ایشان مطلب را به این شكل بیان می كنند: حركت یا در خود شئ واقع می شود و
خود شئ اولا و بالذات متحرك است، و یا اینكه خود شئ اولا و بالذات متحرك
نیست بلكه شئ دیگری كه مقارن با این شئ است اولا و بالذات متحرك است ولی
ما] حركت را] مجازا به این شئ هم نسبت می دهیم. اگر نوع دوم باشد یعنی انتساب
حركت به شئ مجازا باشد- و به اصطلاح دیگر: به واسطه در عروض باشد- به آن
می گویند حركت بالعرض؛ مثل حركت ما به دور خورشید به اعتبار حركت زمین.
زمین به دور خورشید حركت می كند، آیا ما هم به دور خورشید حركت می كنیم؟
بله، ما هم به دور خورشید حركت می كنیم، ولی حركت ما به دور خورشید حركت
بالعرض است؛ چون حركت عبارت است از اینكه موجود متحرك محیط خودش را
تغییر بدهد ولی در این مثال، ما محیط خودمان را تغییر نمی دهیم بلكه آنچه محیط
خودش را تغییر می دهد زمین و توابعش است. بنابراین نسبت حركتِ به دور
خورشید به ما بالمجاز است.