خلأ، بیان شده است. اساس نظریه
اینها بر این است كه حركت از طرفی نیازمند به یك قوه محركه است كه آن را ایجاد
كند و از طرف دیگر نیازمند به یك عائق است كه مانع آن بشود. می گویند: حركت
همیشه در میان دو قوه متخالف و متضاد صورت می گیرد: از یك طرف آن قوه ای كه
سائق و راننده است و از طرف دیگر آن قوه یا قوه هایی كه عائق و مانع اند، و اگر
حركت صرفا با قوه سائق باشد و قوه یا قوای مانعی در كار نباشد لازمه اش این است
كه با سرعت غیرمتناهی صورت بگیرد و این، لازمه اش این است كه حركت در
لازَمان صورت بگیرد، و حركت در لا زَمان محال است.
[1] - . ای كاش مطلب را به این بیان ذكر كرده بودند!
[2] - . لااقل در حركت مكانی چنین است. در مورد حركت كیفی، كمّی و بالخصوص حركت جوهری بعدا باید خودمان در ضمن درس بحث كنیم.
[3] - . یعنی: فهو المطلوب.