رسیدیم به اینجا كه آن نظریه منسوب به ارسطو (نظریه دفع) به هر حال مردود است
چه از نظر علمای ما و چه از نظر علمای جدید
[1]. بعد در اینجا نظریات سه گانه ای
مطرح شد: نظریه متكلمین، نظریه بوعلی و نظریه مرحوم آخوند.
از نظر بعضی از متكلمین، در حركات مورد بحث، علیت وجود دارد ولی به این
شكل كه هر مرتبه ای از حركت، علت است برای مرتبه بعدی؛ یعنی حركت، مولِّد
است. این حرف متكلمین نظیر حرفی است كه مادّیون می گویند. مادیون می گویند
«اینجا یك توالد خودرو است» ، متكلمین هم می گویند «توالد خودرو» ولی به این
معنا كه هر حركتی حركت می زاید.
اما از نظر بوعلی اینچنین نیست كه حركت حركت بزاید، بلكه آن قاسر و عاملِ
اول، منشأ وجود كیفیتی می شود كه همراه جسم وجود دارد و این كیفیت عامل
حركت است. بوعلی اسم این كیفیت را «میل» می گذارد. پس بنا بر نظریه بوعلی هم،
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 519
در اینجا علیت هست ولی آنچه كه علت حركت است و حركت به سبب آن ادامه
پیدا می كند كیفیتی است ملموس به نام میل
[2].
و اما بنا بر نظریه صدرالمتألهین خود «میل» هم، كیفیتی است كه وجودش قابل
ادامه نیست مگر به تبع امری اصیل. ایشان می گوید: درست است كه اینجا میلی
وجود دارد، ولی باید ببینیم خود این میل، معلول چیست. میل نمی تواند صرفا
معلول همان عامل اول باشد، بلكه آن عاملِ اول سبب یك تغییری در جوهر و
طبیعت آن شئ متحرك می شود و آن طبیعت، منشأ میلی می شود كه حركت را به
وجود می آورد.
پس، از آنچه كه در جلسه قبل عرض كردیم معلوم شد كه نظریه علمای جدید
كه یك نظریه جدید است نظریه جذب و دفع را رد می كند ولی هیچ كدام از این
نظریات سه گانه را رد نمی كند. نظریه جدید دو وجهه دارد: یك وجهه علمی و یك
وجهه فلسفی (یعنی یك تفسیر فلسفی) . آن جنبه علمی قضیه این است كه اگر به
سبب عاملی، حركتی در جسمی به وجود بیاید (یا به تعبیر آنها: تغییری در وضع
حركتی جسم به وجود بیاید) این جسم این وضع خودش را برای همیشه حفظ
می كند، اعم از اینكه این وضع آن چیزی باشد كه ما آن را «سكون» می نامیم و آنها به
آن «حركت با درجه صفر» می گویند، و یا آن چیزی باشد كه ما و آنها آن را
«حركت» می نامیم.
پس به هر حال تئوری علمی قضیه این است كه جسم هر حالتی از نظر وضع
حركتی داشته باشد، مادامی كه عامل خلافی پیدا نشود آن وضع را حفظ می كند.
بنابراین اگر فرض كنیم جسمی از ازل یك وضع خاص حركتی داشته، اگر عاملی از
خارج پیدا نشود، این وضع تا ابد ادامه پیدا می كند.
ولی این تئوری علمی تفسیر فلسفی [نیز] دارد. این تئوری را لااقل چهار جور
می توان تفسیر كرد: یكی تفسیری است كه فرنگیها بیان می كنند و سه تای دیگر
تفسیرهایی است كه در اینجا
[3]مطرح است.
تفسیری كه فرنگیها از این تئوری علمی می كنند این است: پس حركت نیازمند
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 520
به محرك نیست، یعنی حركت عامل نمی خواهد، بلكه تغییر وضع حركتی عامل
می خواهد.
اما تفسیر متكلمین؛ آنها می گویند: چون هر جسمی وضع حركتی خودش را
برای همیشه حفظ می كند، پس هر مرتبه ای از حركت مرتبه دیگر را تولید می كند.
پس در حركت، اصل توالد حكمفرماست
[4].
همین تـ- ئوری را می توان به شكلی كه بوعلی تفسیر كرده تفسیر كرد. بوعلی
خودش در این مورد تعبیری دارد كه می گوید: لو لا مصادمة الهواء المخروق لوصل
الحجر المرمیّ إلی سطح الفلك. بعد می گوید: پس (یعنی تفسیر فلسفی مطلب این
است) اگر عاملی از خارج یك وضع حركتی را به وجود بیاورد، قبل از اینكه این
وضع حركتی به وجود بیاید میلی به وجود می آید و آن میلی كه در اثر عامل
خارجی به وجود آمده این حركت را برای همیشه ادامه می دهد.
یعنی بوعلی هم مثل متكلمین اصل علیت را در حركت قبول كرده ولی به شكل
دیگری.
تفسیر صدرالمتألهین هم باز نوع دیگری تفسیر است.
آنچه می خواهم در اینجا متوجه شوید و عمده مطلب است این است كه باید
میان جنبه علمی و جنبه فلسفی قضیه تفكیك قائل شد. این دو جنبه آنقدر به
یكدیگر نزدیك است كه گاهی اشخاص به اشتباه می افتند. جنبه علمی قضیه فقط
همین است كه هر جسمی هر وضع حركتی كه داشته باشد اگر به مانعی برخورد نكند
برای همیشه آن وضع را حفظ می كند. اما این كه «پس حركت نیازمند به محرك
نیست» یا «پس حركت حركت را تولید می كند» یا «پس در اینجا میلی وجود دارد»
یا «پس در جوهر این جسم تغییر پیدا شده است» تفاسیر فلسفی قضیه است.
حال در اینجا می خواهم قبل از اینكه به اثبات یكی از این نظریه ها بپردازیم
یك مطلب دیگر را عرض كنم. دلم می خواهد به این مطلبی كه عرض می كنم خیلی
خوب توجه بفرمایید چون در جاهای دیگر هم خیلی به دردتان می خورد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 521
[1] - . نظریه جذب شاید متعلق به ارسطو نباشد، ولی به هر حال این نظریه هم باطل است.
[2] - . یا بگویید «كشش» ، اسمش را هرچه می خواهید بگذارید.
[4] - . به قول ماركس: توالد خودرو.