جواب این اشكال دو بیان دارد؛ یكی بیانی است كه الان نمی توانیم عرض كنیم و
باید در چهار پنج فصل آینده كه راجع به حركت در خلأ و ملأ است مطرح كنیم. آنجا
این مسأله بحث می شود كه آیا شی ء در أین ثابت و كمّ ثابت و وضع ثابتِ خودش
احتیاج به علت دارد یا نه؟ باقی می ماند مسأله كیف. امروزه هیچ كدام از آنچه كه در
قدیم به نام كیفیات جسمانی خوانده می شد و برایش واقعیتی قائل بودند، به صورت
یك عرض جسمانی قابل قبول نیست؛ معلوم شده كه رنگْ كیفیتی كه عارض اجسام
باشد نیست، بلكه همان نوری است كه از خورشید می آید و در چشم ما منعكس
می شود. حرارت و برودت را هم امروز به صورت یك عرض قائم به اجسام قبول
ندارند، بلكه می گویند اینها به صورت یك انرژی هستند كه در داخل جسم و نیز
منفصل از جسم وجود دارند؛ یعنی چیزی از خارج مدتی [با جسم همراه می شود] و
بعد از جسم خارج می شود
[1]. و اما شكل و امثال آن هم چیزهایی هستند نظیر «أین»
و به امور نسبی شیبه ترند.
بنابراین مثلا درباره كمّ، این طور نیست كه شی ء حالتی دارد و قوه ای آن حالت
را حفظ می كند. اصلا كمّیتِ جسم خودِ جسم است. در باب كمّ می گویند: «فرق بین
كمّیت جسم و خود جسم، اعتباری است» پس یك علت جداگانه نمی خواهد.
إن شاء اللّه اگر در آینده این بحث را خوب تعقیب كنیم خیلی از مسائل در باب
حركت، شكل دیگری پیدا می كند.
بیان دیگری كه در جواب این اشكال هست این است: اینكه در باب حركت
گفته اند «حركت احتیاج به محرك دارد» به این جهت است كه شی ء در حال حركت
با شی ء در حال سكون این فرق را دارد كه شی ء در حال سكون اگر فقط سكونش و
حصولِ مستمرش را در نظر بگیریم دیگر حدوث ندارد؛ آن كه خروج از قوه به فعل
ندارد و یك امرِ به فعلیت رسیده است [نیاز به علت ندارد] و اگر دیدیم نیازمند به
علت است، روی برهانی است كه بعدها بوعلی و امثال او بیان كردند كه هر ممكنی
نیازمند به علت است، و این باب كه باب وجوب و امكان است غیر از باب حركت و
سكون است. اینكه «ممكن» از آن جهت كه ممكن است نیازمند به علت است بابی
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 401
است كه برای ارسطو فتح نشده بود. بحث ارسطو روی این اساس است كه حادث از
آن جهت كه حادث است نیازمند به علت است، و شی ءِ ساكن از آن جهت كه ساكن
است و حصول مستمر دارد حادث نیست. (اگر ابتدائا حدوثی داشته باشد فعلا مورد
بحث نیست. ) در باب حركت وقتی می گوییم «حركت احتیاج به علت دارد» به این
دلیل است كه حركتْ حدوث تدریجی و خروج از قوه به فعل است تدریجا. شی ءِ
ساكن، خروج از قوه به فعل ندارد كه بتوانیم به آن استناد كنیم و بگوییم علت
می خواهد، ولی شی ءِ در حال حركت، خروج از قوه به فعل دارد و چون خروج از
قوه به فعل دارد مناطی برای علیت دارد كه این مناط در حال سكون وجود ندارد.
پس برهان ارسطو صرف نظر از برهان شیخ- كه برهان درستی است- اساس
پیدا می كند. شی ء از آن جهت كه «ممكن» است محتاج علت است، ولی این، باب
دیگر و مناط دیگری برای علیت است. ما اكنون از این مناط صرف نظر می كنیم و
می گوییم: شی ء در حالی كه ساكن است، از آن نظر كه ساكن است و حصول مستمر
دارد احتیاج به علت ندارد، ولی شی ء از آن جهت كه حركت می كند و خروج از قوه
به فعل دارد نیازمند به علت است. پس این برهان
[2]بر اعتبار خودش باقی است.
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 402
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 403
[1] - . یعنی نه به صورت عرَض كه قابل انتقال نیست.
[2] - . [یعنی برهان محرك اول ارسطو. ]