از این دلیل دو جواب می توان داد. یك جواب جوابی است كه فخر رازی داده و
ایشان هم از فخر رازی نقل می كند و شاید قبل از فخر رازی دیگران هم این جواب
را داده باشند. می گوید: لازمه اینكه سكونی متخلل نباشد این نیست كه در اینجا دو
حركت نباشد، بلكه در عین اینكه سكونی متخلل نشده است دو حركت است،
چطور؟ می گوید: حركت واحد در جایی است كه حد مشترك میان دو قسمت
حركت، بالقوه باشد؛ اگر حد مشترك بالفعل شد دیگر حركت، واحد نیست. توجه
كنید! در باب خط
[1]در چه موردی می گوییم «دو خط» و در چه موردی می گوییم
«یك خط» ؟ معلوم است، اگر خطی مستقیم یا منحنی از اینجا تا آخر عالم ادامه
داشته باشد، می گوییم «این یك خط است» اگر چه طولانی است، ولی اگر زاویه
پیدا شد می گوییم «یك خط نیست، بلكه دو خط است» مثل اضلاع مثلث یا مربع.
چرا در مربع می گوییم «چهار خط بر مربع احاطه دارد» و در مثلث می گوییم «سه
خط بر مثلث احاطه دارد» ، ولی در دایره می گوییم «یك خط بر دایره احاطه پیدا
كرده است» ؟ اینها صرف اصطلاح نیست، بلكه مثلث واقعا سه خط و سه فرد از خط
است و مربع هم واقعا چهار فرد از خط است كه سر به یكدیگر داده اند. در اینجا
ملاك چیست؟
می گوید اگر حد مشترك های میان اجزای خط بالقوه باشد، این یك خط است
حتی اگر صد هزار فرسخ ادامه داشته باشد. اینجا حد مشترك میان این سر و آن سر
بالقوه است و حد مشترك بالفعل وجود ندارد یعنی نقطه ای كه شما فرض می كنید
فقط فرض شماست. مثلا اگر خطی داشته باشیم به طول یك فرسخ و نقطه ای وسط
آن در نظر بگیریم این نقطه اعتبار ماست یعنی بالقوه است، والاّ بالفعل نقطه ای
وجود ندارد. امر بالقوه این خط را دوتا نمی كند، بلكه این بالفعل یك خط است كه
می توانیم آن را دو خط اعتبار كنیم.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 463
اما اگر حد مشتركِ بالفعل وجود داشته باشد
[2]، یعنی یك نقطه بالفعل وجود
داشته باشد كه هم به این تعلق دارد و هم به آن، این را می گوییم دو خط. در مثلث،
خطها
[3]در رأس زاویه با یكدیگر تلاقی دارند و رأس زاویه واقعا یك نقطه موجود
بالفعل است.
پس اجزاء خط سه حالت می توانند داشته باشند كه یك حالت از محل كلام
خارج است و آن همان جایی است كه خطی داشته باشیم و با فاصله خط دیگری
داشته باشیم. در تعدد این دو خط، كسی بحثی ندارد. حالت دیگر این است كه خطی
داشته باشیم كه هیچ نقطه بالفعل در آن وجود ندارد ولی نقطه بالقوه وجود دارد، مثل
یك خط مستقیم یا یك خط منحنی یا یك دایره كامل. حالت سوم جایی است كه
دو خط داریم كه از یكدیگر به كلی جدا نیستند، ولی مثل خط مستقیم هم نیستند،
بلكه یك نقطه بالفعل به صورت حد مشترك وجود دارد كه این دو را به صورت دو
خط درمی آورد. این، ملاك دو خط بودن است.
حال در اینجا حرف این است كه اگر حركت روی دو خط باشد، یعنی در
مسافتی باشد كه در آن مسافت یك نقطه بالفعل و یك حد مشترك بالفعل وجود
دارد، همان طور كه مسافتها به دلیل آن حد مشتركِ بالفعل دو تا هستند و دو خط
است، حركت هم دو حركت است با اینكه سكونی هم متخلل نشده است.
بنابراین اشتباه نكنید و نگویید «اگر سكون متخلل نشد باید این دو، یك خط
باشند» ؛ نه، سكون هم كه متخلل نشود باز دو حركت است و هیچ تلازمی میان
سكون و دو خط بودن و عدم سكون و یك خط بودن نیست.
[1] - . مقصود خط واقعی است.
[2] - . اگر هیچ حد مشتركی وجود نداشته باشد اصلا جای بحث نیست. خطی می كشیم و بعد با فاصله خط دیگری می كشیم، این دیگر محل بحث ما نیست، بحث در اتصال است.
[3] - . مقصود خط واقعی است.