حال می پردازیم به مطلبی كه در جلسه قبل بیان آن را وعده دادیم. از جمله مسائلی
كه در گذشته مطرح می كردیم و خیلی هم روی آن تأكید می كردیم این بود كه
«حركت» نیازمند به محرك است
[1]. ما از این مطلب در جاهای خیلی اساسی
استفاده می كردیم: در باب محرك اول ارسطو و در باب حركت جوهریه و در
جاهای دیگر. ممكن است كسی بگوید: آنجا كه می گویند «حركت نیازمند به علت
است» معنایش این است كه «سكون» نیازمند به علت نیست و برای همین است كه
از راه «حركت» وارد می شوند. مثلا اگر عالم ساكن باشد، دیگر برهان محرك اول
ارسطو معنا ندارد. چون حركت در عالم هست می گوییم حركتْ محرك (یعنی علت)
می خواهد و آن محرك هم اگر متحرك باشد باز علت می خواهد و بالاخره باید
منتهی شود به محركی كه غیر متحرك باشد. پس معنای آن حرف این است كه سكون
علت نمی خواهد.
از طرف دیگر شما قبول كردید كه شی ء در وقتی هم كه ساكن است باز یك
نحوه وجودی دارد؛ یعنی در همان مقوله ای كه حركت می كند در حالی هم كه ساكن
است نحوه وجودی دارد. مثلا این شی ء وقتی كه حركت می كند دارای أین تدریجی
است و وقتی هم كه ساكن است دارای أین مستمر است. می گویید «سكونْ عدمِ أین
تدریجی است» پس حركت هم عدم أین ثابت است. می گویید «در وقتی كه شی ء
حركت نمی كند یك حصول مستمر دارد كه مقارن است با عدم این وجود تدریجی»
پس در وقتی هم كه وجود تدریجی دارد این وجود تدریجی مقارن است با عدم این
حصول مستمر. پس چه فرقی است بین اینكه شی ء متحرك باشد و اینكه ساكن
باشد؟ بنا بر آنچه شما می گویید، اگر این شی ء در أین خودش احتیاج به علت دارد،
چه ساكن باشد چه متحرك احتیاج به علت دارد، و اگر هم احتیاج به علت ندارد،
چه ساكن باشد چه متحرك احتیاج به علت ندارد؛ چرا میان حالت سكون و حالت
حركت فرق می گذارید؟ !
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 400
[1] - . فصلٌ فی أنّ لكلّ متحرك محركا غیرَه.