آنوقت [این علمای جدید] می گویند: پس آن اصل مسلم ارسطویی كه در فلسفه و
بالخصوص در الهیات از آن استفاده می شد و دو هزار سال بر فیزیك حكومت
می كرد و می گفت «حركت نیازمند به محرك است» سقوط كرد. حركت نیازمند به
محرك نیست، بلكه تغییر حركت نیازمند به علت است؛ یعنی اگر این شئ مثلا
حركت 10 درجه ای دارد و می خواهیم حركتش را به 15 درجه برسانیم و یا
برعكس، یا اینكه در جهت خاصی می رود و می خواهیم مسیرش را عوض كنیم، یا
اینكه حركتش به صفر رسیده و می خواهیم آن را از صفر مثلا به درجه 10 برسانیم،
اینها نیازمند به علت است. (از نظر اینها سكون هم، درجه ای از حركت است؛ یعنی
سكون را حركتی می دانند كه به صفر رسیده است. )
[پس طبق بیان این آقایان ] این اصل فیزیكی در تفسیر خودش سر از یك
اصل فلسفی درآورد كه می گوید: حركت نیازمند به محرك نیست؛ یعنی اگر حركتی
را فرض كنیم كه تا ابد هم ادامه پیدا كند احتیاج به عامل ندارد. [همچنین ] اگر یك
حركت ازلی فرض كنیم نمی توانیم بگوییم به این دلیل كه حركت است محرك
می خواهد؛ مثلا اگر فرض كنیم فلكی هست كه از ازل حركت می كرده است بدون
اینكه حركتش ذره ای آهسته تر یا تندتر شود یا وضعش تغییر كند
[1]، این حركت
احتیاجی به علت ندارد؛ چون تغییری در این حركت پیدا نشده است.
بنابراین، این آقایان مطلب را از ارسطو به آن شكل گرفته اند و بعد از اینكه
نظریه ارسطو را رد كرده اند به چنین تفسیری فلسفی رسیده اند. وقتی ارسطو
می گوید «هر حركتی نیازمند به محرك است» قهرا این آقایان از اول آن محرك را
مجموعه آثار شهید مطهری . ج12، ص: 515
یك محرك بیرونی فرض كرده اند. اینجا یكی از موارد اختلاف میان حكمای ما با
آنهاست؛ حكمای ما نه خودشان اینچنین می گویند و نه حرف ارسطو را اینچنین
تفسیر می كنند. البته شاید در حرف ارسطو ابهامی وجود داشته باشد ولی به هر حال
حكمای ما حرف او را اینچنین تفسیر نكرده اند. حكمای ما می گویند «هر حركتی
نیازمند به محرك است اعم از اینكه آن محرك، درونی باشد یا بیرونی» و به ارسطو
هم نسبت نمی دهند كه گفته باشد محرك همیشه باید بیرونی باشد. ولی امروزیها
آنچه از ارسطو نقل می كنند این است كه او می گفته «هر حركتی نیازمند به محرك
بیرونی است
[2]» ؛ مسأله محرك بیرونی هم كه امروز باطل شده است؛ پس نتیجه این
است: این كه حركت نیازمند به محرك باشد، از اساس درست نیست.
توجه كردید كه ریشه تاریخی قضیه چگونه است؟ ! نظریه گالیله و نیوتن یك
قدم بعد از نظریه ارسطوست
[3]. در مورد نظریه ارسطو آنچه اینها می گویند، یك مقدار
درست است، [چون ] ارسطو به حركت قسری درونی- آنچنان كه ما می گوییم-
قائل نیست، ولی اینها می گویند «ارسطو معتقد بوده كه هر حركتی نیازمند به محرك
بیرونی است» و مسأله محرك درونی را نه خودشان فرض می كنند و نه می گویند
ارسطو فرض كرده. بعد هم می گویند: «طبق قانون جبر نیوتن نظریه ارسطو باطل
شد، پس آن اصل فلسفی كه آن برهان معروف الهیات (برهان باب حركت) مستند به
آن است از بیخ غلط است. حركت نیازمند به محرك نیست بلكه تغییر حركت
نیازمند به محرك است. »
[1] - . مثل آنچه كه قدما می گفتند، كه البته امروزیها به آن قائل نیستند.
[2] - . این به این معناست كه ارسطو اصلا محرك درونی را در حساب نیاورده است.
[3] - . [مقصود استاد این است كه گالیله و نیوتن به نظریات دیگری كه در فاصله زمانی بین خودشان و ارسطو مطرح شده، توجه نداشته اند. ]