مرحوم آخوند می فرماید: در این اشكال، مستشكل معارضه
[1]كرده و گفته است:
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 656
شما گفتید «قوه ها به تبع اثرشان متصف به زیاده و نقصان می شوند» . بعد گفتید
«وقتی كه جزء انقص از كل شد لازم می آید كه كل هم انقص شود» . در فلكیات قدیم
نظیر این حرفها را زیاد داریم. در فلكیات قدیم معتقدند كه حركات فلكی
غیرمتناهی اند. مثلا فلك قمر حركتی دارد، زحل و سیاره های دیگر هم حركت
دارند. بعضی از این حركات تندتر از بعض دیگرند و حال آنكه هم حركات تندتر
غیرمتناهی اند و هم حركات كندتر. دو حركت فلكی را در نظر بگیرید: حركت
[وضعی ] فلك الافلاك كه در هر بیست و چهار ساعت یك بار صورت می گیرد، و
حركت دوری فلك قمر كه در هر بیست و نه شبانه روز و چند ساعت یك بار
صورت می گیرد. شما هردو حركت را غیرمتناهی می دانید در حالی كه یكی انقص از
دیگری است و دیگری ازید. اگر از ازیدیت و انقصیت دو قوه نسبت به یكدیگر،
متناهی بودن آنها لازم بیاید، پس این دو حركت فلكی هم باید متناهی باشند.
[1] - . حاجی فرموده: بهتر بود در اینجا تعبیر «مناقضه» را به كار می بردند. اگر كسی دلیلی را نقض كند مثلا به اینكه مقدمه ای از مقدمات این دلیل را نقض كند به این كار «مناقضه» می گویند. اما اگر كسی دلیل دیگری بر نقیض مطلوب اقامه كند، به این كار «معارضه» می گویند. در این اشكال، مستشكل دلیل دیگری بر نقیض مطلوب اقامه نكرده، بلكه یكی از مقدمات همین دلیل را نقض كرده است.