حال اگر ما بخواهیم نظریه متكلمین را بپذیریم لازمه نظریه آنها- همان طور كه
عرض كردم- این است كه اگر ضربه ای بر جسمی وارد شود و حركتی ایجاد كند، به
حكم اینكه حركت مولِّد حركت است، اگر این حركت به مانعی برخورد نكند إلی
الأبد دوام پیدا كند. تفسیر این نظریه به این شكل است كه هر مرتبه ای از حركت
علت مرتبه بعدی است، پس حركتْ معلول خود حركت است.
اما شیخ می گوید: قوه قاسر میلی در این شئ ایجاد می كند و این میل علت این
حركت است و با اینكه دیگر خود قاسر موجود نیست میل به صورت یك كیفیت
باقی است. بعد هم بوعلی حرف خوبی گفته است، می گوید: لولا مصادمة الهواء
المخروق لوصل الحجر المرمیّ إلی سطح الفلك؛ یعنی اگر عایقها نبود (مثلا اگر خلأ
بود) این شئ تا سطح فلك (یعنی إلی الأبد) به حركتش ادامه می داد.
بنابراین، طبق نظر شیخ هم، حركتهای قسری اگر مانعی نباشد إلی الأبد ادامه
پیدا می كنند. ولی تفسیر شیخ این نیست كه حركتْ علت حركت است، بلكه تفسیر
او این است كه آن میلِ ایجاد شده با قاسر، علت حركت است.
و اما صدرالمتألهین؛ ایشان هم این حرف شیخ را كه می گوید «لولا مصادمة
الهواء المخروق لوصل الحجر المرمیّ إلی سطح الفلك» نفی نمی كند، ولی توجیه و
تفسیرش فرق می كند. ایشان می گوید: علت حركت، میلِ بدون وساطت طبیعت
نیست، بلكه قاسر در طبیعت تغییر ایجاد می كند و آن میل هم ناشی از طبیعت درونی
خود این شئ است، نه اینكه ناشی از قاسر باشد.
پس طبق نظریه ایشان مطلب مقداری هم بالاتر می رود؛ چون ایشان می گوید:
« [در حركتهای قسری ] اصلا طبیعت تغییر كرده و ماهیت دیگری پیدا كرده است» ،
پس به طریق اَولی اگر به مانعی برنخورد باید إلی الأبد وضع خودش را ادامه بدهد.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 513