گفته اند: اگر جسمی در مكان طبیعی خودش باشد و امكان اینكه از آن مكان طبیعی
به غیر مكان طبیعی منتقل شود در آن وجود نداشته باشد، این شی ء نه متحرك است
نه ساكن. اما متحرك نیست، چون فرض این است كه در همان مكان خودش است.
و اما ساكن نیست، چون «سكون» عدم حركت چیزی است كه شأنیت حركت را
دارد، و اگر شیئی در مكانی قرار گرفته و امكان انتقال از آن مكان به مكان دیگر
برای او نیست پس شأنیت انتقال در این شی ء نیست و وقتی كه شأنیت نباشد، چون
تقابل سكون و حركت، تقابل عدم و ملكه است آن عدم هم صدق نمی كند. مثلا
«عمی» عدم بصر است عمّا من شأنه أن یكون بصیرا و لهذا درباره «دیوار» نه «بصیر»
صادق است و نه «أعمی» . «دیوار» اگرچه چشم ندارد، ولی «عمی» مطلق چشم
نداشتن نیست، بلكه چشم نداشتنِ چیزی است كه شأنیت چشم داشتن را دارد.
به عقیده قدما افلاك در مكان طبیعی خودشان قرار دارند و امكان حركت
انتقالی برای آنها وجود ندارد. وقتی امكان حركت انتقالی نیست، سكون أینی هم
معنا ندارد؛ چون در اینجا شأنیت حركت نیست.
باز به عقیده قدما هركدام از كلیات عناصر محلی مخصوص به خود دارند؛
خاك در عالم یك محل طبیعی دارد كه مركز عالم است، آب یك محل طبیعی دارد
كه در قشری است كه احاطه بر خاك دارد، هوا یك محل طبیعی دارد كه محیط بر
آب و خاك است، و آتش هم یك محل طبیعی دارد كه بر همه اینها احاطه دارد.
اجزاء عناصر ممكن است از جای خودشان منتقل شوند، مثلا ممكن است جزئی از
خاك به محل هوا یا آب یا آتش منتقل شود، همین طور جزئی از آب و جزئی از هوا
و جزئی از آتش، اما امكان ندارد كل عنصری از جای خودش به جای عنصر
دیگری منتقل شود به طوری كه محل این طبقات تغییر كند. پس كلیات عناصر نه
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 388
متحركند نه ساكن.